ضرب و شتم پناهجویان افغانستانی و ایرانی توسط نظامیان لهستانی آتش‌سوزی منزل مسکونی در خیابان طبرسی شمالی مدیر کل استاندارد خراسان رضوی: مجموعه آبی موج‌های خروشان مشهد ایمن نیست واژگونی موتورسیکلت در خواف یک کشته برجای گذاشت (۲۹ آبان ۱۴۰۳) قتل فجیع خواهر در خانه پدری| ۲ نفر در کما هستند اهدای عضو بانوی مرگ مغزی سبزواری به ۶ بیمار زندگی بخشید تصادف دو خودرو تیبا در جاده فریمان خراسان رضوی یک کشته و ۶ مصدوم برجای گذاشت (۲۹ آبان ۱۴۰۳) سه متهم به زورگیری تلفن همراه در مشهد دستگیر شدند (۲۹ آبان ۱۴۰۳) بهره‌برداری از ۹ کلاس درس در دبیرستان بوستان علم مشهد در «سه شنبه‌های افتتاح» آتش‌سوزی یک انبار مواد شیمیایی در ناصرخسروی تهران + فیلم و عکس (۲۹ آبان ۱۴۰۳) ۵۰ کیلوگرم تریاک از صندوق عقب یک پراید در پایتخت کشف شد (۲۹ آبان ۱۴۰۳) استفاده از ویروس کووید ۱۹ برای مبارزه با سرطان افزایش ۵۰ درصدی حقوق بازنشستگان یا خطای اعداد؟ تصویب واردات سه هزار و ۵۰۰ دستگاه آمبولانس به کشور (۲۹ آبان ۱۴۰۳) مرگ سالانه ۱۶۰ هزار نفر بر اثر سکته قلبی در ایران کشف ۱۱ دستگاه ماینر در انبار یک اداره دولتی در رشت یک روز خواهیم گفت: «گلی به جمال همان نسل زِد» ۹۵۰ محصول کشاورزی به لحاظ سلامت مواد غذایی ارزیابی شد ۷.۵ میلیون دیابتی در ایران ثبت شده است دولت فعلاً برنامه‌ای برای قطع برق صنایع ندارد پلمب دو نانوایی متخلف در مشهد (۲۹ آبان ۱۴۰۳) رفع ممنوعیت تحصیل هم‌زمان دانشجویان در دو یا چند رشته، با حکم دیوان عدالت اداری رایگان‌شدن هزینه‌های آب، برق و گاز کلیه واحد‌های آموزشی و پرورشی در سال ۱۴۰۴ روش‌های مراقبت از دستگاه‌های برقی در ساعت‌های قطعی برق آیا مشکلات تأمین ارز و کمبود دارو در سال آینده حل می‌شود؟ اطلاعیه سازمان سنجش در خصوص تکمیل ظرفیت آزمون کارشناسی ارشد علوم پزشکی ۱۴۰۳ جوان مرگ مغزی در مشهد به ۴ بیمار زندگی دوباره بخشید (۲۹ آبان ۱۴۰۳) پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (سه‌شنبه، ۲۹ آبان ۱۴۰۳) | تداوم بارش باران تا اوایل هفته آینده برخی دانش‌آموزان در محله مهرگان مشهد، روزهای پنجشنبه هم به کلاس می‌روند پاسخ فرماندار مشهد به گزارش سرزده شهرآرا از ادارات و ارزیابی عملکرد مدیران | مدیران مردمی تقدیر می‌شوند زخم‌های کاری کرونا
سرخط خبرها

یک دختر جوان در دام کارگردان قلابی در مشهد گرفتار شد

  • کد خبر: ۱۸۶۲۵۶
  • ۰۶ مهر ۱۴۰۲ - ۱۳:۵۸
یک دختر جوان در دام کارگردان قلابی در مشهد گرفتار شد
دختر جوانی که به امید رسیدن به آرزوی بازیگری طعمه یک کارگردان قلابی شده بود، در حالی با مادرش به پلیس شکایت برد که دست به خودکشی زده بود.

به گزارش شهرآرانیوز سرگذشت تلخ این دختر جوان از حدود ۲ سال قبل زمانی آغاز شد که او برای گرفتن چند کپی از مدارک تحصیلی به یک کافی‌‎نت در مشهد رفت. دقایقی بعد «هایده» با دیدن تصویری از یک بازیگر معروف سینمایی، سفره آرزوهایش را روی میز متصدی ۳۶ ساله گشود و بدون هیچ شناختی از «نعیم» رویا‌های هنرپیشگی را به تصویر کشید. او گفت: سال‌هاست که عاشق بازیگری شده‌ام و دوست دارم روزی در یک فیلم یا سریال بازی کنم.

