حادثه واژگونی خودرو ون در محور فریمان به تربت‌جام ۹ مصدوم برجای گذاشت (۵ اسفند ۱۴۰۳) تیمار ۴۰۰ درخت کهنسال در مشهد تقویت خطوط عبوری و مقصد حرم تا ۴۰۰ دستگاه برای ایام نوروز ۱۴۰۴ و شب‌های قدر | سرویس‌دهی رایگان اتوبوس در شب‌های قدر و سال تحویل ثبت یک روز آلوده دیگر در کلانشهر مشهد (۵ اسفند ۱۴۰۳) توزیع رایگان درختان مثمر و غیرمثمر برای شهروندان مشهدی | قائم‌مقام ستاد استقبال از بهار شهرداری مشهد: مبلمان شهری مشهد زیباسازی می‌شود آماده‌سازی ایوان سلام در پایانه مسافربری مشهد برای نوروز ۱۴۰۴ اقدامات معاونت فرهنگی شهرداری مشهد در ایام تشییع پیکر سید حسن نصرالله هوای کلانشهر مشهد امروز آلوده است (۴ اسفند ۱۴۰۳) تقدیر از شهردار مشهدمقدس در همایش بزرگ ورزش استان شهردار مشهد: توسعه زیرساخت‌های ورزشی و حمایت از قهرمانان در دستورکار است + فیلم گرامیداشت ۱۵ هزار شهید خراسان رضوی با اهدای خون به نیابت از آنان خبر رد مصوبه مجلس در خصوص تمدید فعالیت شوراها، صحیح نیست تقدیر رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور از شهرداری مشهد برای پیشبرد اهداف ملی آماده‌سازی ناوگان اتوبوسرانی مشهد برای استقبال از بهار ۱۴۰۴ مدیرکل دفتر خلاقیت و نوآوری شهری شهرداری مشهد: نیازمند ایجاد مرکز داده‌های زیارت در رصدخانه شهری مشهد هستیم رئیس سازمان اجتماعی و فرهنگی شهرداری مشهد مقدس: آثار جشنواره هنر‌های شهری ۱۴۰۴ آماده می‌شوند ورود تاریخی قطار‌ شهری به مشهد | نگاهی به تاریخچه و شکل‌گیری یکی از پروژه‌های پرماجرای شهری رئیس مرکز آمار ایران: سرشماری نفوس و مسکن اواخر تابستان یا اوایل پاییز ۱۴۰۵ انجام می‌شود
سرخط خبرها

بلا، بالا، بلال و پیکان گلبهی

  • کد خبر: ۱۸۰۲۷۶
  • ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۴۱
بلا، بالا، بلال و پیکان گلبهی
هر زمان خانه باباجان جمع می‌شدیم، ما بچه‌ها بودیم که شروع به توطئه می‌کردیم تا بعد از شام همگی برویم بالا. تمام زورمان را می‌زدیم تا بزرگ تر‌ها را راضی کنیم تا ما را برسانند به صدای مسحورکننده رودخانه جاغرق در سیاهی شب.

‌نمی‌دانم آن سال‌ها همه مشهدی‌ها به این اسم آنجا را می‌شناختند یا نامی ابداعی میان خانواده ما بود که به طرقبه و جاغرق می‌گفتیم: «بالا». هر زمان خانه باباجان جمع می‌شدیم، ما بچه‌ها بودیم که شروع به توطئه می‌کردیم تا بعد از شام همگی برویم بالا. تمام زورمان را می‌زدیم تا بزرگ تر‌ها را راضی کنیم تا ما را برسانند به صدای مسحورکننده رودخانه جاغرق در سیاهی شب یا اگر حتی آنجا هم نشد سهمی از طعم شگفت انگیز شاهدانه و لواشک و کشته و بستنی میوه‌ای دور میدان اول طرقبه داشته باشیم که آن درختان عظیم دورش مثل نگهبانانی بودند که می‌توانستند مواظب شادی‌های عظیم کودکانه ما باشند.

مسیر بیست وپنج کیلومتری مشهد تا طرقبه برای خودش یک مسافرت بود، مسافرتی که بچه‌ها برنامه ریزی کرده بودند. ما حتی مسیر را علامت گذاری کرده بودیم و وقتی می‌افتادیم در دالان سبز ملک آباد و بعد می‌رسیدیم به آن دوقوی آهنی وسط فلکه پارک که اسمش «پرواز به نور» بود می‌دانستیم که به سرزمین موعود نزدیک شده ایم. وقتی چرخ وفلک کوهستان پارک مشهد را از دور می‌دیدیم می‌دانستیم که چیزی نمانده است تا به طرقبه برسیم، وقتی از بالای پل مهندس پرتوی می‌گذشتیم و رد نور یک ستاره را روی رودخانه‌ای که زیر پل رد می‌شد می‌دیدیم و می‌افتادیم در جاده باریک طرقبه، می‌دانستیم که ما پیروز شده ایم.

