تایباد، مقصد کوچ زمستانی درناهای خاکستری معاون آموزشی وزارت بهداشت: سهمیه در کنکور موجب کاهش فرصت انتخاب برای داوطلبان آزاد می‌شود تاکید رییس فراکسیون بازنشستگان مجلس بر پرداخت سرانه بیمه تکمیلی بازنشستگان تأمین اجتماعی  نتایج اعتراضات به آزمون علوم پایه و پیش‌کارورزی اعلام شد + جزئیات بررسی‌ها مجازات‌های تصرف زمین‌های ملی  برای زمین‌خواران بازدارنده نیست | زمین‌خواری؛ جرم همچنان جذاب سؤال از وزیر آموزش و پرورش در مجلس، درخصوص افت تحصیلی دانش‌آموزان ۹۰ درصد فلج مغزی مادرزادی است | ضرورت تشخیص و مداخله زودهنگام آیا جگر را قبل از پخت باید شست؟ | جگر کبابی بهتر است یا آب‌پز؟ ۴ روش برای پیشگیری از سرماخوردگی دانش‌آموزان دبستانی به طور میانگین ۵ دندان پوسیده دارند | اجرای پویش سلامت دهان از هفته آینده قتل هولناک در اتاقک پشت بام، زیر ذره بین پلیس مشهد ۱۲ هکتار از جنگل‌های تنگه رازیانه بدره ایلام در آتش سوخت دامپزشکان بازوی علمی حفظ گونه‌های در معرض خطر هستند هشدار سازمان ملل: ۶۷۶ میلیون زن و دختر در جهان در معرض درگیری‌های مرگبار زندگی می‌کنند هوش مصنوعی فهم و درمان آلزایمر و پارکینسون را ممکن می‌سازد وضعیت جوی و بارش باران در کشور تا پایان آبان چگونه خواهد بود؟ زمزمه‌های قانونی شدن کشت خشخاش درست نیست | تشدید مجازات‌ها برای کشت خشخاش نکته‌هایی درباره تأمین ایمنی در اتاق‌های مختلف یک خانه | ایمنی در امن‌ترین نقطه دنیا حریق در کارخانه منسوجات طبی و پزشکی شهرک صنعتی طوس مهار شد + فیلم (۱۴ مهرماه ۱۴۰۴) اصلاح قانون مشاغل سخت و زیان‌آور و بازگشت بانک رفاه کارگران در کمیسیون اجتماعی مجلس بررسی شد فرمانده کل انتظامی کشور اعلام کرد: کاهش ۴۱ درصدی سرقت، از سال ۱۴۰۱ تاکنون بانوان با ۲۰ سال سابقه خدمت صاحب یک فرزند، می‌توانند تا ۴۲سالگی بازنشسته شوند تأکید وزیر آموزش و پرورش بر توسعه عدالت آموزشی | تقویت هویت ملی و دینی اولویت این وزارت است بیژن رنجبر، رئیس دانشگاه آزاد اسلامی شد جمع‌آوری مدارس کانکسی کشور با بیش از ۱۰ هزار دانش‌آموز | مدارس نیمه‌ساخت در حال تکمیل هستند اطلاعیه مهم تأمین اجتماعی در خصوص تکمیل تعهدنامه فرزندان و نوادگان دختر (۱۴ مهرماه ۱۴۰۴) آیا روروک به رشد حرکتی کودک کمک می‌کند یا بیشتر باعث آسیب می‌شود؟ چرا صف اهدای خون طولانی است؟ شرایط بخشودگی جرائم رانندگی در هفته نیروی انتظامی ۱۴۰۴ چیست؟ + فیلم
سرخط خبرها

تماشا نکن، غم تماشا ندارد

  • کد خبر: ۱۸۰۲۸۰
  • ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۲۶
تماشا نکن، غم تماشا ندارد
تا چشم تیز کردم، دیدم خودرویی که کف آن رو به آسمان است، از بین گردوغبار پرواز کرد و به زمین خورد. تابه حال هیچ وقت تجربه چپ کردن خودرو این قدر به من نزدیک نبوده است.
هادی دقیق
نویسنده هادی دقیق

جاده‌ها همیشه چیز جدیدی برای عرضه دارند و پیمودنشان با چشم باز، هربار عرصه تجربه‌ای تازه است. یک بار حول وحوش ساعت ۵ صبح در جاده‌ای که تقریبا کوهستانی بود، در حرکت بودیم. آفتاب هم در آن وقت صبح تازه شیطنتش گل می‌کند؛ جدا از اینکه هوا را روشن می‌کند، گاهی با آن زاویه باز به جاده می‌تابد و گاهی پشت کوه یا نیمچه تپه‌ای پنهان می‌شود.

با این همه، در آن وقت صبح آدم به هیچ چیز فکر نمی‌کند به جز تماشای طلوع خورشید. در همین خوش خیالی‌ها بودم که در امتداد دیدم، در جاده خلاف جهتم گردوخاکی بلند شد. تا چشم تیز کردم، دیدم خودرویی که کف آن رو به آسمان است، از بین گردوغبار پرواز کرد و به زمین خورد. تابه حال هیچ وقت تجربه چپ کردن خودرو این قدر به من نزدیک نبوده است.

هراسان در آن آفتاب بگیرونگیر خودم را رساندم و در جایی امن پارک کردم. لرزان لرزان رسیدم به خودرویی که راننده اش تازه داشت به زحمت خودش را از آن بیرون می‌کشید. سری که تازه جای زخم هایش داشت باز می‌شد و خون از آن جاری می‌شد، بیشتر مرا ترساند. اولین سؤالم با صدای شکسته این بود: کس دیگری هم داخل هست؟ عجیب اینکه راننده در آن حال، انگار که نگران سرنشینان باشد، درست جواب داد: چهار نفر.

تا سراسیمه با چنگ و دندان و دست و پا به جان در افتاده بودم، یکی دیگر هم برای کمک از راه رسید. همین طور مشغول جان کندن برای رهایی سرنشینان بودیم که فهمیدیم کمربند سرنشین جلو باز نمی‌شود و وارونه آویزان است. برگشتم از داخل خودرو چاقو بیاورم. جمعیت را یکی یکی کنار زدم تا رسیدم و دوباره یکی یکی هل دادم تا توانستم برگردم. باز هم مشغول جان کندن شدم. کمربند را پاره کردم، چاقو را به دهن گرفتم و با یک نفر دیگر سعی کردیم سرنشین را بیرون بیاوریم. خیس عرق بودم و دستانم غرق خون و مثل سلاخ‌ها چاقو در دهانم بود که برگشتم به پشت سرم نگاه کردم. تصورم از انسان فروریخت.

سه نفر درست در فاصله یک متری ما ایستاده بودند؛ اولی مثل ظرف سفالی دودستی دست به کمر زده بود، دومی دست به سینه مثل مجسمه اسکار ایستاده بود و سومی درست مثل همان قیافه روی بستنی عروسکی داشت به ما نگاه می‌کرد. یک لحظه دست کشیدم و با خودم گفتم آیا واقعا غم مردم تماشا دارد؟! این ولع دیدن مصیبت دیگری در این وانفسایی که هرکداممان به اندازه کافی مصیبت دیده و دردش را کشیده ایم، از کجا می‌آید و برای چیست؟! سرم گیج می‌رفت و ترسم دوچندان شد که یکی از همان سه نفر که حالا فقط سایه‌ای محو در نظرم می‌آمدند و نفهمیدم کدامشان است، پرسید: کسی هم مرده است یا نه؟!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->