روایتی از آخرین دستاورد‌های مدیریت شهری مشهد در دوازدهمین نمایشگاه تخصصی خدمات شهری | از دستگاه ریشه‌کن تا پهپاد‌های اطفای حریق + فیلم شهرداری مشهد پیشگام در استفاده از فناوری‌های نوین حاجی‌بگلو: مدیریت شهری مشهد نگین تمامی حوزه‌های مدیریت شهری در خاورمیانه است رئیس سازمان شهرداری‌ها و دهیاری‌های کشور: بخش خصوصی اصلی‌ترین حامی مدیریت شهری است+ویدئو پارک خطی شش‌هکتاری در محله شهرک شهید رجایی مشهد به بهره‌برداری می‌رسد + تصاویر انعقاد قرارداد مشارکت شهرداری مشهد با کمیته امداد امام خمینی (ره) معاون استاندار خراسان رضوی: برقی‌کردن قطار مشهد- تهران ۲ میلیارد دلار هزینه دارد پلمب کارگاه تولیدی لوازم آرایشی غیرمجاز در کاشمر (یکم آذر ۱۴۰۳) ناصحی: مشهد قطب دیپلماسی شهری در کشور است ورود نخستین اتوبوس برقی به مشهد تا ۴۵ روز دیگر ارتقای پرشتاب زیرساخت‌های حمل‌و‌نقل بار در مشهد عزم جدی شورا و مدیریت شهری مشهد مقدس برای تقویت دیپلماسی شهری برگزاری اولین نشست شهر‌های ایرانی شرکت‌کننده در اجلاس بریکس پلاس در مشهد + فیلم (یکم آذر ۱۴۰۳) اجرایی‌شدن تنها ۳۰ درصد از پروژه‌های عمرانی مصوب شهر مشهد قطار برقی مشهد-تهران روی ریل تحقق | استاندار خراسان رضوی: با حمایت و اعتبار بودجه‌های ملی قرار است این پروژه به سرانجام برسد آغازبه‌کار دوازدهمین نمایشگاه تخصصی مدیریت شهری در نمایشگاه بین‌المللی مشهد از امروز (یکم آذر ۱۴۰۳) رونمایی از پهپاد‌های آتش نشان در نمایشگاه تخصصی خدمات شهری شهردار مشهد: تقویت دیپلماسی، از سیاست‌های اصلی مدیریت شهری است نشست رئیس و اعضای شورای اسلامی شهر مشهد با احزاب سیاسی | گفتگو با فعالین اجتماعی، کلید بهبود مدیریت شهری در مشهد حضور دادپزشک در آرامستان‌های شهرداری مشهد برای تسریع خدمت‌رسانی به خانواده‌های متوفیان تقدیر فرماندار مشهد از شهردار مشهدمقدس (۳۰ آبان ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

خاطره‌های خشک شده،  خورده شده و حتی قطع شده

  • کد خبر: ۱۷۸۰۷۶
  • ۱۶ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۷:۰۲
خاطره‌های خشک شده،  خورده شده و حتی قطع شده
روی مپ می‌نویسم سد کارده. فاصله اش از مشهد حدود ۵۰ کیلومتر است، معلوم نیست در تمام این سال‌ها چه قصه‌هایی در این ۵۰ کیلومتر بوده که حالا نیست شده است.

«یکی از عجایب نوستالژی این است که می‌توان حسرت گذشته‌ای را خورد که در حقیقت دردناک بوده است.» میانسالی / کریستوفر همیلتن

هیچ چیز باشکوهی در گذشته نیست. گذشته هم مثل اکنون است، اما وقتی ما برمی گردیم تا قصه بگوییم چاره‌ای نداریم که از گذشته قصه بسازیم، چون قصه آینده نامعلوم است و گاهی سهمناک. صدای رودخانه‌ای از دوردست می‌آید، صدای پیچیدن باد لای برگ‌های گره خورده کاهوها...

روی مپ می‌نویسم سد کارده. فاصله اش از مشهد حدود ۵۰ کیلومتر است، معلوم نیست در تمام این سال‌ها چه قصه‌هایی در این ۵۰ کیلومتر بوده که حالا نیست شده است. حتما هرکسی چندتایی خاطره و قصه از این ۵۰ کیلومتر دارد.

اگر می‌شد و آدم می‌توانست به گذشته برگردد و برود یقه یک نفر را بگیرد که روزگاری در آن مسیر بوده است، من سراغ یکی از آن‌هایی می‌رفتم که بیست سال پیش همین چسبیده به مشهدی که هنوز صدمتری نداشت، این همه برج و تقاطع غیرهم سطح نداشت و این همه حاشیه نداشت و در مسیر سد کارده باغ تره یا به قول خودمان بختتره داشت، کاهو و هندوانه می‌کاشتند در زمین‌هایی که با شهر فاصله‌ای نداشت و جوری بود که می‌خواست نشان بدهد شهر‌های بزرگ هم می‌توانند با طبیعت و زیست روستایی مهربان باشند.

