۱. فاصله فقر و غنا در جامعه، در رسوخ پوششهای نامتعارف در جامعه مؤثر است؛ چرا که طبقات بالای اقتصادی (مرفهان) تلاش میکنند در نوع پوشش و سبک زندگی، طبقه اجتماعی خود را متمایز کنند. متأسفانه واقعیت آن است که این گروه صرفا به خاطر ثروتشان از شأنیت اجتماعی هم برخوردار هستند؛ بنابراین به طور طبیعی برخی افراد طبقات پایینتر تلاش میکنند در ظاهر، خود را شبیه طبقات بالاتر نشان دهند تا شأن اجتماعی پیدا کنند.
هر چیزی که جزو سبک زندگی طبقه بالاتر قرار بگیرد، به تدریج به طبقات پایینتر هم تسری پیدا میکند و زمانی که طبقات پایین در نوع پوشش و... شبیه طبقات بالاتر از خود شدند، طبقه بالاتر سبک خود را تغییر میدهد و به سراغ سبک جدیدی میرود تا تمایز خود از طبقات پایین را حفظ کند؛ بنابراین هر میزان که جامعهای بیشتر گرفتار مسئله «عدالت» و تضاد طبقاتی باشد، مد هم فرصت بروز و ظهور بیشتری خواهد داشت.
۲. عامل دیگر مسئله فرهنگ مهاجم است. این یک واقعیت است و نمیشود با عباراتی مانند «تبادلات فرهنگی» سروته قضیه را هم بیاوریم! هژمونی غربی به عنوان بزرگترین فرهنگ مهاجم به فرهنگهای محلی در جهان، تلاش میکند با تبلیغات، فرهنگ سازی، الگوسازی و... دورههای چرخه مد در جوامع را افزایش دهد یا سطح فرهنگی آن را شدیدتر کند و مثلا میزان برهنگی و جذابیت جنسی پوششهای جدید را افزایش دهد.
انگیزههای فرهنگ مهاجم، ترکیبی از انگیزههای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است. ترویج سبک زندگی غربی، به لحاظ اقتصادی باعث تحریک تقاضا و فروش بیشتر کالاهای غربی میشود. به لحاظ فرهنگی، ذهنیتها و باورهای جامعه هدف را تغییر میدهد و خودباوری را نابود میکند و در نهایت با تضعیف این پشتوانههای فرهنگی و تمدنی، در بُعد سیاسی، حکومتهای مستقل را تضعیف میکند و چماقی از تهدیدهای سیاسی را بالای سر ایشان نگه میدارد. سبک زندگی مستقیما روی فرهنگ، سیاست و اقتصاد مؤثر است؛ بنابراین استکبار از ترویج پوششهای نامتعارف دست نخواهد کشید.
۳. نکته دیگر سیاست قبح شکنی و جابه جایی خط قرمزهای عرفی است. شاید بشود گفت که مد بیشتر پدیدهای اقتصادی است؛ اما مدهای نامتعارف و هنجارشکن، اهداف فرهنگی و سیاسی بیشتری دارند. ظهور پوششهای نامتعارف، توجه رسانهها و مردم را به خود جلب میکند و منجر به واکنش میشود. ممکن است عرف از پوشش نامتعارف جدید تبعیت نکند و قانون هم با آن برخورد کند، اما پیامد غیرمستقیم ماجرا آن است که پوششهای نامناسب قبلی در حاشیه قرار میگیرند و حتی تا حدودی عادی قلمداد میشوند؛ مصداق واقعی «به مرگ بگیر تا به تب راضی شود!»