ظرفیت اسکان اضطراری بدون محدودیت در کاشمر ایجاد می‌شود ۱۲ نفر در پی وقوع پس لرزه ۳.۸ ریشتری کاشمر مصدوم شدند (یکم تیرماه ۱۴۰۳) مامور قلابی در مشهد به دام افتاد (یکم تیرماه ۱۴۰۳) دانشگاه شهید بهشتی در خصوص قطع همکاری با محمد فاضلی توضیحاتی ارائه کرد بازگشت نخستین گروه حجاج خراسانی به مشهد مقدس | روند بازگشت حجاج تا ۱۴ تیرماه ادامه دارد + فیلم واریز مابه‌التفاوت حقوق فروردین بازنشستگان و مستمری‌بگیران تامین اجتماعی از فردا شنبه (۲ تیرماه ۱۴۰۳) +جد‌ول زلزله کاشمر به ۹۰۰ واحد مسکونی خسارت زد پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (یکم تیرماه ۱۴۰۳) | پیش‌بینی بارش‌های رگباری با احتمال ایجاد سیلاب در خراسان رضوی وزش باد و نوسان نسبی دما در نوار شمالی کشور | اهواز گرم‌ترین مرکز استان ایران (یکم تیرماه ۱۴۰۳) آغاز ثبت‌نام وام ۳۰ میلیون‌‌تومانی بازنشستگان تأمین‌اجتماعی + جزئیات (یکم تیر ۱۴۰۳) اجرای حکم قطعی یکی از پرونده‌های وحید اشتری ریزش چاه به عمق ۱۳۰ متر روی کارگر| ۲۰ آتش نشان از ۹ ساعت قبل همچنان مشغول کار هستند حریق منزل مسکونی در خیابان سیدی مشهد| ۷ شهروند توسط آتش‌نشانان نجات یافتند اصلاح فرهنگ سلامت از مهدکودک‌ها و مدارس برگزاری آزمون تکمیل ظرفیت دبیرستان‌های نمونه دولتی و فرهنگ در ۲۰ تیرماه نجات جان ۶۰ نفر از غرق‌شدگی در مازندران طی ۲۰ روز قتل مرد جوان در خانه ارثی جنوب تهران + جزییات مرد معتاد همسرش را مقابل چشم فرزندان به قتل رساند آتش‌سوزی گسترده در انبار کارخانه تولید موادغذایی در غرب تهران حریق انبار زغال با تلاش ۲۱ آتش‌نشان اطفا شد (۳۱ خرداد ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

حظّ حضور

  • کد خبر: ۱۸۴۹۶۰
  • ۲۸ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۵:۲۹
حظّ حضور
یکی از شب‌های مرداد بود، داشتیم با خودروِ یکی از دوستان از سرِ کار برمی گشتیم خانه. من که راهم دورتر بود جلو، کنار راننده، نشسته بودم؛ دوست دیگری هم که مقصد نزدیک تری داشت پشت بود.

گمانم، یکی از شب‌های مرداد بود. داشتیم با خودروِ یکی از دوستان از سرِ کار برمی گشتیم خانه. من که راهم دورتر بود جلو، کنار راننده، نشسته بودم؛ دوست دیگری هم که مقصد نزدیک تری داشت پشت بود. اگرچه او اصرار داشت دوستِ صاحب ماشین فقط تا جایی برساندش که زحمت ندهد، راننده گفت می‌بَرَدَش همان جایی که باید. بعد از مدتی، به آنجا رسیدیم و توقف کردیم، زیر پلی، توی بزرگراهی.

درِ عقب، سمت پیاده رو، از داخل باز نمی‌شد؛ یکی دیگر باید پیاده می‌شد و بازش می‌کرد. ولی آن دوستِ تعارفی مهلت نداد؛ خودش شیشه را کشید پایین که در را از بیرون باز کند. آخر، در را باز کرد، اما، موقع پیاده شدن، از بد حادثه، گوشی اش از دستش لغزید و افتاد روی آسفالت و خزید توی یکی از این حفره‌های زِهکشی. توالیِ اتفاقاتی که منجر به این اتفاقِ آخر شد آن قدر عجیب بود که ما چند ثانیه ای، هاج وواج، خُشکمان زد.

ولی خیلی زود به خودمان آمدیم؛ هرچه نبود، پای چند میلیون تومان پول وسط بود. خوشبختانه، و در کُل بدبختانه، بستر جوی خشکِ خشک بود و گوشی از خطر آب بر کنار مانده بود؛ وضع بدنه را نمی‌دانستیم. سریع دست به کار شدیم و سعی کردیم گوشی را از آن چاله دربیاوریم، اما فهمیدیم چاه ویل است و عمقش از طول دست ما بیشتر؛ بنابراین، به آتش نشانی زنگ زدیم، ولی آن‌ها گفتند نمی‌آیند. دردسرتان ندهم: بعد از ساعتی، به کمک کسبه محل و ابزارآلات مختلف و با گذشتن از خیر لباس‌های روشن، عاقبت، خودمان گوشی را کشیدیم بیرون. کاملا سالم بود.

اما آنچه از این جالب‌تر بود ناراحتی و بی قراری بیش از حد آن دوست طی این مدت بود. اگر نمی‌شناختی اش و نمی‌دانستی که اوضاع مالی اش چندان بد نیست، حتما خیال می‌کردی غصه مالش را می‌خورد، واکنشی که حتی در غیر این صورت هم پذیرفتنی می‌بود. ولی آن بی تابی دلیل دیگری داشت که کمی بعد به آن پی بردیم: دوست ما البته نگران مالش بود، اما نه بابت ارزش مادی آن، که برای اهمیت معنوی اش.

گوشی او چیزی بیشتر از مجموع چند سخت افزار و نرم افزار بود که بشود دوباره خریدش. گوشی او دورهمی خانه مادربزرگ بود، هفتمین سالگرد ازدواج بود، هنگامه لب دریا بود، صدای پرنده‌های جنگل بود، طرح یادداشت فردا بود. گوشی او خاطره بود، حافظه بود و نمی‌توانی ده‌ها خاطره را، چند گیگ حافظه را یک گوشه رها کنی و بروی. خاطراتت را که بی خیال شوی، حافظه ات را که از دست بدهی، بخشی از زندگی ات را باخته ای؛ امکان بازیابی هم نداری.

با این همه، حالا چند سال می‌شود که ما به مغزمان بیشتر استراحت می‌دهیم، کمتر می‌خوانیم و می‌نویسیم و می‌شنویم و می‌بینیم، و در عوض هی به ظرفیت گوشی‌ها یمان اضافه می‌کنیم، سال به سال هارد‌های جادارتری می‌خریم، و پرشان می‌کنیم از عکس‌ها و فیلم‌ها و صوت‌هایی که بعضی شان را دیگر نمی‌بینیم و نمی‌شنویم، با این همه هر روز از تصور نابودی این خاطرات دیجیتال بیش از پیش درد می‌کشیم.

این کارِ ما به خودی خود البته اشکالی ندارد، ولی شاید بهتر باشد که چندان پیش‌تر از حدود حافظه نرویم؛ شاید اصل همانی است که بر اثر حظِّ حضور آمده و جایی نمی‌رود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->