ما بودیم که می‌توانستیم با بالا و پایین کردن صدایمان و هزار لطایف الحیل دیگر انتخاب‌ها را بیشتر کنیم، می‌شد رفت سمت بند گلستان، می‌شد رفت حصار گلستان و از آن پل‌های آهنی باریک عبور کرد و به آسمان نزدیک‌تر شد، می‌شد رفت طرقبه و می‌شد رفت جاغرق. روستایی که سال‌ها زیر آب بوده است و ما شانس آن را داشته ایم که نیمه شبی در تابستان خودمان را برسانیم آنجا و در هوای خنکش بلرزیم و صدای پرندگانی که در شب می‌خوانند را بشنویم و مواظب باشیم وقتی در حال گاز زدن بلال هستیم و غرقِ شادی در رود خروشان غرق نشویم.

مگر چقدر گذشته است از آن شب ها، از آن سال‌ها که «بالا» نام طرقبه بود و نه زندان! از آن سال‌ها که فقط بلال با ظرف چرک آب نمک کنارش حکمرانی می‌کرد و هنوز کسی نرفته بود مکزیک تا ذرت مکزیکی را کشف کند و ما انتخاب هایمان زیاد شود که بتوانیم آن را با سس آلوچه و... بخوریم. مگر چقدر گذشته است که راه مشهد طرقبه هرقدر فراخ‌تر شده است، تعداد ماشین‌ها هم بالا رفته و ترافیک چیزی از خنکی هوا باقی نگذاشته است و حتی آسمان هم میان آن همه برجِ در راه به سختی دیده می‌شود؟

مگر چقدر گذشته است از آن سال‌ها که ضبط ماشین‌ها نهایتش «گل می‌روید ز باغ» و «بلا دختر مردم» پخش می‌کرد و حالا هر روز مزخرفی تازه می‌آید و گوش‌ها را چند روزی قرق می‌کند و بعد جوری می‌رود که انگار نبوده است.

مگر چقدر گذشته است که بخاری نفتی‌های استوانه‌ای که می‌شد شعله شان را از دریچه کوچکی دید جای خودش را داده به تخت‌هایی پلاستیک پیچ که زیرشان آتشی گازی روشن است و هیچ روشنایی ندارند که بتوان به آن خیره شد.

مگر چقدر گذشته است که این همه چیپس، نوشابه و بستنی رنگارنگ توی ویترین‌ها چیده شده است، اما هیچ کدام طعم همان بستنی میوه ای‌ها و شاهدانه‌ها را نمی‌دهد. مگر چقدر گذشته است که رودخانه‌ای که آدم‌ها را روزگاری غرق می‌کرده است حالا فقط خانه اش مانده و چیزی از آن صدای مسحورکننده نمانده است و نمی‌توان تصویر آسمان را آنجا دید.

شاید چیزی که از بین رفته است طعم چیز‌ها یا حال وهوای مکان‌ها و حتی خشک شدن درختان نگهبان نیست، چیزی که از بین رفته است همان رنگ و زنگ و طعم کودکی است، شاید آن کودک باید همان جایی که پیکان گلبهی در سربالایی ریپ زد و نشد جاغرق را ببینند از ماشین گلبهی پیاده می‌شد و می‌فهمید که نمی‌توان از یک رودخانه دو بار عبور کرد یا از یک سربالایی دو بار بالا رفت.

همان کودکی که بزرگ می‌شود و در واژه نامه حزن‌های ناشناخته با چیزی به نام «مارو موری (MARU MORI)» آشنا می‌شود که توضیحش می‌شود: «سادگی اندوه بار چیز‌های معمولی ما به ندرت به درآویختن به آن قسمت از زندگی فکر می‌کنیم، ما مجسمه‌ای از مردم عادی نمی‌سازیم. ما در نقاط عطف گذر روزمره زمان لوح‌های کوچکی برای بزرگداشت آن‌ها بر جا نمی‌گذاریم...، اما با این حال، تمام این‌ها اتفاق افتاد. تمام آن تجربیات کم ارزش و دورریختنی، درست به قدر رخداد‌های کتاب‌های تاریخ واقعی هستند، قداست آن‌ها هیچ از قداست سرود‌ها و نیایش‌های ما کمتر نیست.

شاید می‌بایست بکوشیم چشمانمان را در هنگام نیایش باز نگاه داریم و در پی یافتن معنای نهفته در چیز‌های اطراف خود باشیم؛ مثلا در صدای تیک تاکی که از یک جعبه بیرون می‌آید، درد تپنده سکسکه یا بوی عجیبی که پس از شستن ظرف‌ها از دست هایتان به مشام می‌رسد.

ما به این چیز‌های کوچک و ساده برای پر کردن زندگی خود نیاز داریم؛ حتی اگر معنای زیادی در پسِ آن‌ها پنهان نباشد. شاید هم تنها برای اینکه به یادمان آورند مخاطرات در وهله اول آن چنان جدی نبوده اند. موضوع همیشه مرگ و زندگی نیست. گاهی اوقات موضوع فقط زندگی است؛ و این هیچ اشکالی ندارد.»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->