معصومه متیننژاد | شهرآرانیوز؛ همه ما تجربه بخشیدن چیزی یا دادن هدیهای به دیگران را داشتهایم؛ همچنین تجربه دریافت کردن آن را. با اینکه در هردوحالت با ترشح هورمون سروتونین در مغز احساس شعف و خوشحالی بیشازاندازهای میکنیم، اما احساس نشاطی که از بخشیدن یا دادن هدیه داریم، حس متفاوتتری است، یعنی مغز هورمون شادیآور بیشتری ترشح میکند.
روانشناسان براین باورند که این اتفاق بیولوژیکی افزونبر حس دوستداشتن و دوست داشتهشدن به حس کمک و توجه به همنوع هم مرتبط میشود که فطری در ذات همه ما برنامهریزیشده است و هروقت زمینه بروز آن فراهم شود احساس خوشایند ذاتی از آن پیدا میکنیم.
زکات، خمس، صدقه، انفاق یا هدیه؛ اسمش خیلی مهم نیست؛ همه نوعی بخشش هستند که با داشتهها و داراییهای ما رقم میخورند.
درکنار اینها، بخششهای دیگری هم داریم که جنسشان مادی نیست و بیش از نوع اول، سخاوت و بخشندگی ما را میطلبند. بخششهایی که امروز میخواهیم با مصادیقی عینی درباره آنها با شما صحبت کنیم؛ آنچه در لحظه، مالکش هستیم و آن را به دیگران میبخشیم.
اگر یکروز خستهکننده و پرمشغله را پشتسر گذاشته و با سختی سوار اتوبوس یا مترو شدهباشید، ارزش یک وجب جا را بیشتر میدانید. منظورمان جایی خالی بهاندازه یک صندلی است. خیلی وقتها کافی است با این عینک نگاهی به دوروبرمان بیندازیم تا در چهره برخی افراد، بهویژه کسانی که سنوسالی از آنها گذشته یا بیمار هستند، این نیاز را بهتر ببینیم. درچنین وقتهایی جایی برای نشستن ارزشی بیش از پول دارد.
تصور کنید دوسهساعتی در صف منتظر هستید و هنوز نوبتتان نشدهاست. فرقی نمیکند صف نان باشد یا معاینه فنی خودرو یا نوبت پزشک؛ ایستادن در هر صفی و هدر دادن وقت برای هرچیزی که باشد، کلافهکننده است. در این شرایط راضی میشوید جایتان را به فرد دیگری که تازه وارد صف شدهاست و به هردلیلی، مانند کهولت سن، بههمراه داشتن نوزادی که بیتابی میکند یا بیماری که تاب و توان ایستادن ندارد و نمیتواند برای یک لحظه بیشتر آنجا بماند بدهید؟ اگر راضی شدید، حتم بدانید آدم بخشندهای هستید.
تجربهها، پندها و اندرزها گاهی در زندگی بیش از داشتههای مادیمان ارزشمندند. در عرف به آنها زکات علم میگوییم. حالا میخواهد آموزش چند کودک محروم از مدرسه باشد یا انتقال تجربههای کاری به یک جوان جویای کار یا دادن پند و اندرز و مشاوره به زوجی جوان که همه گیر زندگیشان بر سر منیتهایی است که نمیدانند باوجود علاقهای که به هم دارند، چگونه از آن رد شوند. این بخششها بیش از هر ثروتی و گاه به اندازه تغییر مسیر یک زندگی، مهم و اثرگذارند. تنها کسانی که بتوانند ضرورت آنها را درجامعه درک و برای برطرف کردنشان قدمی بردارند، معنای سخاوت و بخشندگی را در زندگی دریافتهاند.
بیشک از زبان خیلیها شنیدهاید: «اگه ثروتمند بودم، حتما به فلانی یا فلانجا کمک میکردم.» واقعیت این است که بذل و بخشش از آنچه وجود خارجی ندارد، خیلی سخت نیست، اما اگر به همین افراد گفتید معادل پولی که میخواهید ببخشید، کاری برای آن افراد انجام بدهید و آنها بدون لحظهای درنگ پذیرفتند، باید بخشنده بودنشان یقین حاصل کنید. اشاره به هنر و حرفهای داریم که گاهی میتوان بهجای پول از آنها مایه گذاشت، برای نمونه در ازای وقف کردن و بخشیدن یک ساختمان برای نگهداری کودکان بیسرپرست، میتوان مسئولیت تعمیرات داخلی یا شیرآلات آن ساختمان را برای چند سال پیدرپی پذیرفت.
