یکی از کارکردهای نماز این است که دوستان خدا را متمایز میکند. از آنطرف خداوند هم کسانی را که مدعی دوستی با او هستند، به رعایت اوقات نماز امتحان میکند که آیا به یاد او و عبادت او و صحبت کردن با او هستند یا اینکه دنیا و دلمشغولیهای دنیا، آنها را غافل میکند. بهطورکلی در دین ما هرجا که کاری برای خدا انجام میدهیم، اگر دشواری و سختی آن بیشتر باشد، اجر و قرب و فضیلت آن عمل نیز بیشتر است.
روایت مشهوری در این باب وجود دارد که براساس آن، أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا؛ برترین کارها، دشوارترین آنهاست.
روایات دیگری نیز نزدیک به این تعبیر و معنا داریم که میگویند «خیر الأعمال أحمزها» یا «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ مَا أَکْرَهْتَ نَفْسَکَ عَلَیْه» .
البته این روایات به این معنا نیست که اگر هدفی را میتوان با روشی ساده به انجام رساند، دنبال روش مشکل و سخت باشیم تا بهاصطلاح ثواب بیشتری ببریم، بلکه به این معناست که اگر برای خدا و در راه او مجبور به انجام کارهای سخت شدی، فضیلت کار تو از دیگرانی که دچار این سختی نیستند، بیشتر است.
درمورد نماز هم این بحث صادق است که هرچه شرایط سختتر باشد و انسان در شرایط دشوارتری دعوت الهی را اجابت کند و ندای مؤذن را لبیک بگوید، اجر و فضیلت بیشتری برای او خواهد بود که این موضوع میتواند مصادیق متعددی داشته باشد؛ مثل نماز خواندن فردی که مریضاحوال است یا شخصی که در شرایط خاصی قرار دارد.
یکی از این مصادیق، نماز در سفر است. جدا از حکم شرعی نماز در سفر، بعضیها در مسافرت انگار اصلا مسلمان نیستند و حتی اگر عادت به نماز خواندن و خواندن نماز در اول وقت دارند، این عادات نیک را در مسافرت کنار میگذارند، درحالیکه مزه نماز در مسافرت، متفاوت است و برای شخصی که میخواهد نماز باحال بخواند و توجه خداوند را به خود جلب کند، این فرصت، فرصت خوبی است.
در خاطرات شهیدبهشتی از قول یکی از همراهانش آمده است: «در یک سفر بینشهری که میخواستیم از هامبورگ به شهر دیگری برویم، سر ظهر بود که به ایستگاه راهآهن رسیدیم. هنوز قطار به ایستگاه نرسیده بود که دیدم آقای بهشتی، قبلهنما را روی سکو گذاشتند. پس از اینکه قبله مشخص شد، به نماز ایستادند.
بعضیها با تعجب به ایشان نگاه میکردند؛ چون نمیدانستند این چه کارهایی است که ایشان انجام میدهند؛ به همین دلیل پلیس راهآهن را خبر کردند. پلیس هم آمد و در مقابل ایشان ایستاد. وقتی نمازشان تمام شد، گفت: آقا! شما چه کار میکردید؟ بیایید برویم ایستگاه پلیس و توضیح بدهید. ایشان با خوشرویی گفتند: من مسلمانم و این کار از عبادت مسلمانهاست. هر عبادت، زمان خاصی دارد. وقت ظهر هم یکی از همان اوقات است. وقتی پلیس این سخنان را شنید، از ایشان خداحافظی کرد و رفت».
البته روشن است که تنظیم وقت در مسافرت، اهمیت بیشتری دارد، اما همانطور که در همه شرایط، انسان وقتی را برای خوردن و میل کردن غذا اختصاص میدهد، از خوراک روح نیز نباید غافل شود و هرچند خلاصه و کوتاه، خداوند را صدا بزند و نماز بخواند تا زیبایی و برکت سفر او تضمین شود و نشان دهد که در هر شرایطی، وظایف شرعی و رابطه خود با خداوند را فراموش نمیکند.
رهبر معظم انقلاب با نقل خاطرهای از نمازشان در سفر میفرمایند: «امروز در کشور ما این جهات [نماز اول وقت]قابل مقایسه با قبل از انقلاب نیست. شماها اغلب قبل از انقلاب را یادتان نیست. عجیب بود! هم اینجا، هم بعضی جاهای دیگر. ما عراق رفته بودیم. یک سفر عتبات مشرف شدیم. هرکار کردیم برای نماز صبح، توقف نکرد؛ یعنی اصلا نمیشد. جوری تنظیم کرده بودند که نمیشد و بنده مجبور شدم از اواخر قطار -که نزدیک ایستگاه یا اوایل ایستگاه بود- خودم را از پنجره بیندازم بیرون که بتوانم نماز بخوانم؛ چون در داخل قطار کثیف بود و نمیشد نماز خواند. بههرحال، این چیزها هیچ رعایت نمیشد. حالا خیلی تفاوت کرده، منتها بیش از اینها انتظار هست. اهمیت نماز باید معلوم باشد».
۲۹/۰۸/۱۳۸۷