به گزارش شهرآرانیوز معمر قذافی ۴۲سال نفر اول لیبی بود، اگرچه در ۳۲سال آخر وانمود میکرد که رهبر معنوی ملت است و خود را «برادرِ پیشوا» میخواند. او که هوادار جامعه گرایی بود نوعی سوسیالیسم کمونیستی را بنیاد نهاد و ــ در ظاهر ــ مانند جمال عبدالناصر سودای اتحاد جهان عرب و ملتهای آفریقایی را در سر میپخت، البته مشروط به اینکه خودش در صدر این ائتلاف باشد.
در این راه، به لطف ذخایر سرشار نفت و گاز، با صرف هزینه بسیار، «ارتش اسلامی» مجهزی شکل داد و حتی به ساخت جنگ افزار هستهای هم نزدیک شد. قذافی اوضاع اقتصادی لیبی را هم سروسامان داد و ملت خود را به رفاهی نسبی رساند؛ اما همین ملت در سال ۲۰۱۱ او را سرنگون کردند و کشتند.
سیدموسی صدر، طی پنجاه سالی که در بین مردم بود، صاحب هیچ حکومت یا دولتی نبود و تنها ــ و البته با رعایت قانون ــ نهاد مدنی «مجلس اعلای شیعیان لبنان» را تأسیس کرد و سپس، از طریق رأی گیری، به ریاست آن رسید. پس از این، او حزب و سازمان شبه نظامی «حرکة أمَل» یا «جنبش امل» را هم (در آغاز تحت عنوان «حرکة ٱلْمحرومین») بنیان گذاشت. صدر با این کارها توانست اقلیت بزرگ شیعه کشور را به برخی از حقوق مسلم خودشان ــ که سالها از آن محروم بودند ــ برساند. این کارهای او، در کشوری که تنوع فرهنگی و دینی بسیاری داشت و بر اثر آن درگیر یک جنگ داخلی بزرگ هم شد، اقداماتی ضدملی به نظر میآیند؛ با این همه، صدر محبوب اکثریت بود.
همچنان که مشهور است، ۴۵سال پیش، قذافیْ صدر را به زندان انداخت یا به کل از میان برداشت. مردی که با دیکتاتوریْ تأسیس حزب و حتی ابراز عقیده مخالف را ممنوع کرده بود و برای رعب افکنی، پیوسته، به اعدام داخلیها و ترور خارجیها میپرداخت، کسی که به بهانههای گوناگون با کشورهای مسلمانی مثل مصر و چاد میجنگید (و البته همواره شکست میخورد) و پشتیبان جانیهایی نظیر عیدی امین در اوگاندا بود، دیگری را که همواره به کارهای عام المنفعه میپرداخت و مایل به اتحاد با رهبران ادیان و مذاهب دیگر بود (چنان که در بازسازی کلیسا مشارکت مینمود و مفتی اهل سنت را به وحدت فقهی فرامی خواند)، مردی را که کشیش مارونی «امتداد روح مسیح» میخواند، به خیال خود، به صلیب کشید، غافل از اینکه او به آسمان بر خواهد شد.
حالا سرنوشت این دو را با یکدیگر بسنجید: یکی در بین جمعیت مُرد و دیگری در نهان هنوز زنده است، دست کم در دل دوستارانش. از پیامبر اسلام (ص) است که «ألْجماعةُ رحمةٌ وَ ٱلْفُرقةُ عَذابٌ»؛ یعنی «همبستگی مایه آمرزش است و پراکندگی مایه رنجش.» صدر خود را وقف نزدیکی انسانها کرده بود و در این راه از هیچ کوششی دریغ نداشت و قذافی میان مردمان جدایی افکنده بود و تا لحظه مرگ هم از این کار دست نکشید. با این تفاصیل، روشن است که اولی پیام آور رحمت بوده است و دومی رسول عذاب، و آشکار است که یکی محبوب میشود و دیگری مغضوب. این است فرجام آن که در پایتخت قلوب خلق جای دارد و عاقبت آن که در دارالملک مغلوبِ ظلم پای میگذارد، آفرین و نفرین.