به گزارش شهرآرانیوز، پس از واقعهٔ عاشورا، گروهی از همراهان امام حسین(ع) ــ از بنیهاشم و جز آن ــ بهاسارت سپاهیان عمر سعد درآمدند. ایشان اسیران را، نخست، به کوفه، نزد عبیداللهبنزیاد، امیر آن شهر و نمایندهٔ یزید، بردند. او نیز فرمان داد که اسرا و همچنین سرهای شهدای کربلا را به شام، نزد خلیفهٔ اموی، ببرند. چنانکه نوشتهاند، کاروان اسیران، عاقبت، در روز نوزدهم محرم سال ۶۱ هـ. ق بهسوی دمشق، مرکز خلافت بنیامیه، حرکت کرد. طی این سفر ــ که با رنج و اندوه بسیارِ اسرا همراه بود و تا روز نخست صفر بهدرازا کشید ــ اتفاقاتی افتاد. یکی از این حوادث مواجههٔ گروه با راهبی مسیحی بود.
توضیح اینکه کاروانیان، گاهبهگاه، در منزلگاهی بار میانداختند تا استراحت کنند. یکی از این منزلگاهها در شهری نزدیک حلب بود که «قِنَّسرین» نام داشت. در آنجا، در حوالی مکانی که اهل کاروان برای آسودن برگزیده بودند، بر فراز تپهای، دیْری بود که عابدی از نَصارا در آن سکونت داشت و به عبادت میپرداخت. این ترسای پارسا، آنطور که نقل است، حین نیایش، متوجه صدایی شد و سپس نوری را دید که از زمین به آسمان تابید و پهنهٔ آن را روشن ساخت؛ پس، کنجکاوانه، بهدنبال منبع آن صدا و نور گشت تا سرانجام ملتفت نیزهای پشتداده به دیوار شد که سری را بر آن افراشته بودند.
این ماجرا را بسیاری روایت کردهاند و بازگفتهاند. از این بسیاران، یکی هم نویسندهٔ ناشناس نیمهٔ نخست تاریخ سیستان است که در نیمههای سدهٔ پنجم هجری آنچه را از آغاز تا سال ۴۴۵ هـ. ق. بر این سرزمین گذشته است نگاشته است. مؤلف این متن منثور کهن پارسی، در کتاب خویش، جز آنکه تاریخ سیستان را گزارش کرده است، هر آن رخدادی را که با این سرزمین در پیوند بوده است هم مذکور داشته است. از جملهٔ این رویدادها، یکی هم حوادثی است که امام حسین(ع) و همراهانشان را (در هفت ماه، از رجب سال ۶۰ هـ. ق تا روزهای آغازین صفر سال پس از آن) پیش آمد و موجب قیام برخی مسلمانان شد.
در پی این وقایع، از اهل سیستان نیز عدهای سر به شورش برداشتند و به عَبّادبنزیاد، برادر عبیدالله و کارگزار امویان در آن حدود، اعتراض کردند. نظر به این حادثه، نویسندهٔ تاریخ سیستان ــ که البته بهمناسبت مرور تاریخ اسلام، ناگزیر، از «نشستن یزیدِ معاویه به خلیفتی» هم نوشته است ــ سرگذشت امام و یاران ایشان در آن چند ماه را بِشَرحتر بازگفته است. روایت او، اگرچه قدری مغشوش است و بهویژه در یادکرد نامها اشکالاتی دارد، رویهمرفته، مقرون به صواب، و معتبر است. اما آنچه این روایت را ارزشمندتر میکند نثر آن است که از قدیمترین نمونههای نثر فارسی و البته بسیار خواندنی است. اینک، متن تاریخ سیستان:
چون خبرِ نشستن یزیدِ و بیعتِ اهلِ شامْ او را نزدیکِ حسینِ علی ــ رضوان الله علیه ــ برسید، مسلمِ عقیلِ بوطالب را فرستاد به کوفه تا او را بیعت کنند. پس اهلِ کوفه بر او غَدْر[۱] کردند ــ چنانکه حالِ آن پوشیده نیست نزدیکِ خاص و عام ــ و مسلم را فرادادند[۲] تا گردن بزنند. و یزید را آگاه کردند. و عمرِ سعد همانجا نگاه همی کرد[۳]، تا یزیدْ عبیدالله بن زیاد را آنجا فرستاد. و مسلم آن شب برنشست، سههزار سوار با او به یک جا. زمانی بود. نگاه کرد؛ مقدارِ ده مرد با او مانده بود. بازگشت؛ خواست که بگریزد. هیچ کسی ندید. تشنه بود؛ از زنی آب خواست و به سرای او اندر شد. زنْ عبیدالله بن زیاد را آگاه کرد. شُرَطی[۴] را بفرستاد تا او را بیاورند، و بفرمود تا بر بامِ قصر بردند. گردنِ او بزدند و سر و بدنِ او به میدان انداختند. و هانی بن عُروَة الْوداعی را و زُبَیر بن اَروَح التّمیمی[۵] را نیز گردن بزد، و هرسه نزدیکِ یزید فرستاد. چون خبرِ مسلم سوی حسین بن علی برسید، برخاست و راهِ کوفه برگرفت. عبیدالله بن زیاد، چون خبرِ او بشنید، عمرِ سعد را پذیره[۶]، با سپاه، بازفرستاد به کربلا. هردو را فراهم رسید.[۷] حَرب[۸] کردند و راهِ آب بر حسین بگرفتند، تا تشنگیْ او را غمی[۹] کرد. پس او را آنجا، تشنه، بکشتند. روزِ عاشورا، چهارشنبه، بود، سَنهٔ إحدیٰ و سِتّین[۱۰]. و از اهلِ بیتِ رسول ــ صلّی الله علیه ــ که با حسین آنجا کشته شدند جعفر بن علی بن ابیطالب و عباس بن علی بن ابیطالب و محمد بن علی الاصغر و علی بن الحسین بن علی و عبدالله بن الحسین بن علی و القاسم بن الحسن بن علی و عون بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب و محمد بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب و عبدالله بن مسلم بن عقیل بن ابیطالب، و بیش از این، خردان و بزرگان، که به نامِ ایشان قصه دراز شود؛ اما معروفان این بودند. و شمر بن ذیالجوشن ــ لَعَنَهُ الله ــ سرِ حسین بن علی ــ رضوان الله علیه ــ بیرون کرد و عبیدالله بن زیاد آن سرِ وی با زنان و کودکانِ خرد اسیر کرد و به شام فرستاد، بر اشتران، سرهاشان برهنه. و، هر جایگاه که فرود آمدندی، آن سرِ وی از صندوق بیرون کردندی و بر سرِ نیزه کردی و نگاهبانان بر آن کردندی، تا به گاهِ رفتن، تا برسیدند به منزلی[۱۱] که آنجا یکی راهب[۱۲] بود، از آنِْ ترسایان[۱۳]. ایشان سر، بر آن رسم که همی داشتند، بر آن سرِ نیزه کردند. چون شب اندرآمد، آن راهب، به صومعه[۱۴] اندر، به عبادت ایستاده بود. نوری دید که از زمین بر آسمان همی بَرشد[۱۵]، چنانکه هیچ ظلمت نماند، الا از آسمان تا زمینْ نوری ساطع[۱۶] بود. از بامْ آواز داد[۱۷] که «شما کیستید؟» گفتند: «ما، اهلِ شام.» گفت: «این سرِ کیست؟» گفتند: «سرِ حسینِ علی.» گفت: «بدگروهیاید، که، اگر از عیسی ــ علیه السلام ــ فرزندْ ماندهای[۱۸]، ما او را بر دیدگان جای کنیم.» پس گفت: «یا قوم! من دههزار دینارِ میراثیِ[۱۹] حلال دارم؛ اگر این سر فرا من دهید تا بامداد، من آن زرْ شما را بدهم حلال.» گفتند: «بیار.» زر بیاورد و بساختند[۲۰] و قسمت کردند و سرِ او فرا او دادند. پاکیزه