به گزارش شهرآرانیوز نیمی از حرفهای درگوشی درباره اش، به دلیل پتویی بود که در چله تابستان پشت پنجره اتاقش آویزان بود؛ کسی فلسفه فرارش از نور را درک نمیکرد و نمیدانست که مدت هاست نتوانسته است در تاریکی شب راحت و بی دغدغه بخوابد.
نیمی دیگر از نگاههای خیره و پچ پچهای پشت سر زن همسایه طبقه همکف به علت این بود که او با همه اهالی ساختمان برای کوچکترین سروصدایی دعوا کرده بود، حتی با مأمورهای کنترل کنتورها، نمکی دوره گرد و افرادی که اشتباهی در خانه اش را زده بودند. کسی نمیدانست که او چه شبهای پرفرازونشیبی پشت سر میگذارد و شاید شب قبل یک بیمار مقابل چشمانش تمام کرده باشد یا بیماری را به سختی به زندگی بازگردانده باشند. درک اینکه در همه شیفت دوازده ساعته فقط پانزده دقیقه وقت استراحت داشته باشی، بسیار سخت است.
جامعه اصلا زندگی فشرده یک پرستار را درک نمیکند؛ همانهایی که هنوز به خانه نرسیده اند، شغل تمام وقت خانه داری و فرزندپروری شان شروع میشود و باید در میان این دوازده ساعت در خانه، هزارویک مسئله خانوادگی را حل وفصل کنند، آن هم اگر شیفتهای نامنظم و اضافه کاریها بگذارند.
جامعه درک نمیکند که یک پرستار در محل کارش باید زخمهای زندگی خودش را نادیده بگیرد و در پاسخ به همه غرولندهای برخی بیماران و همراهانشان فقط لبخند بزند و با این فداکاری، سلامت روان خودش را به خطر بیندازد. در این اوضاع، سراغ چند پرستار مشهدی رفته ایم تا به مناسبت روزی که در تقویم به نامشان ثبت شده است، دست کم صدایشان را بشنویم و از انتظاراتشان بنویسیم.
سالها از آن روز که بعد از فارغ التحصیلی راهی بیمارستانهای شهر شد، میگذرد. آن روزها مجرد بود، ولی حالا نه تنها باید در شیفتهای نامنظم به بیماران رسیدگی کند، بلکه باید حواسش به حدیث هفت ساله اش نیز باشد که تازه امسال به مدرسه رفته است و بیشتر از همیشه به مادرش نیاز دارد. او باید به سؤالهای پرتکرار کودکش که هرشب میپرسد «مامان، فردا هم سر کار میروی؟ نمیشود فردا پیشم بمانی؟» جوابهای جدیدی بدهد و فلسفهای از اجبار به کار در زندگیهای امروزی بگوید. سلمانی زاده در یکی از بیمارستانهای نیمه دولتی مشغول به کار است و همان اول کار میگوید که عاشق کارش است.
او برخلاف دیگرانی که از پرداختهای کم حقوق شاکی هستند، روی موضوع تفاوت دستمزد بیمارستانهای دولتی و خصوصی دست میگذارد و میگوید: اینکه در رسانهها گاهی از افزایش حقوق پرستاران یا پرداخت مزایا خبرهایی منتشر میشود، ویژه پرستاران بخشهای دولتی است؛ بیمارستانهایی که زیر نظر وزارت بهداشت هستند. اما بیمارستانهای خصوصی و نیمه خصوصی زیر نظر وزارت کار هستند و پرداختیها نیز براساس قانون کار است. ما مزایای خاصی نداریم و پرداختها به موقع نیست. به عبارتی، ما که تخصص داریم، اندازه یک کارگر ساده بدون تخصص حقوق میگیریم.
وقتی صحبت به سختی کار میرسد، دل پردرد ناگهان شبیه یک آتش فشان فوران میکند و از اینکه در شیفت بندیها هیچ دخالتی ندارند، گله میکند و مثال میزند که الان همه شیفتهای آذرماه من بسته شده است: ظاهرا همه چیز خوب است و میشود برای زندگی برنامه ریزی کرد، اما اگر بیمار بشوم، اتفاقی برای بچه ام بیفتد یا هر اتفاق غیرمنتظره دیگری، هیچ کدام دلیل نمیشود که سر کارم حاضر نشوم. در دوران کرونا استعلاجی من و همکارانم فقط سه روز بود و بعد باید همان طور با وضعیت بد روحی و بیماری جسمی سر کار حاضر میشدیم. حالا من اینها را چطور برای دخترم توضیح بدهم؟!
تربیت کودک یکی دیگر از مشکلات عمده پرستاران به ویژه زن هاست. سلمانی زاده که انگار دلش لک زده باشد برای یک صبح تا شب بدون دغدغه با حدیث زندگی کردن، معتقد است: بیمارستانها نیز باید شبیه بسیاری از ادارات دولتی مهدکودک داشته باشند تا فرزندان با اضطراب جدایی از مادران روبه رو نشوند. اگر شب زودتر برسم خانه و دخترم خواب نباشد، حتما میپرسد که فردا ظهر خانه هستی؟ تازه من شبیه همکاران دیگرم دراین زمینه چندان مشکلی ندارم و پدر و مادرم کمکم میکنند؛ اما همکاری دارم که شوهرش معلم است و باید ساعت ۱۲ به مدرسه برود. او ناچار است هر روز ساعت ۱۲ دو بچه شان را به بیمارستان بیاورد و تا ساعت یک ونیم که شیفتمان تعطیل میشود، بچه هایش را در این محیط آلوده نگه دارد.
