پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (سه‌شنبه، ۱۵ مهرماه ۱۴۰۴) | مشهدی‌ها منتظر آخر هفته نسبتاً گرم باشند آزادی ۶ هزار و ۵۰۰ زندانی جرائم غیرعمد در نیمه اول ۱۴۰۴ نوشیدن آب یخ پس از غذا خوردن را ترک کنید آموزش هوش مصنوعی به ۲ میلیون دانش‌آموز و ۱۰۰ هزار معلم برای ارتقای مهارت‌آموزی قوه‌قضائیه کادر اداری جذب می‌کند | اطلاعیه آزمون استخدامی + شرایط ثبت‌نام نظارت بر بهداشت مدارس خراسان رضوی با شروع سال تحصیلی جدید رئیس مجمع نمایندگان خراسان رضوی: وزارت نیرو برنامه‌ای برای آب‌های مرزی استان ندارد آخرین اخبار از پرونده گم شدن سما جهانباز | صدور کیفرخواست برای متهم اصلی + شرط پدر سما برای بخشش متهم پایان مراجعه حضوری برای صدور شناسنامه نوزادان در خراسان رضوی نزدیک است چگونه کودکان را در هوای آلوده از مشکلات ریوی محافظت کنیم؟ مصرف آنتی‌بیوتیک‌ها، سبب طولانی شدن دوران سرماخوردگی می‌شود اهدای اعضای بیمار مرگ مغزی در مشهد به ۳ بیمار زندگی دوباره بخشید (۱۵ مهر ۱۴۰۴) توسعه اقتصادی خراسان رضوی با حمایت دستگاه قضایی از شرکت های نوپا، نوآور و فناور   ماجرای فوت دانش‌آموز ۱۵ ساله مازندرانی در مدرسه چه بود؟ | آموزش و پرورش آمل درگیری با عوامل مدرسه را تکذیب کرد شرایط جهش تحصیلی دانش‌آموزان | بیش از نصف متقاضیان، شرایط لازم را ندارند تایباد، مقصد کوچ زمستانی درناهای خاکستری معاون آموزشی وزارت بهداشت: سهمیه در کنکور موجب کاهش فرصت انتخاب برای داوطلبان آزاد می‌شود تأکید رئیس فراکسیون بازنشستگان مجلس بر پرداخت سرانه بیمه تکمیلی بازنشستگان تأمین‌اجتماعی  نتایج اعتراضات به آزمون علوم پایه و پیش‌کارورزی اعلام شد + جزئیات بررسی‌ها مجازات‌های تصرف زمین‌های ملی  برای زمین‌خواران بازدارنده نیست | زمین‌خواری؛ جرم همچنان جذاب سؤال از وزیر آموزش و پرورش در مجلس، درخصوص افت تحصیلی دانش‌آموزان ۹۰ درصد فلج مغزی مادرزادی است | ضرورت تشخیص و مداخله زودهنگام آیا جگر را قبل از پخت باید شست؟ | جگر کبابی بهتر است یا آب‌پز؟ ۴ روش برای پیشگیری از سرماخوردگی دانش‌آموزان دبستانی به طور میانگین ۵ دندان پوسیده دارند | اجرای پویش سلامت دهان از هفته آینده قتل هولناک در اتاقک پشت بام، زیر ذره بین پلیس مشهد ۱۲ هکتار از جنگل‌های تنگه رازیانه بدره ایلام در آتش سوخت دامپزشکان بازوی علمی حفظ گونه‌های در معرض خطر هستند هشدار سازمان ملل: ۶۷۶ میلیون زن و دختر در جهان در معرض درگیری‌های مرگبار زندگی می‌کنند
سرخط خبرها

تماشا نکن، غم تماشا ندارد

  • کد خبر: ۱۸۰۲۸۰
  • ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۲۶
تماشا نکن، غم تماشا ندارد
تا چشم تیز کردم، دیدم خودرویی که کف آن رو به آسمان است، از بین گردوغبار پرواز کرد و به زمین خورد. تابه حال هیچ وقت تجربه چپ کردن خودرو این قدر به من نزدیک نبوده است.
هادی دقیق
نویسنده هادی دقیق

جاده‌ها همیشه چیز جدیدی برای عرضه دارند و پیمودنشان با چشم باز، هربار عرصه تجربه‌ای تازه است. یک بار حول وحوش ساعت ۵ صبح در جاده‌ای که تقریبا کوهستانی بود، در حرکت بودیم. آفتاب هم در آن وقت صبح تازه شیطنتش گل می‌کند؛ جدا از اینکه هوا را روشن می‌کند، گاهی با آن زاویه باز به جاده می‌تابد و گاهی پشت کوه یا نیمچه تپه‌ای پنهان می‌شود.

با این همه، در آن وقت صبح آدم به هیچ چیز فکر نمی‌کند به جز تماشای طلوع خورشید. در همین خوش خیالی‌ها بودم که در امتداد دیدم، در جاده خلاف جهتم گردوخاکی بلند شد. تا چشم تیز کردم، دیدم خودرویی که کف آن رو به آسمان است، از بین گردوغبار پرواز کرد و به زمین خورد. تابه حال هیچ وقت تجربه چپ کردن خودرو این قدر به من نزدیک نبوده است.

هراسان در آن آفتاب بگیرونگیر خودم را رساندم و در جایی امن پارک کردم. لرزان لرزان رسیدم به خودرویی که راننده اش تازه داشت به زحمت خودش را از آن بیرون می‌کشید. سری که تازه جای زخم هایش داشت باز می‌شد و خون از آن جاری می‌شد، بیشتر مرا ترساند. اولین سؤالم با صدای شکسته این بود: کس دیگری هم داخل هست؟ عجیب اینکه راننده در آن حال، انگار که نگران سرنشینان باشد، درست جواب داد: چهار نفر.

تا سراسیمه با چنگ و دندان و دست و پا به جان در افتاده بودم، یکی دیگر هم برای کمک از راه رسید. همین طور مشغول جان کندن برای رهایی سرنشینان بودیم که فهمیدیم کمربند سرنشین جلو باز نمی‌شود و وارونه آویزان است. برگشتم از داخل خودرو چاقو بیاورم. جمعیت را یکی یکی کنار زدم تا رسیدم و دوباره یکی یکی هل دادم تا توانستم برگردم. باز هم مشغول جان کندن شدم. کمربند را پاره کردم، چاقو را به دهن گرفتم و با یک نفر دیگر سعی کردیم سرنشین را بیرون بیاوریم. خیس عرق بودم و دستانم غرق خون و مثل سلاخ‌ها چاقو در دهانم بود که برگشتم به پشت سرم نگاه کردم. تصورم از انسان فروریخت.

سه نفر درست در فاصله یک متری ما ایستاده بودند؛ اولی مثل ظرف سفالی دودستی دست به کمر زده بود، دومی دست به سینه مثل مجسمه اسکار ایستاده بود و سومی درست مثل همان قیافه روی بستنی عروسکی داشت به ما نگاه می‌کرد. یک لحظه دست کشیدم و با خودم گفتم آیا واقعا غم مردم تماشا دارد؟! این ولع دیدن مصیبت دیگری در این وانفسایی که هرکداممان به اندازه کافی مصیبت دیده و دردش را کشیده ایم، از کجا می‌آید و برای چیست؟! سرم گیج می‌رفت و ترسم دوچندان شد که یکی از همان سه نفر که حالا فقط سایه‌ای محو در نظرم می‌آمدند و نفهمیدم کدامشان است، پرسید: کسی هم مرده است یا نه؟!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->