جزئیات تازه از حریق درمانگاه در مشیریه تهران | سه فوتی و ۱۸ مصدوم + فیلم فوت یک نفر در حریق درمانگاه مشیریه تهران + تصاویر (۱۸ فروردین ۱۴۰۴) اسامی ۷ معدنچی جان‌باخته در حادثه معدن دامغان تبرئه سیف و عراقچی تایید شد | سخنگوی سازمان تعزیرات: جزئیات را اعلام خواهیم کرد استاندار سمنان: خطای فردی، علت حادثه معدن دامغان است قتل مرد جوان به دست سرایدار جنایتکار قتل هولناک همسر با ضربات پتک در پایتخت | قاتل متواری شد فوت ۷ نفر از کارگران معدن در دامغان در پی گاز گرفتگی (۱۸ فروردین ۱۴۰۴) پیکر بی‌جان ۵ معدنچی در معدن دامغان پیدا شد| جست‌و‌جو برای یافتن ۲ کارگر ادامه دارد تزریق ۶۰ میلیارد تومان اعتبار برای شتاب‌بخشی به ساخت بیمارستان ۵۴۰ تخت‌خوابی در حاشیه شهر مشهد بازگشت عجیب گرگ‌ها به اروپا ۷ معدنچی در دامغان گرفتارند | امدادگران هنوز به معدنکاران نرسیدند غرق شدن جوان ۲۸ ساله در حوالی مشهد | هشدار جدی درباره خطر استخر‌های ناایمن مرزبانان خراسان رضوی با قاچاقچیان مسلح مواد مخدر درگیر شدند (۱۸ فروردین ۱۴۰۴) محور‌های غرب و جنوب خراسان رضوی رکورددار تصادفات و جان‌باختگان نوروزی مهم‌ترین نشانه‌های بهداشت فردی را بشناسید | زنگ بهداشت دستگیری یکی از مظنونان زورگیری از دانشجوی گلستانی (۱۸ فروردین ۱۴۰۴) درباره مرحوم علیرضا افضلی‌پور، شیمی‌دان و خیر فقید کشورمان | تو در کویر دمیدی، بهار جاری شد تصمیم در خصوص تأثیر معدل یازدهم در کنکور ۱۴۰۴ چه زمانی مشخص می‌شود؟ آغاز سراسری برنامه ملی ارتقای تغذیه سالمندان در کشور موزه ملی ایران به روایت تصاویر و تاریخ نحوه اعطای مجوز به متقاضیان مشاغل خانگی در صنعت غذا ابتلای ۱۱۲۷ نفر به «تب دنگی» در سال ۱۴۰۳ شیوع «آبله مرغان» در فصل بهار جزئیات جدید مصوبه «تاثیر معدل»| آتش انتقادات دوباره شعله‌ور شد ممنوعیت فعالیت معلم‌بلاگرها آیا واقعاً اجرایی می‌شود؟ پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (۱۸ فروردین ۱۴۰۴) | کاهش کیفیت هوا در راه مشهد سناریوی زورگیری از امیرمحمد خالقی تکرار شد | این بار در گلستان (۱۸ فروردین ۱۴۰۴) آخرین مهلت ثبت‌نام نوبت دوم کنکور فردا (۱۹ فروردین ۱۴۰۴) کدام بازنشستگان از دریافت وام ۵۰ میلیون تومانی خط خوردند؟ گزارش صدای مردم از دغدغه‌های مردمی برای کیفیت نان | خرده روایت‌های نان
سرخط خبرها

تماشا نکن، غم تماشا ندارد

  • کد خبر: ۱۸۰۲۸۰
  • ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۲۶
تماشا نکن، غم تماشا ندارد
تا چشم تیز کردم، دیدم خودرویی که کف آن رو به آسمان است، از بین گردوغبار پرواز کرد و به زمین خورد. تابه حال هیچ وقت تجربه چپ کردن خودرو این قدر به من نزدیک نبوده است.
هادی دقیق
نویسنده هادی دقیق

جاده‌ها همیشه چیز جدیدی برای عرضه دارند و پیمودنشان با چشم باز، هربار عرصه تجربه‌ای تازه است. یک بار حول وحوش ساعت ۵ صبح در جاده‌ای که تقریبا کوهستانی بود، در حرکت بودیم. آفتاب هم در آن وقت صبح تازه شیطنتش گل می‌کند؛ جدا از اینکه هوا را روشن می‌کند، گاهی با آن زاویه باز به جاده می‌تابد و گاهی پشت کوه یا نیمچه تپه‌ای پنهان می‌شود.

با این همه، در آن وقت صبح آدم به هیچ چیز فکر نمی‌کند به جز تماشای طلوع خورشید. در همین خوش خیالی‌ها بودم که در امتداد دیدم، در جاده خلاف جهتم گردوخاکی بلند شد. تا چشم تیز کردم، دیدم خودرویی که کف آن رو به آسمان است، از بین گردوغبار پرواز کرد و به زمین خورد. تابه حال هیچ وقت تجربه چپ کردن خودرو این قدر به من نزدیک نبوده است.

هراسان در آن آفتاب بگیرونگیر خودم را رساندم و در جایی امن پارک کردم. لرزان لرزان رسیدم به خودرویی که راننده اش تازه داشت به زحمت خودش را از آن بیرون می‌کشید. سری که تازه جای زخم هایش داشت باز می‌شد و خون از آن جاری می‌شد، بیشتر مرا ترساند. اولین سؤالم با صدای شکسته این بود: کس دیگری هم داخل هست؟ عجیب اینکه راننده در آن حال، انگار که نگران سرنشینان باشد، درست جواب داد: چهار نفر.

تا سراسیمه با چنگ و دندان و دست و پا به جان در افتاده بودم، یکی دیگر هم برای کمک از راه رسید. همین طور مشغول جان کندن برای رهایی سرنشینان بودیم که فهمیدیم کمربند سرنشین جلو باز نمی‌شود و وارونه آویزان است. برگشتم از داخل خودرو چاقو بیاورم. جمعیت را یکی یکی کنار زدم تا رسیدم و دوباره یکی یکی هل دادم تا توانستم برگردم. باز هم مشغول جان کندن شدم. کمربند را پاره کردم، چاقو را به دهن گرفتم و با یک نفر دیگر سعی کردیم سرنشین را بیرون بیاوریم. خیس عرق بودم و دستانم غرق خون و مثل سلاخ‌ها چاقو در دهانم بود که برگشتم به پشت سرم نگاه کردم. تصورم از انسان فروریخت.

سه نفر درست در فاصله یک متری ما ایستاده بودند؛ اولی مثل ظرف سفالی دودستی دست به کمر زده بود، دومی دست به سینه مثل مجسمه اسکار ایستاده بود و سومی درست مثل همان قیافه روی بستنی عروسکی داشت به ما نگاه می‌کرد. یک لحظه دست کشیدم و با خودم گفتم آیا واقعا غم مردم تماشا دارد؟! این ولع دیدن مصیبت دیگری در این وانفسایی که هرکداممان به اندازه کافی مصیبت دیده و دردش را کشیده ایم، از کجا می‌آید و برای چیست؟! سرم گیج می‌رفت و ترسم دوچندان شد که یکی از همان سه نفر که حالا فقط سایه‌ای محو در نظرم می‌آمدند و نفهمیدم کدامشان است، پرسید: کسی هم مرده است یا نه؟!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->