کاری نکرده که! یک مغازه ساده باز کرده و این همه درآمد داره!
هنری به خرج نداده! من هم اگه بخوام بهترش رو بلدم انجام بدم!
من اگه نصف توانم رو بذارم، باز هم موفق میشم!
طرف با اون همه ادعا حتی عرضه نداره زن و بچه خودش رو کنترل کنه!
ببین، من اگه به جای تو بودم، همون جا با پشت دست توی دهنش میزدم!
به نظر من ادبش کن. اصلا یک ماه باهاش قهر کن!
احتمالا شما هم تاکنون از این جملات شنیده و شاید هم به کار برده باشید؛ جملاتی به ظاهر متفاوت، اما همه یک مفهوم مشترک دارند. مفهوم «او نمیتواند» یا «او خیلی معمولی است و من خیلی خوب و بی نظیر هستم و کافی است اراده کنم تا موفق شوم.» به احتمال زیاد گوینده این جملات به بیماری «شیشه خیارشور» مبتلا شده باشد.
در ادامه چند خط حرف آکادمیک درباره اینکه سندرم شیشه خیارشور چیست و چه علائمی دارد، برایتان میآورم.
احتمالا شما هم تاکنون فرد یا افرادی را در حال تلاش برای بازکردن در شیشه خیارشور یا مربا دیده اید. (مثال دیگر مواردی که دو تا استکان داخل یکدیگر میروند و دیگر درنمی آیند!) آیا دقت کرده اید در این موارد (حتی بدون اینکه کسی از ما درخواست کمک کرده باشد) تمایل زیادی داریم که شیشه را از او بگیریم و قدرت و توانمان را برای بازکردن آن امتحان کنیم؟ خیلی وقتها هم ممکن است پس از مدتی تلاش و کوشش متوجه شویم که از عهده ما هم کاری ساخته نیست و....
به این احساس مسئولیت وصف ناپذیر برای زندگی دیگران، سندرم یا بیماری شیشه خیارشور میگویند. این بیماری دقیقا تفسیر ضرب المثل معروف «کنار گود نشسته است و میگوید لنگش کن» است! گاهی عدهای از ما، هنگامی که داریم به مسائل زندگی دیگران توجه میکنیم (فارغ از اینکه اصلا به ما مربوط میشود یا نه و ممکن است دچار غیبت و تهمت هم بشویم!) شروع به استفاده از این جملات میکنیم. این بیماری یا سوگیری، ناشی از اعتمادبه نفس کاذب و بی عرضه دیدن دیگران است.
متأسفانه یکی از بیماریهای کشنده فرهنگی در جامعه ما، همین بیماری است! مسئلهای که باید برای درمانش فکر اساسی کرد.
گاهی موضوع از این هم فراتر میرود، تا جایی که هنگام تحلیل و قضاوت رفتار دیگران، متأسفانه در مواردی خواسته یا ناخواسته وارد گناه سرزنش هم میشویم؛ گناهی که طبق فرمایش امام صادق (ع)، عواقب آن مثل بومرنگ به خودمان برمی گردد. ایشان میفرمایند:
«کسی که مؤمنی را به گناهی سرزنش کند، نمیمیرد تا آن گناه را انجام دهد.»
خیلیها ممکن است به علت ابتلا به این بیماری، آسیب ببینند و خطرناکتر اینکه به بقیه هم آسیب بزنند! به طور مثال، معمولا مربیان تیمهای ورزشی در همه مسائل نقد میشوند، درحالی که افراد از وضعی که آنها در آن تصمیم میگیرند، آگاه نیستند! گروه دیگر، جماعت سیاسیون هستند. گاهی هنگام قضاوت به راحتی انواع نسبتهای روا یا ناروا را به آنها حواله میدهیم، بدون اینکه به اوضاعی که آنها در آن تصمیم میگیرند، مسلط باشیم.
برای درمان این بیماری، پنج راه پیش رویمان است که در ادامه به آن میپردازیم.
یکم| داروی اصلی همه بیماریهای روحی، درخواست از خدای متعال و توسل به درگاه اهلبیت علیهم السلام است و بس!
دوم| پیش از شروع به اظهار نظر درباره عملکرد افراد، این سؤالها را از خودمان بپرسیم؛ آیا واقعا نیازی به اظهار نظر ما هست؟ آیا از ما کمک خواسته شده یا مسئله حیاتی در میان است؟ آیا ما از دانش کافی مرتبط با آن موضوع برخورداریم؟ به فرض داشتن دانش کافی، آیا ما توانایی انتقال دانش و تجربه مان به دیگرافراد را داریم؟
سوم| با عرض پوزش، تا از ما خواسته نشده است، برای بقیه نسخه نپیچیم! اگر واقعا خیلی برایمان سخت است و نمیتوانیم ساکت باشیم، نظرمان را روی کاغذ بنویسیم و برای خودمان نگه داریم!
حتما تجربه دارید که در زندگی تصمیمهایی گرفته اید که بعدها پشیمان شده اید و حسرت خورده اید که اگر عقل اکنون را داشتم، این کار را نمیکردم. نکند خدای ناکرده راهنمایی ما به دیگران هم از این دست باشد؛ مشاوره کنکور و ازدواج و طلاق بدهیم و بعد...
متأسفانه خیلی وقتها زندگی دیگران محلی برای آزمایش نظرهای روان شناسی و جامعه شناسی ما میشود.
چهارم| بیشتر وقت ها، هنگامی که کسی با ما درددل میکند، بهتر است خوب گوش بدهیم. همین! لازم نیست کار دیگری کنیم.
پنجم| موقع اظهارنظر درباره دیگرافراد، مدام این جملهها را مرور کنید که «من وضعیت او را نمیدانم. شاید اگر من بودم، ضعیفتر از او عمل میکردم!»