۱۰۲ سال پیش، در ۶ ماه نخستین سال ۱۳۰۰ خورشیدی اتفاقاتی در خراسان و مشهد به وقوع پیوست که هنوز هم تاریخپژوهان دنبال روشنکردن زوایای بیشتری از آن واقعه تاریخی هستند. محمدتقی پسیان نقش اول این رخدادها بود و اقدامات او در آن برهه سبب شد همه چشمها به او دوخته شود؛ نهتنها ایرانیانی که داخل کشور بودند، بلکه آنهایی که هزاران کیلومتر دورتر از ایران زندگی میکردند، افرادی مانند حسین کاظمزاده ایرانشهر و حسن تقیزاده که در این دوران در برلین به سر میبردند، اما مراودههایی با هم داشتند و پیگیری این جریان برای آنها حیاتی بود، از این جمله هستند.
ما در این نوشتار دنبال آن نیستیم که مطلبی تازه از آن اتفاق روشن کنیم، بلکه برآنیم به نکاتی که کمتر به آن توجه شده است اشاره کنیم و برای روشنترشدن ماجرا، اسنادی را بازخوانی کنیم. شکی نیست توجه به این اسناد که به کوشش مهرداد بهار اسطوره شناس و فرزند محمد تقی بهار جمع آوری شده، برخی از نقاط تاریک واقعه را روشنتر خواهد کرد.
محمدتقیخان پسیان ۳۰ دی ۱۲۹۸ به ایران آمد و در اول ذیقعده همان سال، پس از سقوط کابینه وثوقالدوله با درجه کلنلی (سرهنگی) به خدمت در ژاندارمری دعوت، سپس به ریاست ژاندارمری خراسان منصوب شد. پس از این انتصاب، دوره دوم حیات محمدتقیخان پسیان آغاز شد و با اقدامات اصلاحی او به نقطه اوج رسید، اما سرانجام با قتلش در ۱۰مهر۱۳۰۰ پایان یافت.
مأموریت کلنل محمدتقیخان در خراسان مصادف با مرحلهای از تحولات سیاسی کشور بود که در آن ایران از جنگهای داخلی و خارجی پانزدهساله سه قدرت همسایه، یعنی روسیه، عثمانی و انگلیس آسوده شده بود و بهسوی نظم و امنیت و ثبات میرفت. با این همه، دولت مرکزی و نیروهای مسلح در نهایت ضعف و سستی به سر میبردند و در همه نقاط ایران ناامنی و پریشانی دیده میشد. اوضاع خراسان همانند دیگر نقاط ایران اسفبار بود و مردم مشهد و خراسان بارها از دولت مرکزی خواستند حاکمی مقتدر به این ولایت بفرستد.
با کودتای سوم اسفند۱۲۹۹ بهرهبری سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان سردارسپه، اوضاع بهکلی دگرگون شد. پس از یکماه نیز قوامالسلطنه مانند بسیاری از حاکمان قدرتمند محلی دستگیر میشود و سیدضیا نیز در فروردین۱۳۰۰ طی حکمی کلنل را به حکومت خراسان منصوب میکند.
دو ماه پس از دستگیری قوامالسلطنه، در ۴خرداد۱۳۰۰، حکومت سیدضیاءالدین سقوط کرد و فرمان عزل پسیان در ۴خرداد۱۳۰۰ به ایالات خراسان مخابره شد. قوامالسلطنه نیز که در تهران بازداشت بود، ۱۰ روز بعد، پس از آزادی از زندان حکم صدارتش را از احمدشاه دریافت کرد و رئیسالوزرا شد.
یکم مرداد۱۳۰۰ نجدالسلطنه که از سوی قوامالسلطنه به حکومت خراسان گماشته شده بود و جمعی از صاحب نفوذان شهر که مخل امنیت شمرده میشدند، توسط کلنل دستگیر شدند. کلنل ضمن تقاضای حاکمی لایق از حکومت مرکزی، درخواست کرد به وی اجازه خروج از ایران برای ادامه تحصیلات دهند، اما پذیرفته نشد.
با این همه، محمدتقیخان تصمیم گرفته بود از اطاعت دولت مرکزی سرپیچی کند و، چون دولت نجدالسلطنه را به کفالت ایالت تعیین کرد، این انتصاب با مخالفت آشکار هواداران ابقای کلنل محمدتقیخان در مقام فرمانروایی خراسان روبهرو شد. آنان با انفجار دو بمب، یکی در محل اقامت نجدالسلطنه و دیگری در باغ تولیت که به مرگ یک کودک منجر شد، نجدالسلطنه را مجبور کردند استعفا کند.
