نشر بیدگل اخیرا سراغ رمانهایی کمتر شناختهشده در ایران رفته و با ترجمه آثاری از ویلیام ترور، جیمز میلز و ولفانگ کوپن، سعی کرده است طیف تازهای از نویسندگان را به مخاطبان ادبیات در کشور بشناساند. جیمز میلز نویسندهای آمریکایی است که آثار شناختهشدهای در ژانر پلیسیجنایی دارد و میتوان «گزارش به کمیسر» را از مهمترین نوشتههای او دانست.
این رمان درباره قتل یک مأمور مخفی است که به دست یکی از همکارانش صورت میگیرد. میلز در «گزارش به کمیسر» با بهرهگیری از شیوهای مستندوار، از قِبَل مجموعهای از اسناد، گزارشها و مکالمات ثبت شده، این جنایت را موشکافی میکند تا دلایل رخ دادنش را به مخاطب نشان دهد.
داستان با مقدمهای از نویسنده شروع میشود که راجع به پروندهای توضیح میدهد که تبعات زیادی برای پلیس نیویورک داشته و باعث پوستاندازی در این سازمان شده است. میلز میگوید که این اسناد و گزارشها را از افسری بازنشسته در اداره پلیس گرفته و آنها را بدون سانسور در کتابش آورده است.
رمان را میتوان به ۳ بخش کلی تقسیم کرد. در فصول اولیه، نویسنده ما را با شخصیتهای اصلی داستان آشنا میکند. بو لاکلی کارآگاه تازهکاری است که بهتازگی در اداره پلیس مشغول به کار شده است. پدرش پلیسی معروف در نیویورک بوده و برادرش هم در جنگ کشته شده است.
لاکلی شخصیتی آرام و صلحجو دارد که باعث شده است در اداره به مشکل بخورد، کسی از او انتظار خاصی نداشته باشد و دیگران او را بیخاصیت تلقی کنند. دیگر شخصیت اصلی داستان، پتی باتلر، مأمور مخفی جوان و زیبایی است که در حوزه مبارزه با مواد مخدر فعالیت میکند.
جنسیت او باعث شده است بتواند فعالیت متفاوتی در مقایسه با مأموران مرد داشته باشد و تصمیم میگیرد از طریق یکی از خطرناکترین دلالهای مواد در هارلِم با فروشندگان بیشتری مرتبط شود. باتلر برخلاف لاکلی بسیار جسور است و در کارش نیز هوش زیادی به خرج میدهد و مورد تحسین بسیاری از همکارانش قرار میگیرد. همچنین، ما با شخصیتهای فرعی داستان نیز آشنا میشویم که هریک به نوعی در ماجرا دخیلاند.
یکسومِ بعدی داستان به چگونگی قتل میپردازد. تمرکز این بخش بر تعلیق و جزئیات اتفاق اصلی است. نویسنده این بخش را با اعترافات لاکلی و همکارانش آغاز میکند و رفتهرفته ابعاد نهفتهای را از آنچه در اداره پلیس میگذرد، به مخاطبش نشان میدهد.
خواننده با فسادی در خیابانها روبهرو میشود که باعث شده است باندهای گستردهای در حوزه خرید و فروش مواد مخدر در پایتخت مدرنیته غرب تشکیل شود. جیمز میلز اشاراتی به مسائل نژادی و نژادپرستی رایج در آمریکای دهههای ۷۰ و ۸۰ میکند که باعث شده بود حضور پلیسی سیاهپوست در اداره پلیس عجیب تلقی شود. او در قسمتی از داستان به این نکته اشاره میکند که برای بازداشت سیاهپوستان به پلیس سیاهپوست نیاز است و برای بازداشت جوانان هیپی به شخصی شبیه به خودشان.
این مسئله دلیل حضور لاکلی جوان و همکار سیاهپوستش معروف به چماق را در اداره پلیس، برای خواننده معلوم میسازد. پلیس تنها به افسران سفید و ورزیده نیاز ندارد بلکه به افرادی از این دست نیز برای امور مختلف احتیاج خواهد داشت و این نکتهای است که نویسنده بارها یادآوری میکند.
بخش پایانی داستان به اتفاقاتی میپردازد که پس از قتل باتلر صورت میگیرند. شخصیتهای محوری که نقش کمتری در فصول پیشین داشتند، اینجا تأثیر بیشتری دارند. رئیس پلیس و مأموران برجسته اداره که باتلر و لاکلی را وارد این مخمصه کردهاند، در بخش آخر نمود بیشتری خواهند داشت.
همچنین به صورت ویژه با شخصیت هندرسون، دلالی که باتلر با او ارتباط میگیرد، آشنا میشویم و در فصل پایانی شاهد برخورد جالب توجه لاکلی و او خواهیم بود. در این بخش، فساد ریشهدار و نظاممند در اداره پلیس بیشتر عریان میشود و معنی پلیس خوب و بد نمایانتر خواهد شد.
«گزارش به کمیسر» اثر خاصی است و ویژگیهای معمول در آثار جنایی را ندارد. حتی چهبسا خواننده در رمان بودن آن تردید کند، چون لحنی که میلز برای روایت داستانش انتخاب کرده است کاملا گزارشمحور است. با این حال، این امر باعث نشده به داستان اصلی ضربه بخورد و حتی آن را جذابتر جلوه داده است، و بهرغم اینکه در همان صفحات نخست، پایان داستان مشخص میشود، مخاطب را به خواندن ترغیب میکند.
اقتباسی سینمایی از گزارش به کمیسر در سال ۱۹۷۵ صورت گرفت که بسیار ناموفق بود و از نخستین آثاری است که ریچارد گر، بازیگر معروف آمریکایی، در آن بازی کرده است.