آمنه مستقیمی | شهرآرانیوز؛ اگرچه ما شیعیان ایران وامدار همه ائمه (ع) هستیم، درباره حضرت موسیبنجعفر (ع) این دین و وام بیشتر است، زیرا حضور فرزندان آن امام در ایران، پرچم هدایتی را برافراشت که هنوز هم ما از آن بهرهمندیم و برکاتش مستمر است. بهمناسبت فرارسیدن سالروز ولادت آن حضرت و در گفتگو با حجتالاسلاموالمسلمین ابراهیم بهاری، کارشناس مذهبی، به ابعادی از حیات پربرکت هفتمین اختر تابناک آسمان امامت پرداختهایم که در ادامه میخوانید.
حضرت موسیبنجعفر (ع) نخستین امام از ائمه شیعه هستند که با اجبار و اکراه از مدینه خارج شدند و پس از سالها حضور در زندان بغداد، غریبانه و مظلومانه به شهادت رسیدند، اما در عین این غربت و مشقت، مردم هرگز از درگاه باکرامت ایشان، چه در زمان حیات و چه در زمان ممات، دست خالی بازنگشتهاند. اگرچه همه ائمه (ع) بابالحوائج هستند و شیعیان و محبان خود را دست خالی و بیبهره باز نمیگردانند، حضرت موسیبنجعفر (ع) در زندان و غربت هم گرهگشای مردم بودند و همین باعث شهرت آن امام بزرگوار به «بابالحوائج» شده است.
حضرت موسیبنجعفر (ع) زمانی امامت شیعه را برعهده گرفتند که سازمان امامت شیعه درحال شکلگیری بود. شاگردان مکتب صادقین به همه نقاط جهان اسلام روانه شده و ارتباطات مستحکمی با امت اسلام برقرار کرده بودند، تاجاییکه این شبکه گسترده سبب ترس حکومت بنیالعباس شد. آغاز امامت حضرت با خلافت منصور دوانیقی مقارن بود؛ کسی که درصدد ازبینبردن خاندان رسالت بود و دستور داد جانشین امامصادق (ع) را به قتل برسانند، اما با تدبیر رئیس مکتب که در وصیتنامه خود، خلیفه، همسر و یکی از فرزندانشان را که معلول بود نیز جزو جانشینان خویش معرفی کرده بودند، این توطئه خنثی شد.
دوران امامت هفتمین امام شیعیان همچنین با اوج اقتدار عباسیان یعنی دوران هارونالرشید مقارن بود؛ خلفای عباسی از ترس تأثیر و نفوذ حضرت در جامعه بارها ایشان را دستگیر و زندانی کردند، از زندانی به زندانی دیگر (بین یازده تا هفدهسال درباره مدت زندان ایشان تصریح شده است)، اما در همین شرایط سخت و خفقان، حضرت موسیبنجعفر (ع) با راهبرد ارتباط با شاگردان پدرشان، امامصادق (ع)، جامعه را هدایت میکردند؛ چنانکه وقتی دو تن از شاگردان به ایشان نامه نوشتند و بیان کردند که دستگاه خلافت از آنها درخواست همکاری دارد، به یکی از آنها (بهلول) نوشتند که خود را به جنون بزند؛ وی نیز چنین کرد و حقایق را در قالب دیوانگی به گوش مردم میرساند. به شاگرد دیگر (علیبن یقطین) نیز اذن حضور در دستگاه خلافت را دادند و او وزیر دربار هارونالرشید شد و خدماتی بزرگ به شیعیان در این سمت ارائه کرد.
علیبن مسیب همدانی با اشارهبه برخورد و مواجهه خود با امامکاظم (ع) در زندان میگوید: عبادات و روح بلند و عرفان حضرت موسیبنجعفر (ع) ما را متحیر کرده بود، تاجاییکه توسط برکات آن وجود مقدس ما در زندان بغداد حتی از حال خانواده خویش در مدینه مطلع میشدیم.
وی تعریف میکند: زمانی امام (ع) دعایی خواندند و وقتی چشممان را باز کردیم، خود را در حرم مطهر پیامبر (ص) دیدیم و امام فرمودند «برو و به خانواده خود سر بزن»؛ قبل از بازگشت به زندان نیز در جمعی وارد شدیم که همه از شاگردان امام بودند و پرچم هدایت را در جامعه شیعی بالا نگاه میداشتند؛ لذا بنابر آنچه از تاریخ حیات و امامت امام کاظم (ع) بر جای مانده است، ایشان در آن دوران بسیار حساس و مهم و علیرغم همه فشارها و خفقانی که وجود داشت، با بلندهمتی و مجاهده توانستند جامعه شیعی را مصون بدارند و هدایت کنند.