روز‌های جمعه کنار زمین‌ها غلغله‌ای بود و آدم‌هایی که داشتند از سد یا قبرستان خواجه ربیع برمی گشتند، کیلو کیلو کاهو و هندوانه می‌خریدند. آدم‌هایی که روز تعطیلشان را در رود خروشان کارده یا دریاچه پرآب سد به فراغت گذرانده بودند.

اگر به گذشته برگردم از صاحب باغ تره می‌پرسیدم تو کی و کجا دیدی که زمین‌ها کم کم خشک می‌شوند؟ کی فهمیدی که باغ تره‌ها از شهر دور خواهند شد؟ و آیا من را در آن مسیر ندیده‌ای که روزی ترکِ موتوری کنار یکی از این باغ تره‌ها ایستادیم و خربزه‌ای زردرنگ با راه‌های سفید خریدیم.

هیچ خاطره روشنی از مسیر ندارم، اینکه اصلا آن موقع بولوار چه شکلی بود، یا سینما بهمن روی سردرش عکسی از بازیگران فیلمی را چسبانده بود یا نه؟ ما به مسیر کاری نداشتیم و آن سال‌ها هنوز در قبرستان خواجه ربیع کسی را نداشتیم که آنجا توقف کنیم. ما می‌رفتیم تا برسیم به دریاچه سد که آن قدر بزرگ بود که زیبایی اش همراه با بیم بود و می‌شد ساعت‌ها به بازی آب و آفتاب بر روی آن خیره شد و رودخانه بعد از سد هم که همیشه خروشان بود.

یک عصر تابستان که ناگهان تصمیم گرفته شد برویم سمت رودخانه کارده در مسیر دوتا خربزه جیم آباد خریدیم و راه افتادیم. وقتی به رودخانه رسیدیم، حال رودخانه خوش بود و انگار آن روز با خودش گفته بود باید کاری کنم که در خاطر چند بچه بمانم. پدر برای ما خربزه‌ها را شُتُری می‌برید و ما می‌دویدیم سمت رودخانه و از یک جایی روی موج خروشان رودخانه دراز می‌کشیدیم و چیزی حدود ۵۰۰ متر آب ما را با خودش می‌برد.

دوباره می‌دویدیم سمت پدر و سهم خربزه مان را می‌گرفتیم و دوباره می‌رفتیم تا میان رودخانه روی آب دراز بکشیم و روی آب بخندیم و دوباره برخیزیم. جریان آب طوری بود که می‌توانست چند بچه را با یک قاچ باریک خربزه در دست حدود ۵۰۰ متر پیش ببرد. حتی همین الان که این‌ها را می‌نویسم خودم باورم نمی‌شود، مگر چند سال گذشته است، نکند رؤیا بوده است.

سال پیش حاج آقا جونم، پدربزرگ پدرم، خاطره‌ای از سربازی اش می‌گفت که احتمالا باید جایی حوالی سال ۱۳۲۰ بوده باشد که اگر درست یادم مانده باشد، نزدیک شوروی در دریا روی لاک لاک پشت‌هایی غول آسا می‌نشستند و دریا را تماشا می‌کردند و من با دهانی باز آن خاطره را می‌شنیدم و گوشه‌ای از ذهنم با خودم می‌گفتم که احتمالا اغراق نقش بزرگی در این خاطره دارد و حالا خاطره خودم را با رودخانه سد کارده، چه کسی باور خواهد کرد؟

چگونه می‌شود این خاطره‌ها را باور کرد، حالا که سر برمی گردانیم و با جای خالی آب در رودخانه روبه رو می‌شویم. خیلی از خاطره هایت خشک شده اند، خیلی از خاطره هایت قطع شده اند. خیلی از خاطره هایت خورده شده اند و حالا باید در جایی که فقدان و انقراض حرف اول را می‌زند از چیز‌هایی بنویسی که نیستند.

شاید باید از آن روز در رودخانه خروشان کارده که امروز تنها ردی از آن باقی مانده است، یک نفر از ما عکس می‌گرفت و بعد با آن عکس قدیمی می‌رفتم سراغ رودی که نیست و عکس تازه‌ای می‌گرفتم و زیرش می‌نوشتم؛ این غیاب و فقدان نتیجه مصرف بی رویه خاک و آب، هوا، ایدئولوژی و حتی احساس است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->