سرخط خبرها

زبان فارسی ایرانیان را به هم وصل می‌کند

  • کد خبر: ۱۹۸۳۰
  • ۱۴ اسفند ۱۳۹۸ - ۰۹:۳۶
زبان فارسی ایرانیان را به هم وصل می‌کند
نگاهی به زندگی و کارنامه و دیدگاه‌های دکتر ژاله آموزگار به بهانه پخش مستند «آموزگار سخن در اساطیر ایران»

اصالتا آذری است، اما عاشق زبان فارسی و می‌گوید: «من غیرت زبان فارسی را دارم.» ژاله آموزگار 12 آذر 1318 در شهر خوی به دنیا آمده است. پژوهشگر فرهنگ و زبان‌های باستانی ایران، اسطوره‌شناس، مترجم و استاد دانشگاه است. بیژن شکرریز در مستندی با عنوان «آموزگار سخن در اساطیر ایران» به خانه او رفته است تا دکتر ژاله آموزگار از روزگار رفته حکایت کند و زبان فارسی و ایران. این مستند گفت‌وگومحورِ حدودا پنجاه‌دقیقه‌ای دوشنبه‌شب هفته جاری در برنامه «حکایت دل» شبکه 4 سیما پخش شد و مروری کرد بر سیر زندگی و کارنامه و دیدگاه‌های این «معلم» از زبان خودش.


زبان فارسی است که همه ما را به هم پیوند می‌دهد


یکی از بحث‌هایی که سال‌هاست مطرح و گاه داغ‌تر می‌شود، جایگاه زبان‌های قومی در ایران است. آموزگار که خود آذری است، در این مستند می‌گوید: زبان‌های قومی سرجایش، کُرد باید کُردی یاد بگیرد، آذربایجانی باید ترکی یاد بگیرد، اما همه ما یک زبان مشترک داریم که فردوسی و حافظ با آن شعر گفته‌اند. ما هنوز شعرهای فردوسی را می‌فهمیم و بعضی این را برای زبان فارسی عیب می‌دانند. وقتی زبان فارسی دری شروع می‌شود، ما به حد کافی دوره‌های زبان را گذرانده‌ایم. یعنی از دوره باستان به دوره میانه رسیده‌ایم. 8 حالت دوره اوستایی جای خودش را داده به 2 حالت دوره میانه. همین‌جور ساده و ساده‌تر شده است. یعنی وقتی فردوسی شروع می‌کند به سرودن، زبان فارسی ساخته شده است. رودکی دیگر نباید کار دیگری بکند. وقتی می‌گوید «بوی جوی مولیان آید همی» همه می‌فهمند یعنی چه. یعنی زبان به اوجش رسیده بوده است. با زبان فارسی از ابتدا شعر گفته شده، اندیشه گفته شده، یعنی فلسفه داشته است. دینکرد 3 همه‌اش فلسفه است.

یکی از چیزهایی که من درباره آن از دوستان فلسفه‌دانم گله‌مند هستم این است که نمی‌روند به سراغ این‌ها. اجداد ما آدم‌های اندیشمندی بوده‌اند. این نبوده است که فقط اسب بتازانند و بروند جایی را بگیرند. این‌ها را که ‌یاد بگیرید خودبه‌خود علاقه‌مند می‌شوید.

من هم غیرت زبان فارسی را دارم و هم غیرت ایران را. خدا هردوی این‌ها را حفظ کند. من ایران را به‌شدت دوست دارم. با اینکه آذربایجانی هستم، خیلی غیرت زبان فارسی را دارم، چون زبان فارسی است که ما را به هم وصل می‌کند. فردوسی و حافظ و سعدی هستند که همه ما را به هم وصل می‌کنند. شناخت علاقه ایجاد می‌کند. بروید تاریخ ایران را بدون نگاه شوونیستی، بدون تعصب یاد بگیرید. آن وقت خواهید دید که علاقه‌مند خواهید شد. آن‌هایی که الان سنگ زبانی غیر از فارسی را به سینه می‌زنند، زبان فارسی را نمی‌شناسند، به طرفش نرفته‌اند، کار نکرده‌اند، نخوانده‌اند. زبان فارسی زبانی شیرین است. خوش‌آهنگ است. آواهایش کنار هم قشنگ نشسته‌اند. از نظر علم زبان‌شناسی، زبان فارسی آهنگین است و صداهایش گوش‌خراش نیست. مقایسه کنید با آلمانی یا حتی انگلیسی.