قرآن همه مردم را به کظم غیظ و تحمل سختیها و صبوری تشویق و دعوت میکند. سیره ائمه (ع) نیز بهعنوان نسخه عملی قرآن، مملو از این ویژگی است؛ چنانکه حضرت موسیبنجعفر (ع) بهدلیل شدت صبوری و کظمغیظ به «کاظم» مشهور شدند. ایشان علاوهبر صبر به حلم نیز آراسته بودند؛ حلم مقامی بالاتر از صبر است که در موسیبنجعفر (ع) بروز و ظهور داشت، تاجاییکه حتی با دشمنان صبوری میکردند.
نقل است شخصی از تبار خلیفه دوم در مدینه به علیبنابیطالب (ع) سخت کینه داشت و به حضرت ناسزا میگفت و این موضوع، امامکاظم (ع) را آزردهخاطر میکرد؛ اما وقتی یاران از ایشان اذن کشتن وی را خواستند، امام آنها را برحذر داشتند.
روزی آن فرد مشغول کشاورزی بود؛ حضرت با مرکب خود به سمت او رفتند و از مرکب پیاده شدند و با لحنی مناسب با او سخن گفتند و پرسیدند: چقدر به برداشت محصول خود امیدواری؟ وی پاسخ داد: دویستدینار. حضرت به وی سیصددینار پرداختند و همین مهربانی و بزرگواری، وی را از محبان امامکاظم (ع) کرد، تاجاییکه در مسجد با صدای بلند میگفت: خدا داناتر است که رسالتش را در کجا قرار دهد. این سیره موسوی نشان میدهد با محبت و مهربانی میتوان دلهای سخت را نرم و جذب کرد.
همه اهلبیت (ع) وظیفه اصلی خود را حفظ و صیانت از مسیر ولایت میدانستند و بر این مبنا اقدام و رفتار میکردند و بنابر مقتضیات زمانه در این مسیر پیش میرفتند؛ چنانکه حضرت موسیبنجعفر (ع) میفرمودند: ولایت علیبنابیطالب (ع) به من ارزش داده است، نه ولادت بهعنوان فرزندی از فرزندان ایشان. ایشان به طرق مختلف سعی در تبیین ولایت و امامت و هدایت امت از این مسیر داشتند.
به تعبیر علامه طهرانی (ره)، امامکاظم (ع) مرگ جاهلی را از جامعه شیعی دور و مردم را به معرفت و شناخت ولایت علیبنابیطالب (ع) دعوت کردند. ایشان فرمودند: هرکس بمیرد و امام زندهای نداشته باشد که او را بشناسد، به مرگ جاهلی مرده است. حضرت در تبیین اهمیت امامت و ولایت به منبر میرفتند و مردم را آگاه و تأکید میکردند: هیچ درد و عیبی بالاتر از جهالت، آن هم به امامت و ولایت نیست.
برای امامکاظم (ع) در تاریخ ۳۷ فرزند نقل شده است. اکثر آنها اهل زهد و تقوا بودند و به گسترش تشیع کمک میکردند. با ورود علیبنموسیالرضا (ع) به ایران، اکثر فرزندان امامکاظم (ع) به این سرزمین آمدند و در ایران بزرگ آن زمان که گستردگی فراوان داشت، ساکن شدند.
برخی از آنها در مسیر پیوستن به امامرضا (ع) در خراسان به شهادت رسیدند، همچون حضرت احمدبنموسی (ع)؛ و برخی همچون حضرت معصومه (س) براثر بیماری درگذشتند. پس از فرزندان، نوادگان امامکاظم (ع) نیز در ایران حضور یافتند و هریک سبب خیرات و برکات و تقید مردم به اصول مذهبی شدند و نقشی مهم در گسترش تشیع و دلدادگی مردم به اهلبیت (ع)، هم در ایران هم در عراق و هم در افغانستان امروز و حتی برخی نقاط آسیای مرکزی و قفقاز و... ایفا کردند.