میپرسم تابه حال شده است این مشکلات باعث شود به بیماران رسیدگی نکنی؟ بلافاصله بیان میکند: اینکه من کارم زیاد و دریافتی ام کم است، تقصیر بیمار نیست. بارها شده است که با همکارم یا مسئولم با صدای بلند جروبحث کنم. گاهی میبینم که این جدل روی بیمار تأثیر گذاشته است و بلافاصله سعی کرده ام با گفتار ملایم آنها را آرام کنم و از کوچکی مشکلات بگویم که بارها تأثیرش را دیده ام. بیماران برای من حکم خانواده ام را دارند و برایشان واقعا تابه حال کم نگذاشته ام.
این پرستار جوان در دوران دانشجویی کلاسهای نقاشی را گذرانده است و حالا تنها چیزی که میتواند جای پرستاری را برایش پر کند، نقاشی کشیدن است، هرچند حالا اوقات فراغتی برای این کار ندارد و از آخرین باری که توانسته است قلم مو روی بوم نقاشی بکشد، دو سالی میگذرد و دلش لک زده است برای ترکیب کردن رنگها و ساختن رنگی که سفید نباشد.
تازه وارد این کار شده است. خودش هنوز نمیداند که میخواهد در این شغل بماند یا نه. در طول مصاحبه کوتاهمان نمیتواند به نتیجه درستی برای آینده اش برسد. یک بار از مهاجرت میگوید و یک بار از تصمیم برای کوتاه کردن خدمتش در کسوت پرستار. ریحانه کوچک زاده، از آن دست فارغ التحصیلان دانشگاهی است که تازه مدرکش را گرفته است و برای اینکه مدرکش آزاد شود، چارهای ندارد به جز اینکه چند سال در بیمارستانهای دولتی مشغول به کار شود یا همان دوره طرحش را بگذراند.
او یک سال ونیم است که در یکی از بیمارستانهای دولتی و مهم مشهد مشغول به کار است و همه چیز را درحالی خوب توصیف میکند که هنوز تجربه همکارانش را ندارد. یکی از نکات مهمی که در لابه لای صحبتهای این پرستار جوان وجود دارد، موضوع بی میلی دانشجویان پزشکی برای ورود به حوزه پرستاری است و میگوید: شغل پرستاری فرسایشی است و همکارانم به مرور با این فرسایش دست به گریبان میشوند، به ویژه برای پرستارهای زن که در کنار شغلشان باید خانه داری هم بکنند.
در جایی دیگر، او درحالی همین شغل را در کشور با کشورهای دیگر مقایسه میکند که در پاسخ به اینکه تابه حال به مهاجرت فکر کرده ای، بدون درنگ جواب مثبت میدهد و میگوید: «اول باید طرحم تمام و مدرکم آزاد شود.» بعد هم از این میگوید که بیشتر همکارانش به مهاجرت فکر میکنند، به ویژه که مهاجرت امروز مثل گذشته دیگر سخت نیست و اگر به زبان انگلیسی مسلط باشند، این فرایند زودتر طی خواهد شد.
وقتی کوچک زاده با این سؤال روبه رو میشود که با وجود سختیهای این کار که روان افراد را درگیر میکند، آیا حاضر است همچنان یک پرستار بماند، بلافاصله میگوید: اگر هم بخواهم بمانم و پرستاری را ادامه بدهم، بیشتر از چهارپنج سال کار نمیکنم. با این شغل نمیشود برای زندگی برنامه ریزی کرد؛ شیفتهای اجباری و وقت وبی وقت این فرصت را به آدم نمیدهد.
حتی هنگام مصاحبه هم در اتاق عمل است. بعد از اینکه چندبار صدا قطع ووصل میشود، از وقفهای کوتاه در جابه جایی بیمار استفاده میکند و بیرون میآید. او روی کاغذ بازنشسته شده و ۳۳ سال از روزی که وارد بیمارستان شده است، میگذرد؛ اما هنوز نمیخواهد از خدمت به بیماران دست بکشد. محمد شادان پور، اکنون در یک بیمارستان نیمه خصوصی فعال است، اما همزمان ۳۳ سال در بیمارستان امام حسین (ع)، ۲۵ سال در بیمارستان موسی بن جعفر (ع)، ۹ سال و ۳ ماه در بیمارستان امام رضا (ع) و ۱۵ سال نیز در بیمارستان قدیمی علی بن ابی طالب (ع) مشهد در قامت پرستار خدمت کرده است.
