«اسکار از دیروز تا امروز» موضوع پرونده ویژه این هفته «هفت» رائد فریدزاده از تأسیس صندوق توسعه سینما در استان‌ها خبر داد وزیر ارشاد: شعر شهریار مرز زبان کلاسیک و زبان گفتاری را درنوردیده است ارسال ۵۰۰ اثر به جشنواره ادبی داستان‌کوتاه «هشت» در مشهد علیرضا خمسه به «استخر» سروش صحت پیوست برگزاری نخستین نشست فعالان سینمای خراسان رضوی در مشهد تمام مهربانی‌های یار مهربان تصویرگر آواز‌های آبی شهر | یادی از استاد علی‌اکبر زرین‌مهر نقاش فقید مشهدی هم‌زمان با سالروز درگذشتش ماجرای تخلص استاد شهریار در مسابقه تلویزیونی «دونقطه» + فیلم گنجینه ای از هنر ناب ایرانی در حرم رضوی | گذری به موزه تخصصی فرش آستان قدس رضوی روایتی طنزآمیز از روابط انسانی | گزارشی از اکران مردمی فیلم «ناجورها» در مشهد پرتره «سیدحسن حسینی»، شاعر برجسته، روی آنتن تلویزیون + زمان پخش زوربا، یک مرد رها | معرفی کتاب «زوربای یونانی» به بهانه انتشار کتاب صوتی‌اش مدیرعامل مؤسسه فرهنگی شهرآرا: حمایت شهرآرا از سینما برای گرم‌ترشدن بازار هنر مشهد است + فیلم «جیمی کیمل» مجری مشهور تلویزیون اخراج شد سواد رسانه‌ای؛ سپر دفاعی در جنگ نوین حماسه در غزل | فردوسی چه تأثیراتی بر شهریار گذاشته است؟ رائد فریدزاده: حمایت از پروژه‌های سینمایی استانی باید هدفمند و بلندمدت باشد + فیلم لغو اجرا‌های محسن یگانه در گرگان + علت مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی: ظرفیت هنری استان نیازمند ایجاد زیرساخت‌های لازم است
سرخط خبرها

اندر آداب فرنگ

  • کد خبر: ۱۹۱۷۵۶
  • ۰۹ آبان ۱۴۰۲ - ۱۴:۵۰
اندر آداب فرنگ
پریروز اولاد ذکور میزمنوچهرخان، کامبیزنامی اجازت خواستند که مشرف شوند. الیوم اذن تشرف دادیم.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

تصدقت گردم نقره جانم
پریروز اولاد ذکور میزمنوچهرخان، کامبیزنامی اجازت خواستند که مشرف شوند. الیوم اذن تشرف دادیم. یک جعبه قطاب در دست مشرف شدند. چای اول را خورده گفتیم فرمایش چه دارید؟ عرض کردند نصیحت می‌خواهیم. گفتیم در چه باب؟ فرمودند: قصد مهاجرت به فرنگ داریم. چه کنیم که در مجازستان بدرخشیم و چشم در و همسایه و فامیل را کور کنیم؟

کمی ریش خارانده فرمودیم قلم و کاغذ بردارد یادداشت کند و بدین ترتیب دستورالعمل دادیم:

یک: به مدت یک ماه حتی شده مژه و ابرو تراشیده در منزل مخفی می‌شوید و هیچ مهمانی و عروسی و ختنه سوران و ختم را هم شرکت نمی‌کنید. تلفن هم جواب نمی‌دهید و به ابوی و مادر و سایر کسان در منزل می‌فرمایید اعلام کنند کامبیزجان درگیر کار‌های رفتنش است.

دو: ویزایت که آمد می‌روی فرودگاه یک عکس از یک فنجان کاغذی قهوه و تیکت لای پاسپورت می‌گذاری و مقصد تیکت هم یک جوری که مثلا حواست نیست در عکس مشخص باشد. حتما لوکیشن هم اضافه می‌کنی در استوری که بفهمند اینترنشنال است فرودگاه و قرار نیست داخل مملکت سفر بروید.

سه: یک جای خوشگل در شهر فرنگستان پیدا می‌کنی و به جای محل زندگی یا محل درس خواندن انتخاب می‌کنی و توی استوری می‌نویسی دانشگاهمون. یا می‌نویسی از اینجا می‌خوانمتان.

چهار: بغل بیوی کلیه حساب‌های کاربری ات یک دانه پرچم مملکتی که هستی را کنار اسمت می‌چپانی و رشته‌ای که داری می‌خوانی را می‌زنی تنگش و یک کرمی هم می‌ریزی، مثلا می‌نویسی: به فلسفه مبتلا. یا یک سیاست خوانده از سیاست متنفر یا معمار عاشق. یا برنامه نویس بی برنامه. این لاکردار خیلی جواب است.

پنج: در مملکت غریب چس ناله همه جوره جواب است. مثلا دیدن سبزی خشک بیخ چمدان و ربطش دادن به بوی سبزی‌های بازار تجریش و تره بار. این موضوع را هیچ وقت فراموش نکن.

شش: یک ظرف آش رشته یا شله زرد یا کتلت خانگی را ور دار ببر در نماد معروفی از شهر، آنجا عکس بگیر و یک بیت شعری، چیزی بنویس، مثلا با برج ایفل یا ساختمان سازمان ملل.

هفت: اخبار مملکت را پیگیر باش و هر بحرانی که پیش آمد عکسی از بحران بنداز و زیرش بنویس: معلومه توی اون مملکت چه خبره؟ دقت بکن کلمه اون خیلی کلیدی است و اگر ننویسی مرحله را باختی.

هشت: از ایرانی‌ها بنال و از فرهنگشان و سوتی هایشان و ازشان فراری باش.

نه: هر از گاهی غذایی از ایران درست کن و به محل کارت یا تحصیلت ببر و بده و از چشیدن هایشان فیلم بگیر و ول بده توی مجازی.

ده: فروشگاه که می‌روی از فروش هندوانه‌های قاچی و گلابی‌های دانه‌ای و اجناسی که در ایران آرزویت بوده را فیلم و عکس بگیر و اظهار دلتنگی کن.

یازده: تو انسانی و طبیعی است که دوست داشته باشی با یک مکان‌ها و چیز‌های معروفی عکس بگیری، ولی ندید بازی در نیار. عکست را بگیر، ولی زیرش بنویس عکس گرفتیم که امتیاز این مرحله را از دست ندهیم.

دوازده: هر از گاهی هم یک ویدئو بگیر و از بدبختی‌ها و مالیات‌ها و سردی هوا و گرانی و این‌ها ناله کن و بگو که همه چیز حساب کتاب دارد.

میزکامبیز بعد از شنیدن این بیانات درخشان ما و کتابتشان روی ما را بوسید و تشکر کرد و رفت. رفتنا پرسیدیم حالا کجا قرار است بروی و عارض شد گرجستان. کف دستمان تف انداختیم یک پسی پشت گردنش زدیم که بیش از این وقت گهربار ما را نگیرد. پدرسوخته، تا همین صدو پنجاه سال پیش تفلیس از آن ما بود به ثمن بخس دادیمش رفت.

به قلم میرزاابراهیم خان شکسته نویس

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->