وقت انتخابات که میشود، برخیها احساس خودمدرسپنداری پیدا میکنند. آن جمله معروف امامخمینی (ره) را هم مینویسند که «سعی کنید مثل مدرس را انتخاب کنید»، اما به مشی و کنش و روششان که نگاه میکنی، هر چیز و هرکس را میبینی بهجز مدرس. مدعیان محترم به خود زحمت نمیدهند چند صفحه مطلب بخوانند درباره مدرس و بعد سنگ او را در ترازو بگذارند که نه برای نفربهنفرشان که گاه برای همه جماعت مدعی هم سنگین است، خیلی سنگین. مدرس یک انقلابی تمام بود. یک سیاستمرد که امام (ره) او را تراز نمایندگی مجلس معرفی کرد، اما انقلابی بودن فقط در بلند صحبت کردن و به دیگران تاختن و فقط خود را انقلابی دانستن نیست، بلکه آرامش و سیاستورزی و تعامل در میان کنشگران سیاسی و درک درست زبانِ زمان ازجمله مؤلفههای تشکیل شخصیت سیدحسن مدرس بود؛ اویی که روزی برای تحقق هدف با رجال گوناگون چای مینوشید و یک روز قلیان را بر سرشان خرد میکرد. یک روز با فلان رجل سیاسی رفیق بود و دیگر روز از او یقه میدرید. یک جا با جانبداری از مشروطیت، ارکان اقتدار سلطنت مطلقه را به تیغ کلام میگرفت و از هدم حکومت فردی دم میزد و، چون میدید میوه رسیده آن را خان قلدر میرپنج خواهد چید، آجرهای افتاده نظام سلطنت را روی هم میچید؛ چراکه زیان شاه قاجار را برای کشور کمتر از رضاخان
میدید. او متناسب با شرایط تصمیم میگرفت، اما تحتتأثیر «شرایطسازی» پهلویپرستان قرار نمیگرفت و در نقشه شازدههای کهنه و نوی قجری هم بازی نمیکرد. او انقلابیای بود که دیپلماسی را هم در حد اعلی میدانست و بهکار میبست تا به هدف نزدیکتر شود؛ البته باتوجهبه هدف بلندی که داشت، دستش کوتاه ماند؛ چون پشتش خالی بود و چهارپایه همراهی افراد خبیر و بصیر هم زیر پایش نبود، اما او با اینهمه، در آن شرایط بهتنهایی یک نهاد بود، یک رسانه و یک مکتب سیاسی. چیزی که صفحهای از آن را هم مدعیان شاید نخوانده باشند که اگر میخواندند و درس میگرفتند، رفتار سیاسیشان جور دیگری تعریف میشد. مدرس در زمانِ وزیر جنگی رضاخان هم به مجلس رفت و کار منفعت ملک و ملت را به پیش برد و هرگز از منطق مبارزاتی خود و حق ملت کوتاه نیامد، پس کسانی که میخواهند پا جای پای مدرس بگذارند، اول باید سبک زندگی او را به رفتار درآورند. او سادهزیست بود به معنای تاموتمام. خود را نمیدید. جیبی ندوخته بود برای مطامع نمایندگی و دلش را عناوین و سمتها، آشوب نمیکرد. خود را وقف عام خدمت کرده بود و یک ایران را نمایندهای شایسته بود. همین رفتار و نگاه بود که او را بهعنوان تراز نمایندگی مردم ایران تعریف کرد. حالا هم هرکس میخواهد مدرس شود، اول باید با خود و خدای خود صادق باشد و بعد با خلق خدا و قول بدهد پی منفعت شخصی و جناحی نرود. عهد کند کم نگذارد برای رفع مشکلات مردم. پیمان ببندد که در پای منافع ملی از همه ظرفیتها استفاده کند و چشم ببندد بر نگاه حذفی و قدرت نمایندگی همه مردم ایران را در خویش بارور کند. بداند که امروز رضاخان نیست، اما مصائب و مشکلاتی هست که قلدرتر از خان میرپنج دست بر یقه مردم دارد. مشکلاتی، چون گرانی و تحریم و بیکاری و... که رفع آن، همتی مدرسوار میخواهد و تدبیری نیز اینگونه. بدانند و بدانیم که با یک دست نمیتوان موانع کوهشده را از سر راه برداشت. باید «دست در دست هم دهیم به مهر» تا «میهن خویش را کنیم آباد.»