به گزارش شهرآرانیوز در میان قصههایی که مشهدیهای سالخورده از حضور مهاجران خارجی در روزگار جنگ جهانی دوم نقل میکنند، همیشه ردپای چند راهبه دوچرخهسوار فرانسوی را میتوان دید که گویا هر روز، راه خانه تا جذامخانه مشهد را طی میکردهاند تا خودشان را به پرستاری از بیماران بدحال برسانند؛ بیمارانی که در آن دوران، سوای زخمهای آشکار صورتشان، هزار زخم پنهان مثل طردشدگی، انزوا، تحقیر و فقر را هم بر دل داشتند؛ به همین دلیل هم این پرستاران در طول مسیرشان، همیشه از مردم کمک یا اعانه جمع میکردند تا برای این بیماران بدحال، دارو بخرند.
روز پرستار سبب شد درمیان هزارانهزار قصه دریادمانده از مشهد قدیم، گوشهای را به گفتن از این راهبهها اختصاص دهیم، با این توضیح که بسیاری از قطعات جورچین زندگی این پرستارها در مشهد همچنان گم است و ابهامهای زیادی درباره آن وجود دارد که باید خاطرات را کاوید تا به روایت کاملتری دست یافت.
نوزدهم شهریور سال ۱۳۳۶ خورشیدی است که روزنامه خراسان در یکی از تیترهای صفحه نخست خود، از قول آقای نخستوزیر مینویسد: «من در مقابل خارجیها از رفتار پزشکان ایرانی شرمنده هستم».
موضوع خودداری پزشکان ایرانی از خدمت در جذامخانه مشهد، یکی از روایتهایی است که آن روزها نقل اخبار مطبوعات و جامعه پزشکی ایران شده است. طبق خبر روزنامه خراسان، وزارت بهداری اعلام میکند که میخواهد برای خدمت در جذامیخانه مشهد تعدادی پزشک اعزام کند.
بهدنبال انتشار این خبر، تعداد بسیاری از پزشکان میگویند حاضر نیستند به این محل بروند و سپس وزیر بهداری اعلام میکند: «چون پزشکان از خدمت در جذامیخانه مشهد استنکاف کردهاند (سر باز زدهاند) مجبور شدیم از خواهران خدا کمک بگیریم.» و فردای روز مصاحبه، چهار نفر از دختران تارک دنیا که عضو «جمعیت خواهران خدا» هستند، با هواپیما وارد تهران میشوند و به جذامیخانه مشهد میروند.
دکتر اقبال که آن موقع نخستوزیر بوده است، در جمع کانون روزنامهنگاران میگوید: «در این وزارتخانه، عدهای از پزشکان هستند که تا ۲ هزارو ۵۰۰ تومان حقوق میگیرند. همه آنها وابسته و خویشاوندان نمایندگان مجلس، سناتورها و اشخاص سرشناس هستند و هروقت به آنها گفته میشود به مأموریت بروید، تشبث میکنند.
عدهای از پزشکان به وظیفه آسمانی و وجدانی خود عمل نمیکنند و آشنا به وظیفه خود نیستند. به خدا ما جلوی خارجیها از این رفتار شرمنده میشویم. یک طبیب خارجی که عواید هنگفتی دارد، با نهایت تأسف از رویه اطبای ایرانی، حاضر میشود به جذامیخانه مشهد برود و آنوقت طبیب ایرانی از زیر بار وظیفه، شانه خالی میکند».
البته حضور این پرستاران، چندان هم بیحاشیه نیست و صدای پزشکان وزارت بهداری را بلند میکند تا آنها خطاب به وزیر بهداری بگویند: «جنابعالی میتوانید پزشک یا مأمور خاطی را بدون سروصدا، مورد مؤاخذه و مجازات قرار دهید. چرا اقدام به مصاحبه نمودهاید و آبروی جامعه پزشکان [را]در مخاطره انداختهاید و موجب سوءتفاهم برای ارباب جراید شدید؟»
انگار در آن زمان، خبرسازی رسانهای درباره این موضوع، کار خودش را میکند و چند پزشک خارجی و داخلی، داوطلب خدمت در جذامیخانه مشهد میشوند. دو پزشک آلمانی و فرانسوی به وزیر بهداری مینویسند: «استنکاف پزشکان ایران از خدمت در جذامیخانه مشهد، باعث تعجب ما شده و ما حاضریم با کمال میل و برای خدمت به خلق، به جذامیخانه مشهد برویم».