کلنل پسیان پس از اطلاع از ماهیت کابینه سیدضیا نسبت به آزادی جمعی از مستبدان و دستگیری برخی آزادیخواهان مانند مدرس، معتقد بود که تغییر سیستم حکومت برای اداره صحیح کشور الزامی است و این امر را از منطقه تحت نفوذ خودش آغاز کرد. وی بهعنوان والی خراسان، با تحت کنترل درآوردن شهر با کمکخواستن از نیروهای ژاندارم و سرپیچی از اطاعت حکومت مرکزی با سقوط کابینه سیدضیا در سوم خرداد و تیرگی روابط با نیروهای انگلیسی مستقر در این منطقه، نارضایتی قبایل و عشایر از حکومت مرکزی، نپذیرفتن والیان قوامالسلطنه و بازگردان ژنرال گلروپ به تهران، حرکتی جدید را آغاز کرد.
برخی پژوهشگران در آثار خود اینگونه مطرح کردهاند که نهتنها کلنل با قوامالسلطنه ارتباط خوبی نداشته، بلکه قوام دشمنی سختی با او داشته است. با نگاهی به برخی اسناد بهجامانده از آن دوره، چنین گزارهای تأیید نمیشود.
با ورود قوامالسلطنه به خراسان، وضعیت ارزاق عمومی، امنیت، عدلیه، صحیه و بلدیه روبهبهبود میگذارد. قوامالسلطنه که خودش ازجمله بانیان و حامیان سازمان ژاندارمری در ایران بود، در این مرحله برای گسترش امنیت، از انتصاب پسیان به فرماندهی ژاندارمری خراسان حمایت میکرد.
محمدتقی بهار در کتاب «تاریخ مختصر احزاب سیاسی» معتقد است که پس از ورود کلنل پسیان به مشهد، ظاهرا میان قوام و او روابط خوبی ایجاد شده و حتی گزارش شده بود که در اواسط زمستان۱۲۹۹، زمانی که تأخیر در پرداخت مواجب سهماهه ژاندارمری، کلنل محمدتقیخان را در وضعیت دشواری قرار داده بود، وی در دیدار با قوامالسلطنه موضوع را مطرح کرده و گفته است استعفا خواهد کرد. در نتیجه، قوامالسلطنه بیدرنگ اعتبار لازم را تأمین کرده و در اختیار او گذاشته است. این نکته را غلامحسین میرزاصالح در کتابش درباره پسیان اشاره کرده است.
پس از سقوط حکومت کوتاه سیدضیا، از اسناد و مدارک موجود چنین برمیآید که قوامالسلطنه پس از دریافت حکم رئیسالوزرایی، نامهای به محمدتقیخان نوشت و از او خواست که اگر مایل به ادامه خدمت در فرماندهی ژاندارمری خراسان نیست، شغل دیگری در هرجای ایران پیشنهاد کند تا به او واگذار شود. با این همه، احمدشاه طی تلگرامی ادامه خدمت او را در فرماندهی ژاندارمری خراسان تأیید کرد، ولی متذکر شد که در امور دیگر مداخله نکند. حاجحسینآقا ملک، از بزرگان و ثروتمندان خراسان و میرزاجوادخان سینکی، از رجال وزارت خارجه که پسردایی قوامالسلطنه بود، برای اصلاح میان دوطرف دست به اقداماتی زدند و قوام نیز روی خوش نشان داد.
مهرداد بهار، فرزند مرحوم محمدتقی بهار، از شخصیتهای شناختهشده دوره معاصر است. تخصص اصلی او اسطوره و اسطورهشناسی است و از او مقالات و کتابهای ارزشمندی باقی مانده است. او باتوجهبه فعالیتهای سیاسی طولانی مدت پدرش، دستی در تحلیل وقایع سیاسی معاصر داشته و باتوجهبه رسیدن اسنادی درباره حرکت اصلاحی پسیان از طریق عمویش، محمد ملکزاده، کتابی کمبرگ در تحلیل این اسناد نوشته است. به اعتقاد بهار، او تخصصی در تاریخ معاصر ندارد و قصدش از نوشتن این کتاب در اختیار قراردادن این اسناد برای عموم پژوهشگران بوده است.
بهار در این کتاب با اسنادی که بررسی میکند، زوایای دیگری از حرکت اصلاحی پسیان را به ما نشان میدهد و در برخی باورهای مشهور درباره این واقعه شکوشبهه ایجاد میکند. این اسناد مجموعه تلگرافهایی بین امیر شکوتالملک علم و محمدتقی پسیان است. علم در این ماجرا سعی کرد با سعهصدر ماجرا را ختمبهخیر کند.
حتی در این مسیر شخصیتهایی مثل آیتا... آقازاده، فرزند بزرگ آخوند خراسانی و حاجآقا حسین ملک نیز او را یاری کردند. مهرداد بهار با نگاه اسطورهشناسانهاش تحلیلی جالب از این مکاتبات ارائه میکند. بهار این تلگرافها و رابطه علم و پسیان را با مراودات رستم و اسفندیار پیش از آغاز نبرد مقایسه میکند و مینویسد: «آنچه بر اثر مطالعه گفتگوهای تلگرافی میان شادروانان امیر شوکتالملک و کلنل محمدتقیخان پسیان نظر شخص را به خود جلب میکند، تفاوت شخصیت این دوست.