اگر واژگان بیگانه معادل‌گذاری فارسی نشود، قدرت زبانمان از بین می‌رود


جایگزینی واژگان فارسی به جای واژه‌های بیگانه و گاه برابرسازی برای کلمات وارداتی، یکی از چیزهایی است که گاه با طنز و شوخی با آن برخورد شده است. ژاله آموزگار که خود عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی است، در اهمیت واژه‌سازی خاطرنشان می‌کند: اگر واژه‌های جدید ساخته نشود و جایگزین واژه‌های وارداتی نشود، به‌مرور زبان فارسی جایگاه خودش را از دست می‌دهد و می‌گویند فارسی دیگر زبان علم نیست. زبان‌های دیگر هم همین کار را می‌کنند. مثلا فرانسه برای کامپیوتر معادل‌گذاری کرده، با اینکه انگلیسی و فرانسوی به هم نزدیک هستند. البته فرهنگستان کلماتی را که جا افتاده است‌ دیگر تغییر نمی‌دهد. ما در گذشته‌ (قرون اولیه هجری)، یا تنبل بوده‌ایم یا بلد نبوده‌ایم یا خواسته‌ایم خودمان را به دستگاه نزدیک کنیم. برای همین از واژه‌های فارسی استفاده نکرده‌ و کلمات عربی را جایگزین کرده‌ایم. در آن دوره هم که همه آدم‌ها خواندن و نوشتن نمی‌دانستند و این امور در انحصار گروه دبیران بود و این شد که همین‌جور در مغز ما رفت و بعدها نتیجه‌اش این شد که زبان فارسی قدرت اجرای کلمات سنگین و فلسفی را نداشت و واژه‌هایی آمد که همه‌اش عربی است. عربی هم عیبی ندارد و به آن احترام می‌گذارم، اما با این رویکرد، قدرت زبان فارسی را از دست می‌دهید.


آدمی معمولی بودم که بلد بودم لحظات را شکار کنم


در بخشی از این مستند، آموزگار به گذشته خود نقبی می‌زند و مسیری را که تا امروز طی کرده است مرور می‌کند. او می‌گوید: 12 آذر 1318 در شهرستان خوی دنیا آمده‌ام. پدرم مأموریت فرهنگی خودش را در این شهر می‌گذراند. مادرم دیپلمه بود و آن دوران داشتن دیپلم مزیتی بود، ولی کار نکرد. من از کودکی خودم خیلی راضی هستم. کودکی آرامی داشتم، مثل هم‌نسلان خودم. شهرستان دنیا آمدن به نظرم چیز خوبی است، چون آدم با فرهنگ دیگری غیر از فرهنگ غالب بر جامعه بزرگ می‌شود. من آنجا زبان ترکی یاد گرفتم و خوشحالم که یک زبان دیگر یاد گرفته‌ام. شاید پدر و مادرم بودند که باعث شدند من به سمت مسائل فرهنگی بروم. در نسل ما کتاب خواندن دلیل روشن‌فکری بود. اگر کتاب نمی‌خواندی یعنی روشن‌فکر نبودی. اینکه من توانستم درس بخوانم، عاملش پدرم بود. او هیچ فرقی بین پسر و دخترش قائل نشد و مرا هم برای درس خواندن به تبریز فرستاد و از این جهت از او خیلی ممنونم.


استاد برجسته فرهنگ و زبان‌های باستانی ایران بخت زندگی در خانواده‌ای فرهنگی و شرایط مساعد را عاملی مهم در طی کردن مسیر و نوع زندگی هر شخص می‌داند و بیان می‌کند: در تبریز به خانه عمویم، حسین امید، رفتم که آدم سرشناسی در آن شهر بود، شاعر و معلم و کتابخانه‌دار. فرزندی هم نداشت و مرا به چشم دختر خودش نگاه می‌کرد. این هم سعادت دیگری بود. همیشه می‌گویم همه آدم‌ها یکسان هستند، اما مهم این است که در جریان چه چیز قرار بگیرند و بلد باشند لحظات را شکار کنند. من آدم فوق‌العاده‌ای نبودم و نیستم. آدمی معمولی بودم که در مسیرهای خوب قرار گرفتم و بلد بودم شکار کنم، از پدرم، عمویم، دانشگاه و ... . کسی که روی من خیلی تأثیر گذاشته بود دکتر ماهیار نوابی بود. استادی شیرازی بود که آمده بود تبریز. تخصص این استاد زبان‌های باستانی بود. به ما پهلوی درس می‌داد. از کسان دیگری که خیلی بر من تأثیر گذاشتند دکتر احمدعلی رجایی بخارایی بود.