او روحیه اش را در این سالها حفظ کرده است و هنوز شورونشاط روزهای اول خدمتش را دارد و معتقد است که باید بهترین خدمات را بیمار دریافت کند و اینکه ما حق نداریم حتی لحظهای خدمت رسانی را به تأخیر بیندازیم.
شادان پور نیز از کمبود نیرو ناراحت است. او از مشکلات پرداخت حقوق رنج میبرد و معتقد است که بیشتر مشکلات به مسائل مالی بازمی گردد و هر پرستاری که سن وسالش بیشتر میشود، دیگر یک نفر نیست و به اندازه تعداد اعضای خانواده اش مشکل دارد. در کل به پرستار بهای چندانی داده نمیشود.
«آدم در بیمارستان زود پیر میشود»، همان جمله طلایی این پرستار باتجربه است و برای شاهد مثال میگوید: مشکلات خانوادگی و مالی یک کنار، رنج و درد مردم ما را زود پیر میکند. مثلا تصور کنید که قرار است پای یک بیمار سرطان استخوان را مقابل چشم تو قطع کنند. آنجا نمیتوانی ببینی و از کنارش رد شوی. این ضربات روحی ما را خیلی اذیت میکند. چطور میشود نگران عمل جراحی بیمار که چشم انتظارش هستند، نباشی یا چطور گریههای کودک سه ماهه در اتاق عمل در روحیه ات تأثیر نگذارد.
سراغ نایب رئیس سازمان نظام پرستاری مشهد رفتیم تا از زبان یک مسئول بشنویم که مشکلات پرستاران تا چه اندازه جدی است، تا چه اندازه میتواند آینده این حرفه را به خطر بیندازد و چند سال دیگر باید چراغ به دست گرد شهر بگردیم تا شاید کادر تخصصی درمان بیابیم.
حمید نخعی در پاسخ به مشکلات پرستاران، بلافاصله سراغ کمبود نیروی انسانی میرود و اینکه هم اکنون در سراسر کشور با ۵۰ درصد کمبود پرستار روبه رو هستیم و باید به همین تعداد کنونی نیروی جدید به کار گرفته شود تا به استاندارد تأییدشده وزارتخانه برسیم. این درحالی است که در آزمون استخدامی جدید، سهمیهای که برای دانشگاه علوم پزشکی مشهد در نظر گرفته شده، بسیار ناچیز است.
حدود ۷۰ درصد پرستاران در مشهد زن هستند که نایب رئیس سازمان نظام پرستاری مشهد با اشاره به این آمار میگوید: به عبارتی این پرستاران بعد از پایان شیفت پرستاری شان، در جایگاه مادر و همسر هم باید نقش ایفا کنند. فقط رسیدگی به بچههای مدرسهای خودش نیازمند یک توجه تمام وقت است و از سویی، وقتی همسران آنها پرستار نیستند، با سختیهای این شغل آشنایی ندارند. گاهی پرستاری تماس میگیرد که برای نگهداری از فرزند مشکل دارد یا همسرش اجازه ادامه فعالیت با وضع موجود را نمیدهد؛ اما سیستم نیز با کمبود پرستار روبه روست و جایگزینی ندارد.
نخعی ادامه میدهد: امروز همکاران ما به اندازه سه نفر باید کار کنند و جدا از موظفی در بخش دولتی و ۱۵۰ ساعت اضافه کار اجباری با ساعتی ۲۵ تا ۲۸ هزار تومان -برای پرستاران باتجربه- برای امرار معاش مجبورند یک شیفت هم در بیمارستانهای خصوصی مشغول شوند. در این اوضاع، وقتی همکاری تقاضا میدهد که نمیتواند شیفت بماند، درکش میکنیم؛ اما اگر به استخدام نیرو توجه نشود، سلامت جامعه به خطر میافتد.
نایب رئیس سازمان نظام پرستاری مشهد با اشاره به افزایش میل به مهاجرت که آمار دقیقی از آن در دسترس نیست، بیان میکند: هم اکنون تقریبا نیرویی به سیستم اضافه نمیشود و فقط نوع قراردادها تغییر میکند. امروز چندین قرارداد شامل رسمی، پیمانی، شرکتی، تبصره و طرحی داریم که فقط پرستاران موجود در سطوح مختلف جابه جا میشوند. اگر برای کاهش ساعات کاری و جذب نیروی بیشتر اقدامی اصولی انجام نشود، مهاجرت به سایر کشورها بیشتر میشود و همچنین تعداد بیشتری از پرستاران این شغل را کنار میگذارند و در آینده دود این کمبود به چشم سلامت جامعه میرود.
نخعی با بیان اینکه امروز پرستاران با همه مشکلات برای بیمار کم نمیگذارند، به دوران کرونا اشاره میکند که پرستاران و کادر درمان تمام قد حضور داشتند و میگوید: هم اکنون نیز با وجود مشکلات مختلف، از آنجا که معتقدیم بیمار مسئول این مشکلات نیست، همکاران ما ذرهای در خدمات به بیمار کم نمیگذارند؛ اما آنها نیز یک آستانه تحمل دارند و نباید گذاشت به دوراهی انتخاب کردن ماندن یا مهاجرت برسند.