در پی آشنایی و علاقه به اساطیر و حماسههای ایرانی باید بگویم که رابطه و گفتگوهای این دو شخصیت مرا به یاد گفتگوهای رستم و اسفندیار، پیش از آغاز نبردشان میاندازد؛ یکی پخته و سرد و گرم روزگار چشیده و، چون دریایی پهناور آرام و خویشتندار و خواهان یاریدادن و محبت به قهرمان جوان بهخطارفته و بیتجربه ماست، ولی ضمنا حاضر نیست از اصولی که بدانها مؤمن است بگذرد؛ اما دیگری قهرمان جوان ما کلنل است. او مردی است به هر هنر آراسته از خاندانی خوشنام و دلاور با قلبی آکنده از دوستی مردم و میهن خویش که ظاهرا زیر تأثیر انقلابهای عصر نیز قرار گرفته است.»
مهرداد بهار معتقد است کلنل یک ایراندوست واقعی بود، اما جوانی و کمتجربگی او سبب شد نتواند بهدرستی جریان را مدیریت کند و شعارزدگی او باعث چنین نتیجهای شد. او معتقد بود که پسیان در جریان قوام شتابزده عمل کرد و پس از آن نیز این مسیر اشتباه را ادامه داد. وی مینویسد: «آرزوی تجدید بزرگی و مجد ایران را هم در دل میپروراند؛ ولی جوان است و از تجارب لازم در مؤثرافتادن بر وقایع و رهبری جریانهای تاریخی بیبهره. همه وجود او را احساسات فراگرفته و سخت شیفته شعارهایی است که خود برگزیده است.
از این مخابرات و احکام برمیآید او که پس از دستگیرکردن قوامالسلطنه و فرستادن او به تهران به اقداماتی تند و شاید تا حدی نسنجیده دست زده بود، پس از رسیدن قوام به صدارت موقعیت خود را در خطر دید و بهجای یافتن راهحلی منطقی و شاید زیر تأثیر سخنان معتصمالسلطنه، امیدی واهی یافت که میتواند با مقاومت در برابر قوام، او را ساقط کند. این بود که بیتوجه به هیچ منطق و بیتوجه به هیچ امکان عینی و عملی، اخراج قوامالسلطنه را از سمت ریاست وزرا طلب کرد. او حتی حاضر نبود صمصامالسلطنه را به والیگری بپذیرد.»
بهار معتقد است که در تحلیل حرکت اصلاحی پسیان، برخی بیشتر بهدنبال اسطورهسازی بودهاند تا فهم حقیقت تاریخی. او در مقدمه کتاب مینویسد: «بهیاد میآورم روزی در حضور سرور ارجمند آقای دکتر پسیان، برادرزاده کلنل بودم. ایشان از مؤلفی یاد میکردند که پس از بهطبعرساندن کتابی درباره کلنل و انتشاریافتن آن به حضور ایشان آمده و با شوروشوق و با سری بلند و پرغرور به خود بالیده بود که خوانندگان چه اشکها ریختهاند و چه نامههای تشکرآمیزی برای وی فرستادهاند، اما آقای دکتر پسیان به وی یادآور شده بود که بسیاری از مطالب اثر ایشان از واقعیت به دور بوده است. مؤلف، رنجیدهخاطر مطلبی بدین مضمون گفته بود: مهم تأثیرگذاشتن بر خواننده است.
حقیقت تاریخی بهتنهایی ارزشی جدی ندارد.» بهار معتقد است نگاه نامستند ما به وقایع تاریخی بر نگرش تحلیلی غلبه دارد و در فرهنگ شرق آنچه بیشتر در نظر مردم توجه جلب میکند، نگرش نامستند به وقایع تاریخی است. او مینویسد: «گمان من بر آن است که اگرچه تقدسیافتن کلنل و پلیدگشتن قوامالسلطنه ممکن است تا حدى مبتنی بر یک رشته حقایق تاریخی باشد، اما در این میان بنیانهای تفکر سنتی و گرایشهای ناتاریخی در فرهنگ ما هم نقشی بهعهده دارد که بنا بر آن، حقایق وقایع و ذکر دقایق تاریخ ارزشی چندان ندارد یا بهتر بگوییم در نظر بسیاری اصلا ارزشی ندارد.
آنچه ارزشمند است، هماهنگی با نمونه ازلی است. در واقع در فرهنگ کهن آسیای غربی که به ما هم ارث رسیده است، چندان بهدنبال شناخت حقایق تاریخی نباید بود؛ تنها آن رشته از وقایع تاریخی ارزشمند و نگاهداشتنی است که همچون نمونههای ازلی مقدس بوده و بهنحوی تکرار همانها باشد. در پی همین ناتاریخیبودن برداشتهای ما از گذشته است که بخش حماسی شاهنامه پدید آمده که در چشم مردم ما قرنها تاریخ شمرده میشد و خود تاریخ نبود و این نکته برکنار از ارزش ادبی و هنری عظیم آن است و بیگمان شاهنامه از مفاخر فرهنگ جهانی و نهتنها ایرانی است.»