مشکل من این بود که دوست نداشتم مثل بقیه کارمندان بروم توی آبدارخانه و برای خودم چای بریزم. راستش اصلا چای آبدارخانه را دوست نداشتم، بلکه فقط از همان چایها دوست داشتم که پولش را ارباب رجوع بدهد. اکثر ارباب رجوعها هم راضی بودند که پول چایم را بدهند، چون کارشان خیلی زود و فقط در زمانی به اندازه خوردن یک لیوان چای راه میافتاد. حتی آنهایی که مدارکشان ناقص بود هم با دادن پول چای به من، کارشان روی غلتک میافتاد.
پول چایهایی که میگرفتم هم مثل خود چایها مدلهای مختلف داشتند. بعضی هایش درحد چای خیلی کم رنگی بودند که با آب جوش خالی تفاوت محسوسی نداشتند، بعضی پول چای ها، مثل چای پررنگ بودند. بعضیها که خیلی عجله داشتند پول چایی که میدادند فراتر از پول چای بود، اصلا انگار به جای پول چای، دارند پول کاپوچینو میدهند. پول چای ارباب رجوعهایی هم که برای دادن پول چای این دست و آن دست میکردند مثل چایی بود که از زمان خوردنش گذشته است و لذت خوردنش به اندازه خوردن چای داغ نبود.
البته ارباب رجوعهایی هم وجود داشتند که دوست نداشتند پول چای بدهند و من هم، چون بدجور چای خور بودم نمیتوانستم کارشان را زود راه بیندازم. کارشان ماهها طول میکشید و برای همین مجبور بودند مثل کارمندان اداره هر روز بیایند اداره و از من جوابهایی مثل «سیستم قطعه، خودشون نیستند، امروز برین فردا بیایید!» بشنوند.
آنها خودشان کار خودشان را سخت کرده بودند و چند برابر هزینه چای هزینه رفت و آمدشان به اداره میشد.
برخی ارباب رجوعها هم بودند که ضریب هوشی زیادی نداشتند. هر قدر به آنها میگفتم «من از آن چای خورهای خیلی قهار هستم که تا چای نخورم نمیتوانم کار ارباب رجوع را انجام دهم.» منظورم را نمیگرفتند. من هم که نمیشد مستقیم به آنها بگویم که به من زیرمیزی بدین، تا پرونده شما رو تموم کنم و روی میز تحویلتون بدم!
ولی خوب این چای خورِ خیلی قهار بودن، عاقبت خوبی نداشت. حالا به جای چای خوردن، من را جایی آورده اند که فقط میتوانم آب خنک بخورم.
حتی شنیدم بعضی از کسانی که رد لیوان چای من روی پرونده ناقصشان افتاده هم باید بیایند اینجا و آب خنک بخورند.
واقعا آب خنک خوردن برای آدمی مثل من که عادت داشت فرت و فرت چای بنوشد خیلی سخت است.
البته خودم هم تلاش کردم کسی را پیدا کنم که پول چایش را بدهم تا زودتر آزادم کنند، اما مثل اینکه اینجا کسی چای خور نیست.
قرار است چند ماه دیگر هم آب خنک بخورم و بعدش آزاد شوم. آن وقت باید بروم اداره تا تسویه حساب پایان کارم را آنجا انجام دهم.
این دفعه که رفتم اداره، به کارمندان توصیه میکنم فقط همان چای آبدارخانه را میل کنند و به هر ارباب رجوعی هم که آنجا ببینم خواهم گفت که سعی کنید پول چای هیچ کارمندی را شما حساب نکنید.