بشست و گلاب و مشک و کافور بسرشت[۲۱] و به مَنفَذهای آن اندر کرد و ببوسید آن را و به کنار اندر نهاد و همی گریست، تا بامداد که صبح بدمید. گفت با سرِ بزرگوار: «مرا پادشاهی[۲۲] بر نفْسِ خویش است. أشهد أن لا إله إلا ٱلله و أن جَدَّكَ محمد ــ صلی الله علیه ــ رسول الله.» و اسلام آورد و مولای[۲۳] حسین ــ رضوان الله علیه ــ شد. و آن سر بدیشان بازداد، و ایشان اندر صندوق کردند و برفتند. چون به نزدیکِ دمشق رسیدند، به زر نگاه کردند که از آن راهب بستَده بودند؛ همه سفال[۲۴] گشته بود و بهجای مُهر بر آن پدید گشته بر یک روی «وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ»[۲۵] و بر دیگر روی پدید گشته به قدرتِ باری ــ تعالی ــ «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»[۲۶]. آنهمه زرها فراهم کردند و به جوی آب اندر انداختند. بسیار کس از ایشان بگریست و توبت کرد و هم بر آن به کوه و دشت شد، و بسیار بودند که اصرار آوردند و آن زنانِ اسیر و کودکانِ سربرهنه، بر اشتر، به دمشق اندر بردند و آن سر اندر پیشِ او[۲۷] نهادند، اندر طشتی. و قَضیبی[۲۸] بر آن لب و دندانِ وی همی زد؛ و این [...] معروف است. پس، چون این خبر به سیستان آمد، مردمانِ سیستان گفتند نه نیکوطریقتی[۲۹] برگرفت[۳۰] یزید که با فرزندانِ رسول ــ علیه السلام ــ چنین کرد. پارهای شورش اندرگرفتند.[۳۱]
۱- غَدْر: پیمانشکنی
۲- مسلم را فرادادند: به مسلم پشت کردند
۳- نگاه همی کرد: مراقب بود
۴- شُرَط: ج. «شُرطه» بهمعنی «پاسبان»
۵- نویسنده «هانی بن عُروة الْمرادی» را ــ که از یاران امام بود ــ با «هانی بن ابیحیة الْوادعی» (نه «الوداعی») ــ که مأموران انتقال اسرا به شام بود ــ خلط کرده است. زُبَیر بن اَروَح التّمیمی نیز همکار این هانیِ اخیر بود.
۶- پذیره: پیشواز
۷- هردو را فراهم رسید: هردو به هم رسیدند
۸- حَرب: جنگ
۹- غمی: ناتوان
۱۰- سنهٔ إحدیٰ و سِتّین: سال ۶۱
۱۱- منزل: اقامتگاه
۱۲- راهب: زاهد مسیحی
۱۳- ترسایان: مسیحیان
۱۴- صومعه: عبادتگاه مسیحیان
۱۵- بَرشد: صعود کرد
۱۶- ساطع: درخشان
۱۷- آواز داد: صدا زد
۱۸- ماندهای: مانده بودی
۱۹- میراثی: موروثی
۲۰- بساختند: قرار کردند
۲۱- بسرشت: ترکیب کرد
۲۲- پادشاهی: چیرگی
۲۳- مولا: بنده
۲۴- سفال: مجازاً، «خاک»
۲۵- «و مپندار ... خداى را که فراموشکار است از آنچه مىکنند ستمکاران.» بخشی از آیهٔ چهلودوم سورهٔ «ابراهیم». بهتناسب زبان متن، برگردان فارسی را از ترجمهٔ تفسیر طبری گرفتهایم.
۲۶- «و بدانند آن کسها که ستم کردند که به کدام جایگاهى بازگردند.» بخشی از آیهٔ دویستوبیستوهفتم سورهٔ «شعراء». ایضاً، برگردان فارسی از ترجمهٔ تفسیر طبری است.
۲۷- مرجع ضمیر «یزید» است.
۲۸- قَضیب: شاخ درخت که از آن چوبدست بسازند
۲۹- طریقت: روش
۳۰- برگرفت: پیش گرفت
۳۱- تاریخ سیستان (۴۴۵-۷۲۵). بهتصحیح محمدتقی بهار. تهران: مؤسسهٔ خاور. ۱۳۱۴. صص. ۹۷-۱۰۰.