در این هنگام ناگهان «نعیم» جمله‌‎ای بر زبان راند که «هایده» را روی صندلی کافی‎نت میخکوب کرد. او گفت: من کارگردان هستم و تاکنون چند فیلم کوتاه را نیز کارگردانی کرده‌‎ام. حالا دیگر «هایده» در پوست خود نمی‌گنجید و دچار نوعی ذوق‎‌زدگی شده بود که از شدت خوشحالی فراموش کرد برای چه کاری وارد کافی‎نت شده است. «نعیم» که اوضاع را اینگونه دید، شماره تلفن «هایده» را گرفت تا برای تست بازیگری از او دعوت کند و با یکدیگر در ارتباط باشند که اگر پذیرفته شد، در فیلم کوتاهی بازی کند که قرار است به زودی ساخته شود.

دختر ۱۸ ساله که احساس می‌کرد به رویای دیرینه‌اش رسیده است، شادمان از کافی‎نت بیرون آمد. او آن قدر در افکارش غرق بود که نفهمید چگونه به خانه رسیده است! هنوز یک ساعت بیشتر از این ماجرا سپری نشده بود که شماره ناشناسی روی گوشی تلفنش نقش بست. دختر جوان نگاهی تردیدآمیز به شماره تلفن انداخت، ولی درنهایت کلید پاسخ را فشرد. در همین هنگام وقتی صدای من «نعیم» هستم را از آن سوی خط شنید، انگار همه دنیا را به او بخشیدند؛ «هایده» که دست و پایش را گم کرده بود با خوشحالی پاسخ داد: سلام آقا نعیم!

مرد ۳۶ساله با بیان این که چیزی نمانده بود تلفن را قطع کنم و آرزوهایت بر باد برود، خنده حیله‎گرانه‌‎اش را دسیسه‌ای برای ارتباط صمیمانه با «هایده» قرارداد و از او برای گفت‎گوی حضوری دعوت کرد.

عصر روز بعد «هایده» لباس‌های شیکی پوشید و به طرف کافی نت به راه افتاد، اما از آنچه می‌دید به شدت تعجب کرده بود. در آن ساعت روز کافی نت خلوت بود و هیچ کدام از همکاران «نعیم» نیز در محل کارشان حضور نداشتند. با وجود این «هایده» سکوت کرد و با تعارف متصدی کافی نت روی صندلی نشست! لحظاتی بعد چای داغ مقابلش قرار گرفت، اما «هایده» به خاطر شرم و حیا سرش را پایین انداخته بود.

«نعیم» که نقشه شومی را در سر می‌پروراند خطاب به او گفت: راحت باش! قرار است از این به بعد با یکدیگر کار کنیم! پس نیازی نیست معذب باشی! دقایقی بعد «هایده» از ریز و درشت زندگی و خانواده‌اش سخن گفت و آرزو‌ها و کمبودهایش را برای «نعیم» بازگو کرد. بعد از حدود یک ساعت گفتگو «نعیم» کرکره کافی نت را پایین کشید و در حالی که خودرواش را روشن می‌کرد از «هایده» خواست تا در صندلی جلو بنشیند که او را نیز در مسیر به منزلشان برساند! در میانه راه او «هایده» را دلداری می‌داد که به زودی همه آرزوهایش برآورده می‌شود و او بالاخره در فیلمی بازی خواهد کرد که، چون ستاره‌ای درخشان در آسمان هنر بازیگری خواهد درخشید!

او می‌گفت: تو بازیگر موفقی می‌شوی، چون هم استعداد آن را داری و هم شایسته این درخشش هستی. تعریف و تمجید‌های «نعیم» هر لحظه بیشتر «هایده» را در افکارش غرق می‌کرد و خود را در اوج قله‌های شهرت می‌دید و سرمست از غرور به رویاهایش می‌اندیشید. طولی نکشیدکه «نعیم» در نزدیکی محل سکونت «هایده» پدال ترمز را فشرد و او لبخندزنان به منزل بازگشت. آن شب تا سحر فقط به سخنان «نعیم» می‌اندیشید و فیلمی را در ذهنش تصور می‌کرد که قرار بود به زودی ساخته شود!

از آن روز به بعد پیام‌ها و ارتباط‌های تلفنی «نعیم» رنگ و بوی عاطفی به خود گرفت و به جملاتی مهرآمیز رسید. تا این که چند روز بعد «نعیم» از او خواست باز هم به کافی نت بیاید. این بار «هایده» زیباترین لباس‌هایش را پوشید و با اندکی آرایش از خانه بیرون زد! او در پاسخ به سوال مادرش نیز گفت: با یکی از دوستان همکلاسی‌ام قرار دارم! نیم ساعت بعد «نعیم» با گشاده رویی از «هایده» استقبال کرد و لبخندزنان گفت: حالا دیگر وقت آن رسیده است که ساخت فیلم را شروع کنیم و تو برای اولین بار در فیلمی به کارگردانی من بازی خواهی کرد!