یکی از پزشکانی که درخواست کار در جذامیخانه را میدهد، دکتر «پ-ژلوبذر»، پزشک فرانسوی است که خطاب به وزیر بهداری مینویسد: «با کمال تعجب فوقالعاده، خواندم که نتوانستید برای درمان جذامیخانه مشهد، طبیب مقیم پیدا کنید و با پزشکانی که صحبت کردید، دعوت شما را رد کردهاند. هرچه فکر میکنم، نمیتوانم علت این موضوع را بفهمم. من از شما تقاضا میکنم که این پست را به من بدهید».
نامه دیگر را دکتر «کاتامای»، پزشک آلمانی مقیم مراکش، مینویسد: «خود را زمانی خوشبخت میدانم که زندگی خویش را صرف کمک به بیچارگان کنم. به همین جهت اعلام میکنم حاضرم فورا به درمان جذامیهای شما بپردازم. شرایط خدمت برای من، اهمیتی ندارد؛ زیرا هدف من فقط درمان جذامیهاست و اشتیاق شدیدی در من وجود دارد تا برای اجتماع مفید باشم». البته اعلام آمادگی برای خدمت در آسایشگاه جذامیان، به پزشکان خارجی محدود نمیشود و یک پزشک شهرستانی با نام «کوثری» نیز در تلگرافی اعلام میکند که حاضر است به مشهد بیاید و برای معالجه بیماران آسایشگاه، در جذامیخانه خدمت کند.
در چهارم شهریور ۱۳۳۶ روزنامه خراسان با انتشار یک عکس بزرگ در صفحه یک خود، از حضور چهار بانوی فرانسوی خبر میدهد و در توضیح آن مینویسد: «رئیس انستیتوپاستور پاریس و چهار نفر زنان تارک دنیای فرانسوی، هنگام ورود به فرودگاه مشهد؛ نامبردگان برای بازدید جذامیخانه به مشهد آمدهاند».
ساعت ۱۱:۳۰ دکتر «بالتازار»، رئیس انستیتوپاستور ایران در تهران، بههمراه پرستاران فرانسوی که وزیر بهداری برای خدمت در ایران دعوتشان کرده است، با هواپیما به شهر امامرضا (ع) میآیند. از اینجا به بعد، حضور پرستاران فرانسوی در بازدیدها و اخبار، مشهود است و هرجا که حضور دارند، توجه رسانهها را به خود جلب میکنند.
در فرودگاه، عباسزاده، رئیس بهداری استان و عدهای از پزشکان به استقبال میهمانان تازهوارد میروند. آنها به منزل دکتر عباسزاده میروند و میهمان او میشوند. عصر را استراحت میکنند و روز بعد بههمراه رئیس بهداری و عدهای از پزشکان، از آسایشگاه جذامیخانه بازدید میکنند. دکتر مدرسی، رئیس آسایشگاه مجذومین، با این گروه همقدم میشود تا قسمتهای مختلف آسایشگاه را به آنها نشان بدهد.
آن زمان مدرسی ۱۰ ماه است که مسئولیت آسایشگاه را بههمراه یک دکتر، یک انترن و یک پزشکیار و یک پرستار دراختیار دارد. طبق اخبار جراید، ماری کلیر، کولر انترانت، رونه کوئن و کمیدو کازت، پرستارانی هستند که به این شهر آمدهاند تا در آسایشگاه خدمت کنند.
اگرچه در بیشتر اخبار جراید و مصاحبههای تاریخشفاهی از حضور چهار پرستار فرانسوی در آسایشگاه محرابخان مشهد سخن به میان آمده است، در خبر دیگری گفته میشود که این دختران برای خدمت در آسایشگاههای مشهد و تبریز به ایران آمدهاند و فقط دو نفر از این پرستاران فرانسوی در آسایشگاه میمانند و عهدهدار پرستاری بیماران جذامی میشوند. پرستاران، مزدی برای کارشان نمیگیرند و فقط مقداری پول برای تأمین مخارج روزانهشان از بهداری دریافت میکنند؛ البته آنها کارمند بهداری محسوب و به همین خاطر از همینجابازنشسته میشوند.
در همین روزهاست که خبر کمک آستانقدس به جذامیخانه مشهد، منتشر و قرار میشود این نهاد، ساختمان آسایشگاه محرابخان را بسازد و جاده بینشهر و آسایشگاه را نیز مرمت کند و آن را دراختیار وزارت بهداری بگذارد. طبق این توافق، آستانقدس باید در هرماه معادل ۵۰ هزار ریال برای کمک به بیماران جذامی بپردازد. در این بازدید، درباره نقشه ساختمان مسکونی پرستاران فرانسوی نیز صحبت میشود. پرستاران فرانسوی از همان ساختمان قدیمی که پنج اتاق دارد، بازدید میکنند.