نمیگوییم آبرویتان را حراج کنید، اما گاهی لازم است که از اعتبار و حیثیتی که دارید، برای برخی مایه بگذارید. این کار خیلی وقتها از بخشیدن مقدار هنگفتی پول هم سختتر است، یعنی بیشتر افراد ترجیح میدهند بهجای آبرو گرو گذاشتن، گره کار دیگران را با بخشیدن مقداری پول باز کنند، درحالیکه اگر بهجای پول، سخاوت بیشتری بهخرج بدهند و از اعتبارشان برای انجام کارهایی مانند معرفی یک جوان سابقهدار به یک دوست، مایه بگذارند یا ضامن یک زوج جوانِ احتمالا کمی بدحساب، برای گرفتن وام شوند، بخشندهتر خواهند بود و آبرومندانهتر کمک کردهاند.
هدیه دادن و هدیه گرفتن همیشه حس خوبی را به آدمی میدهد، بهویژه وقتی که بیبهانه باشد و غیرمنتظره. تصور کنید؛ درخانهتان را میکوبند. در را که باز میکنید، همسایه روبهرویی با یک قلمه گل داخل یک بطری شیشهای یا بشقابی غذای خوشمزه یا کتابی کادوپیچ شده، پشت در ایستاده است.
کمی تعجب میکنید از اینکه با این همسایه بیاوبرویی نداشتهاید و حالا او اینچنین به سراغ شما آمدهاست. تعجبتان بیشتر هم میشود وقتی از او میشنوید به پاس صبوری که در برابر سروصداهای فرزند خردسالش داشتهاید، قصد تشکر از شما را دارد. این هدیه دادنهای بیمناسبت، حتی ازجنس انجام کاری، برای کسانی که نسبتی با آنها نداریم، مانند پاکبان محله، بقال سرکوچه یا همسایه تنهای بلوک کناری میتواند نشانهای از عشقی باشد که تنها با سخاوتِ اندیشیدن به دیگران رقم میخورد.
بیشک شنیدهاید یکی از معیارهایی که در انتخاب یک خانه باید به آن توجه داشت، همسایه آن خانه است. هرچند این روزها روابط همسایهها باهم خیلی کمرنگ شدهاست، بازهم این همسایهمداری از علتهای مهمی است که پای خیلیها را به شوراهای حل اختلاف یا دادسراها باز میکند. همسایهای که چشم بر مزاحمتهای شبانه دیگر همسایهاش که میهمان دارد، میبندد؛ همسایهای که باوجود حق داشتن، سروصدای بازی بچه همسایه بالایی را تحمل میکند و همسایهای که جای پارک خودرواش را داخل پارکینگ یا جلو در ساختمان به همسایهاش میدهد، درحال بخشیدن است؛ بخشیدن آنچه که حق مسلم اوست.
خیلی وقتها مدیریت کردن درست یک اتفاق بیش از انجام آن به تنهایی میتواند نتیجه مثبت داشتهباشد. تصور کنید در نزدیکیتان دختر یا پسری زندگی میکند که شروع زندگی مشترکش نیازمند یک حرکت اساسی است؛ تأمین جهیزیه یا یک سقف بالای سر. برآوردن کامل این نوع نیازها برای همه ما بهتنهایی معمولا سخت و گاهی غیرممکن است، ولی میتوان با یک حرکت جهادی و استفاده از همه ظرفیتهای پیرامونی، این مشکل را بهراحتی حل کرد.
پیدا کردن همسایهای که خانهای خالی دارد و صحبت با او برای دریافت اجارهای کمتر، دستکم برای دو یا سه سال، تشکیل یک گروه و جمعآوری کمکهای نقدی اندک برای تأمین جهیزیه و پیداکردن یک فروشنده با انصاف و معرفی آن به خانواده دختر، نمونهای از کارهایی هستند که انجامشان برای خیلی از ما بهتنهایی غیرممکن، ولی با بخششها و وقتگذاشتنهای اندک، اما گروهی امکانپذیر است.