دستگیری سارق حرفه‌ای موبایل با پوشش زنانه در مشهد + عکس شکایت آموزش و پرورش علیه یک سریال نمایش خانگی سرگذشت تلخ زنی در مشهد که به تله مرد شیطان صفت افتاد جوان مرگ مغزی در مشهد به چهار بیمار زندگی دوباره بخشید (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) لغو ۲ پرواز ایلام - تهران به علت شرایط نامساعد جوی (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) متناسب‌سازی حقوق بیشترین دغدغه بازنشستگان است آخرین جزئیات درباره نحوه دایمی شدن قرارداد‌های کارگران، مدت زمان بیمه بیکاری و میزانِ حق مسکن تداوم بارش باران در نقاط مختلف کشور (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) اگر تیغ ماهی در گلو گیر کرد چه کار کنیم؟ ساعت اوج یعنی چه و چرا باید برق کمتری مصرف کنیم؟ دمنوش‌هایی که شکم و پهلو را آب می‌کنند | بهترین زمان خوردن دمنوش لاغری چه کسانی نباید آب زرشک بخورند؟ | آب زرشک را چه زمانی بخوریم بهتر است؟ فیش‌های حقوقی جدید بازنشستگان تامین اجتماعی و مستمری بگیران صادر شد+جزئیات و لینک سامانه (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) استقبال کم فرهنگیان از طرح بکارگیری دوباره بازنشستگان
سرخط خبرها
روزنوشت‌های شهری (۴۸)

تو باید رأی بدهی!

  • کد خبر: ۱۸۲۹۷
  • ۰۱ اسفند ۱۳۹۸ - ۰۹:۳۵
تو باید رأی بدهی!
حجت الاسلام محمدرضا زائری کارشناس مسائل فرهنگی
شنبه 
قبل از رسیدن به ایستگاه مترو وقتی از جلو یک ساختمان اداری عبور می‌کنم بوی گاز و صدای ضعیف سوت‌مانندی توجهم را جلب می‌کند. نمی‌توانم بی‌اعتنا بمانم. به هر دردسری هست به این و آن پیامک و تلفن می‌زنم تا از این طرف و آن طرف مدیر آن مجموعه را پیدا کنم و به او خبر بدهم. تشکر می‌کند و می‌گوید همین الآن با نگهبان تماس می‌گیرم تا علمک گاز را بررسی کند. خاطرم آسوده
می‌شود.
یک‌شنبه
توی اداره پست درگیر تقاضای مجدد صدور کارت ملی هستم که مرد جوان خوش‌قد‌و‌بالایی جلو می‌آید و صمیمانه اظهار محبت می‌کند. تیپ و ظاهرش به من نمی‌خورد، اما با محبت و لطف احوالم را می‌پرسد و عکس سلفی می‌گیرد. خانم بدحجابی که کنار من توی صف ایستاده تعجب کرده است!
دوشنبه
توی شلوغی اتوبوس یک دستم را به میله کنارم گرفته‌ام و سرم توی گوشی است. ۲ جوان که روبه‌رو ایستاده‌اند لبخند می‌زنند و می‌پرسند: چی توییت کردی؟ جالب این بود که واقعا همان موقع داشتم توییت
می‌زدم!
سه‌شنبه
کنار خیابان منتظر تاکسی هستم که دوستی از همکاران قدیم به طور اتفاقی مرا می‌بیند و ماشین را نگه می‌دارد. خانمش هم که یک خارجی مسلمان‌شده است همراه اوست. توی فاصله‌ای که با هم هستیم صحبت انتخابات می‌شود و مرد به تردیدش برای رأی دادن اشاره می‌کند. زن با لهجه خاص و لحن متفاوتش وارد گفتگو می‌شود: باید رأی بدهی! معلوم است از قبل با هم این بحث را داشته‌اند!  
چهارشنبه
یکی از مسافران تاکسی از روز زن یاد می‌کند و خرج‌هایی که برای مادر و مادر‌زن و همسرش کرده و بعد حرف از روز پدر به میان می‌آید که در پیش است و باید دوباره دست به‌جیب شود! جوان راننده می‌گوید: من که از پدر و مادرم خوبی ندیده‌ام و هیچ دوستشان ندارم! پیرزن مسافری که در صندلی عقب کنارم نشسته، مادرانه با لهجه گیلکی شیرینی به او می‌گوید: نه پسرم، تو اشتباه می‌کنی! این حرف را نزن. خدا قهرش می‌گیرد.
پنجشنبه
ایستگاه مترو بسیار شلوغ است و وقتی قطار می‌رسد در میان جمعیت متراکم داخل واگن‌ها می‌شویم، جای نشستن نیست، وسط مسافران که هر کدام در سکوت با نگاههایشان حرف می‌زنند می‌ایستم و به چهره‌ها می‌نگرم؛ هر چهره‌ای داستانی و حرفی دارد! یکی خیره شده و با جدیت و تندی نگاهم می‌کند، یکی نگاه خسته اش را می‌دزدد، یکی با مدارا و نرمی خیره شده است، این دو بیت را توی ذهنم شروع می‌کنم و می‌نویسم تا بعد‌ها تکمیلش کنم.
تا داستان خلق به تکرار خوانده ام
من لابه لای سطر، نوشتار خوانده ام
من از نگاه‌های عبوس مسافران
پیغام نانوشته‌ی بسیار خوانده ام!
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->