دکتر مجاهدی، رئیس اداره مبارزه با بیماری جذام، نیز در بازدیدها حضور دارد و تلاش میکند تعمیرات اساسی آسایشگاه و ساختن جاده بینشهر و آسایشگاه آغاز شود. در این وضعیت، جراید مینویسند: «دو نفر از پرستاران فرانسوی که دو هفته قبل به مشهد آمدند، همهروزه مرتبا در جذامیخانه حضور یافته و از بیماران جذامی، پرستاری میکنند. کار این دو دختر، پانسمان زخمهای جذامی و یاد دادن کارهای دستی به آنها میباشد. با اقداماتی که بهداری نموده، قریبا در وضع جذامیان، تغییراتی داده خواهد شد و از وجود آنها در کارهای روزانه استفاده خواهند کرد».
باقرزاده اهل اسفراین است و هشتادوچهارسالگی را پشتسر میگذارد. او مدتی را بیمار آسایشگاه محرابخان بوده و به همین دلیل ارتباط نزدیکی با پرستاران آسایشگاه داشته است. وی از حضور چهار دختر فرانسوی درکنار پزشکان هندی و ایرانی برای مداوای بیماران جذامی خبر میدهد. او هم مانند دیگران، از سرنوشت این پرستاران خارجی خبر ندارد و تنها چیزی که میتواند بگوید، این است که آنها به تهران رفتهاند.
علی شمسا، یکی دیگر از کسانی است که درباره جذامیخانه و راهبههایش صحبت میکند. او در کودکی، بارها آن پرستاران را دیده است و آنها را اینگونه توصیف میکند: «خانمهای دوچرخهسواری که برای پرستاری مجذومین آمده بودند را بارها دیده بودم. آنها لباسهای کاملا پوشیده و چهره محجبهای داشتند».
داستان این پرستاران از زبان محمدرضا حسینزادهملکی، عضو انجمن حمایت از جذامیان، نیز شنیدنی است: «مردم از جذام خیلی میترسیدند؛ چون علاج قطعی ندارد. مثل سل میماند. آن وقت کسی نبود که از این بیماران، پرستاری کند و راهبهها به کمک اینها آمدند. آنها تارک دنیا بودند و به چند مرکز نگهداری بیماران جذامی در ایران آمدند. مشهد یکی از این مراکز بود».
او در پاسخ به این سؤال که بالاخره سرنوشت آنها چه شد، میگوید: «به یکی از آنها در خارج از شهر، تجاوز و کشته شد. دو نفر دیگر فوت کردند و بهنظرم در تهران دفن شدند. یکی دیگر از آنها، همین خانم بود که بازنشسته شد و به تهران رفت تا پیش چند راهبه دیگر که آنجا بودند، زندگی کند. نفر دیگرشان بازنشسته شد و دوباره به فرانسه بازگشت». البته طبق این گفته ملکی، تعداد این پرستارها در اواخر به پنج نفر رسیده است.
ملکی درباره مکان سکونت پرستاران نیز میگوید: «آنها در همین محرابخان و در دو اتاق کوچک شصت تا هفتادمتری زندگی میکردند و انگیزه عجیبی برای خدمت داشتند. آدمهای بیتوقعی بودند که خانههای خشتوگلی و فقیرانه داشتند. سال ۶۳ که جمعیت بهوجود آمد، در روز میلاد مسیح (ع) برای نخستینبار با این افراد دیدار کردیم و برایشان هدیه و گل بردیم که بسیار در روحیه آنها اثر گذاشت.
آنجا متوجه شدم که اینها هنوز کولر ندارند و بدون هماهنگی با آنها، برایشان دو کولر فرستادیم تا تابستان، هوای خنکتری را تجربه کنند. آنها این دو کولر را به بیمارستان بوعلی برگرداندند و گفتند ما میخواهیم زندگیای مانند سایر جذامیها داشته باشیم و اگر میخواهید لطفی به ما داشته باشید، برایمان پنکه بیاورید».
او از پرستاران نام نمیبرد، ولی درباره ویژگیهای اخلاقی آنها خاطرهای را نقل میکند: «آنها تبعه ایران شده بودند. یکی از آنها حدود سالهای ۷۵ پیش از بازنشستگی، سرطان پیشرفته کبد گرفت و میخواست به فرانسه برود. ما با حمایت انجمن حمایت از جذامیان، مقداری دلار تهیه کردیم و به او دادیم تا با دست پر برود. او رفت و حدود شش تا هفت ماه در فرانسه بود و معالجاتی انجام داد. این پرستار دوباره به ایران بازگشت و دلارها را هم آورد. هرچه ما گفتیم مال خودت است، گفت نیازی ندارد. حدود ده تا پانزده دلار برداشت و بقیه را به ما داد تا در راه جذامیان خرج کنیم».