در تقسیمات نظام فضایی شهر، محله به عنوان کوچکترین واحد سازمان فضایی محسوب میشود، اما همین کوچکترین واحد نقش تعیینکنندهای در مدیریت شهری دارد. محلهها بیشترین انسجام مکانی و اجتماعی را دارند. به هویت شهری افراد معنا میدهند و در کشورهای توسعهیافته این محلات هستند که حس مشارکت را در شهروندان قلقلک میدهند و باعث میشوند که زنجیرهای از مشارکت آگاهانه و فعالانه در یک شهر شکل بگیرد. در ۱۰۰ سال گذشته و قبل از حاکم شدن سیستم مدرن مدیریت کشوری و شهری، محلهها در شهرهای ایران به نوعی نظام اداره شهر بودند و حتی در بعضی از شهرهای کشور این نظام وظیفه بزرگتر حمایت از شهروندان را هم به دوش میکشید و نقش اساسی در حیات اجتماعی شهرها داشت. هرکدام از محلات شهری همه تجهیزات و نیازهای خودش، از آبانبار و مسجد گرفته تا گرمابه و بازارچه را خود تأمین میکرده است. امور محلهها هم از طریق یک سیستم و نظام مردمپایه و خودیار و از همه مهمتر بدون تشکیلات عریض و طویل یا دفتر و دستک اداره میشد. دلیل این که چنین نظام مدیریتی خاصی که صدها سال بدون تغییر پابرجا مانده بود، همبستگی قوی بین مردم و اعتماد مردم به همدیگر بود. اما همزمان با تغییر و تحولات ایرانِ پس از قاجار و تغییرات گسترده مدیریت کشور و به تبع آن مدیریت شهری، این نظام سنتی شهری از بین رفت. نظامِ جدید مدیریت شهری کاملاً از پایین به بالا و متمرکز بود و جایِ هیچ مشارکتی برای ساکنان محلات باقی نمیگذاشت و همین امر باعث شد که مدیران غیرمحلی و ناآشنا به محلات، مشکلات زیادی به وجود بیاورند. این شیوه جدید مدیریت رفته رفته به هویت شهری شهروندان آسیب زد و آنها را کاملاً بیهویت کرد. از آنجا که مدیریت شهری متمرکز اداره میشد و اعتقادی به شراکت و مشارکت به شهروندان نداشت، مردم کمکم وظایف خودشان را در قبال شهر فراموش کردند و کمکم و بیمسئولیتی مانند بیماریای مُسری و فراگیر به همه مردم سرایت کرد. همه این معضلات و مشکلات باعث شد تا در سالهای اخیر موضوع و مسئله «محلهمحوری» یا «توسعه محلهمحور» از سوی کارشناسان مطرح شود و محلهها دوباره به مدیریت شهری بازگردند، اما به شکل و شمایل امروزیشان نه آن چیزی که در چندصد سال قبل وجود داشت. هدف از توسعه محلهمحور این است که نیازهای اساسی شهروندان طبق خواستهها و دغدغههای آنان و براساس محیط زندگیشان که همان محله باشد، تأمین شود و از همه مهمتر اینکه بخشی از این تصمیمگیری برای رفع و رجوع نیازها هم از دلِ مَجمعی با حضور خودِ مردم بیرون بیاید. یعنی مدیریت شهری بخشی از قدرت تمرکز یافتهاش را به شهروندان تفویض میکند تا خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند و تابوی نظام تصمیمگیری از بالا به پایین شکسته شود. تشکیل سرایِ محله در تهران، شورای اجتماعی محلات یا طرحهایی مثل محله ما در مشهد از اولین گامهایِ مهم «محلهمحوری» هستند که با استفاده از امکانات فیزیکی و کارشناسی محلی در راستای مدیریت محلهگرایی فعالیت میکنند، اما نامشخص بودن نقش این شوراها در مدیریت شهری و تأثیرگذاریشان، رابطه اعضای شوراها با مردم و... از مهمترین مشکلات این طرحهاست که لزوم بازنگری اساسی در قوانین آنها و تعریف روابط اعضا با مدیریت شهری را روشن میکند. کلام آخر اینکه توسعه برمبنای محله، پایدارترین و فراگیرترین مدل توسعه شهری است که امتحانش را در بیشتر کشورهای دنیا پَس داده است. برانگیختن حس مشارکت جمعی، اعطای حق انتخاب به شهروندان و جدی گرفتن نقش آنها در مدیریت شهر، تحقق عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه امکانات، همه از مواهب برنامهریزی شهری براساس محلات است که مدیریت شهریِ کلانشهرهای ایران بعد از آزمون و خطاهای بسیار در شیوه مدیریتیاش به این نتایج رسیده است.