از خراسان تا پاریس


او در ادامه می‌افزاید: در دانشکده ادبیات با همسرم هم‌کلاس بودیم و آنجا با هم آشنا شدیم. اهل مشهد بود. سال 39 با هم ازدواج کردیم و چون محل مأموریت همسرم کاشمر بود، با کمال میل به آنجا رفتم. سال 41 تنها فرزندم به دنیا آمد و سال 42 برای درس خواندن به پاریس رفتیم. از استادان فرانسوی‌ام خیلی آموختم و مهم‌تر از همه روش کار را باید بگویم از استادان فرانسوی‌ام آموختم. سال 45-46 به ایران برگشتم. آموزش و پرورش مرا مأمور به خدمت کرد به بنیاد فرهنگ ایران که آقای دکتر خانلری در رأسش قرار داشت. بنیاد فرهنگ خدمت خیلی زیادی به فرهنگ گذشته ما کرد. یکی از کارهای دکتر خانلری در آنجا تهیه واژه‌نامه برای کتاب‌های پهلوی بود که پیش از آن این کتاب‌ها را نداشتیم. من از شخصیت‌هایی که آنجا بودند یاد گرفتم. در ایران کار کردن با هم سخت است چون منیت‌ها نمی‌گذارد کار تیمی شکل بگیرد و انجام شود، اما با دکتر تفضلی کتاب‌ها و پژوهش‌های متعددی را به سرانجام رساندیم، چون این منیت بین ما نبود.


معلم هستم و به معلمی خودم می‌نازم


در تیرماه 1395، ژاله آموزگار جایزه نشان عالی دولت فرانسه یا لژیون دونور را در سفارت فرانسه و از دست سفیر کبیر این کشور دریافت کرد. همچنین در دی همان سال به ‌پاس یک عمر کوشندگی علمی و فرهنگی و خدمت به بازشناسی آثار و نوشته‌های بازمانده از ایران کهن، انجمن علمی ایران‌شناسی دانشگاه تهران جایزه سرو ایرانی را به او اهدا کرد. او درباره دریافت نشان لژیون دونور می‌گوید: معمولا این نشان را به کسانی می‌دهند که با فرهنگ فرانسه آشنا هستند و در کشور خودشان هم مثمرثمر بوده‌اند. وقتی می‌خواستند مرا پیشنهاد کنند، از من فهرست کارهایم را خواستند. در حکمی که به من دادند، به معلمی من تأکید کرده‌اند و من بیش از همه به معلمی خودم می‌نازم و از گرفتن این نشان هم خوشحال هستم.


این پژوهشگر و استاد دانشگاه از اینجا وارد فضای معلمی و کارش با دانشجویان می‌شود و یادآوری می‌کند: اگر می‌خواهید معلم خوبی باشید، باید در جامعه باشید. در جامعه بودن یعنی از هنر جامعه اطلاع داشتن. یعنی بدانید آخرین فیلم خوب، آخرین کتاب خوب چیست. فقط این نیست که لغات پهلوی را خوب بشناسید. الان استادان جوان ما بسیار باسواد هستند. من همیشه گفته‌ام هر استادی دانشجویش باید از خودش باسوادتر شود، وگرنه موفق نیست، به دلیل اینکه آن دانشجو امکانات بیشتری دارد و استادان مختلفی را دیده است. پس باید از استادش باسوادتر باشد. اما دانشجویان فعلی ما یک‌بعدی شده‌اند. یک‌ذره قدمشان را آن‌طرف‌تر نمی‌گذارند و فقط درس می‌خوانند. در نتیجه محضر ندارند.


ژاله آموزگار در مورد رمز موفقیتش در کسوت استادی یا آنچه خودش تأکید دارد، یعنی معلمی، خاطرنشان می‌کند: چون معلمی را دوست دارم، با اکراه وارد کلاس نمی‌شوم. با دانشجو ارتباط برقرار می‌کنم و برایشان ارزش قائلم. دانشجو را تحقیر نمی‌کنم. فکر می‌کنم این از رمزهای موفقیت من در کلاس‌هایم است. سه چهار نسل دانشجوی من بوده‌اند. از جوان‌ها خیلی خوشم می‌آید. من عاشق این نسلم. من یک دختر و یک نوه دارم، اما فکر می‌کنم 1000 تا بچه دارم. اما اگر بخواهم این نسل را با نسل گذشته و نسل خودم مقایسه کنم، وضعیت به نظرم چندان خوب نیست. وقتی دانشجویان دکتری‌ام را در سال‌هایی که تدریس کرده‌ام با هم مقایسه می‌کنم، گاهی دلم می‌خواهد نمودار بکشم که بفهمیم چقدر افت کرده‌اند. این را نمی‌گویم که دانشجویان امروز را زیر سؤال ببرم، ولی احساس می‌کنم آن‌قدر که آن زمان پویایی داشتند و دنبال استاد می‌آمدند و مقاله می‌خواستند و می‌پرسیدند، امروز نیستند. امروز راحت به دست می‌آورند و در نتیجه کمتر می‌خوانند. گاهی بی‌علاقه‌اند شاید به این دلیل که ناامیدند. می‌گویند: ما این همه خواندیم که چه بشود؟ نسل من با خود می‌گفتند: ایران منتظر من است. نسل بعد از من هم همین‌طور فکر می‌کردند. اما نسل امروز کمی ناامید هستند. متأسفم. غمگین می‌شوم، اما تقصیر این‌ها هم نیست. امیدوارم بهتر شود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->