«نعیم» با بیان این جملات برگه‌ای را مقابل «هایده» گذاشت و سپس درخواست عجیبی را مطرح کرد. او در پاسخ به نگاه پرسش برانگیز «هایده» گفت: چیز مهمی نیست شما فقط امضا کنید، بالاخره این‎جا سرگرم بازی هستیم و، چون در حس نقش فرو می‌رویم احتمال دارد ناخواسته دست‌هایمان با یکدیگر برخورد کند! این فقط یک صیغه محرمیت است که اگر چنین اتفاقی هم ناخواسته رخ داد، مشکلی نداشته باشیم! چون کار ما گروهی است و این گونه موارد اتفاق می‌افتد! وگرنه این برگه به درد چیز دیگری نمی‌خورد!...

«هایده» که نمی‌دانست واقعاً چرا باید چنین برگه‌ای را امضا کند، ولی به خاطر شوق رسیدن به آرزوی بازیگری، تار و پود افکار خوش‎بینانه اش را به یکدیگر گره زد و امضایش بر آن برگه کذایی نقش بست! در این لحظه «نعیم» دست دختر جوان را گرفت و گفت: ورودت را به دنیای بازیگری تبریک می‌گویم!

آن روز «هایده» به منزل بازگشت و باز هم پیامک‌های عاطفی یکی پس از دیگری برایش ارسال شد. حالا دیگر «هایده» هم به این گونه پیام‌ها عادت کرده بود و آرام آرام به «نعیم» علاقه‎‌مند می‌شد! اما همواره از این وحشت داشت که اگر پاسخ پیام‌های محبت آمیز او را ندهد، شاید دیگر هیچ‎گاه دنیای بازیگری را تجربه نکند به همین خاطر پیام‌ها رنگ عاشقانه به خود گرفت و این گونه روابط «نعیم» و «هایده» به خلوتگاه‌های احساسی رسید!

دیگر «هایده» همه دوستان و حتی خانواده‌اش را فراموش کرده بود و تنها به امید بازی در یک فیلم کوتاه به سر قرار‌های عاشقانه می‌رفت. «نعیم» که حالا طعمه خود را به خوبی فریفته بود همچنان او را با امید به بازیگری به سوی اهداف شوم خود می‌کشاند تا این که حدود ۲سال از این آشنایی بازیچه‎‌گونه گذشت؛ ولی «هایده» هنوز حتی یک فیلم کوتاه هم بازی نکرده بود.

«نعیم» باز هم او را به بهانه‌های مختلف از جمله کمبود نقدینگی و ... سرگردان کرده بود تا جایی که چشم به طلا‌های «هایده» دوخت. او نیز النگو‌ها و گوشواره‌هایش را به خاطر دلسوزی و کسادی بازار به «نعیم» داد تا بالاخره فیلم کوتاه ساخته شود، اما «هایده» آرام آرام متوجه شد که فریب کارگردان قلابی را خورده است و هیچ فیلمی در کار نیست. این گونه بود که با اعتراض وی تهدید‌های «نعیم» نیز شروع شد. حالا «هایده» از ترس رسوایی و آبروریزی بر سر دوراهی وحشتناک گیر افتاده بود و نمی‌خواست خانواده‌اش از ماجرا بویی ببرند.

در همین حال مادر «هایده» که متوجه گوشه‌گیری و انزوای دخترش شده بود با مهارت خاصی به «هایده» نزدیک شد تا او مشکلش را با مادرش در میان بگذارد، ولی باز هم «هایده» خودش را کنترل کرد و چیزی نگفت با وجود این، آن شب افکار مغشوشی در ذهن «هایده» رژه می‌رفتند تا این که او با یک تصمیم احمقانه تعدادی قرص را بلعید که برای جلوگیری از آبروریزی خودکشی کند. اما مادر که احساس می‌کرد دخترش از موضوعی رنج می‌برد او را زیر نظر داشت که در یک لحظه متوجه ماجرا شد و «هایده» را سراسیمه به بیمارستان رساند.

بدین ترتیب «هایده» از مرگ نجات یافت و پس از بهبود نسبی به همراه پدر و مادرش وارد کلانتری شفای مشهد شد تا راز نهان خود را فاش کند. دقایقی بعد پدر «هایده» به اتهام اغفال و سوء استفاده از فرزندش، شکایتی را علیه «نعیم» مطرح کرد و سپس «هایده» که اکنون ۲۰ ساله بود مقابل مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نشست و سرگذشت خود را بازگو کرد.

با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) پرونده‌ای در این رابطه تشکیل و در حالی به مراجع قضایی ارسال شد که بررسی‌های روان‎شناختی و اقدامات مشاوره‌ای نیز برای «هایده» در دستور کار مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت.

منبع: خراسان

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->