یکی از آن مفاهیم انسانی که در حادثه بی بدیل عاشورا قرار دارد، این است که خلیفه اللهی انسان را به نمایش میگذارد؛ انسانی که جایگاه خدایی دارد، وجود و زیست خودش را از غیر انسان و حیوان مرزبندی کرده است. در همین خصوص آقای گرمارودی درباره یزید این طور بیان کرده است: «و یزید بهانهای دستمال کثیفی که خلط ستم را در آن تُف کردند و در زباله تاریخ افکندند.»
از طرفی عدد ۴۰ از گذشتهها در ادیان و اقوام مختلف تقدس خاصی داشته است و از منظر عرفانی معرفتی یک عدد به تکامل رسیده تلقی میشود و این طور برداشت میشود که اگر میخواهید به معرفت یا به جایی برسید، این چله نشینی را داشته باشید یا پیغمبر (ص) در چهل سالگی به نبوت میرسد. رمز و راز این عدد، یک طرف ماجراست و در طرف دیگر سلسله حوادثی در عاشورا وجود دارد که دستاویز هنرمند هم همین رمز و رموز است و با توجه به این ویژگیهایی که در اعداد و حروف و کلمات است، میتواند مفهوم پردازی کند.
ما در اربعین، شاهد یک همایش و راهپیمایی هستیم که انسان را از حسینیه دل راهی سفر عشق کرده و راهی مسیری میکند که نشان میدهد راه امام حسین (ع) حرف زدنی نیست، رفتنی است؛ بنابراین با رفتن تأکید شود که من در راه تو هستم.
وقتی که یک فرهنگ بین مردم نهادینه شد، ادبیات خودش را هم تولید خواهد کرد. مثلا میبینیم که کتابهایی خاص اربعین منتشر شده است؛ از جمله کتاب «سفرنامه با صاد» سید مهدی موسوی که شاعر در آن سفرنامه، پیاده روی اربعین خود را با زبان شعر بیان کرده است.
مثلا واژه «موکب» پیش از این در شعرها نبوده، اما اکنون در شعرها فراوان به کار برده میشود. این فرهنگ دارد شکل میگیرد و به تدریج ذرات و اجزای خودش را پیدا میکند.
این همدلی که به واسطه امام حسین (ع) در ایام پیاده روی اربعین ایجاد شده است، باعث میشود که در ایام اربعین انسان فکر نمیکند که در یک کشور بیگانه قرار دارد؛ چون این کشور، کشور امام حسین (ع) است و این موضوع در ادبیات هم بروز پیدا کرده است و امیدواریم این توجهات نیز به صورت خاصتر بشود که ما این اتفاقات عظیم فرهنگی را در شعر هم بتوانیم نشان دهیم. این همدلی بی مرزی که بین دو ملت هست و اینکه «حب الحسین یجمعنا»، چیزی است که میتواند با فرهنگ اربعین در همه جای دنیا به اسم ایران رقم بخورد. امیدواریم در ادبیات هم بتوانیم این میدان داری را داشته باشیم.