اگر یلدا میشدم به موجودی کارت کسی نگاه نمیکردم و رایگان زیر بغل همه هندوانه میگذاشتم. از آن هندوانهها که صدای طبل میدهند. اصلا کاری میکردم که شبشان مثل پوست هندوانه سبز شود و لبشان یک منحنی مثل قاچ هندوانه داشته باشد، مثل لبخند.
اگر یلدا بودم با آن که شب بلندی بودم کاری میکردم تا فاصله بین آدمها کوتاه شود و به همه آن قدر خوش بگذرد که زمان زود بگذرد و حس کنند کوتاهترین شب سال را تجربه کرده اند، نه بلندترین شب را.
اگر یلدا بودم با وجود تاریک بودنم کاری میکردم که چشم بزرگ ترها به دیدن نوه خودشان روشن شود و کنار فرزندان خودشان باشند نه در خانه سالمندان.
اگر یلدا بودم از آن یلداهای پرآجیل بودم. آن قدر پرآجیل که هر قدر هم بچهها پسته و بادام هندی هایش را خوردند باز هم تا نوروز تمام نشود.
اگر یلدا بودم کاری میکردم که اعضای خانواده، با گوشی پستهای دیگران را لایک نکنند بلکه با لبخندشان به صورت بزرگ ترها استیکر قلب واقعی برای آنها بفرستند.
اگر یلدا بودم کاری میکردم تلویزیون نگاه نکنند، یکدیگر را ببینند! از آن یلداها که حتی اگر تلویزیون نگاه کردند خبری از جنگ و انفجار و بمب و فقر و رنج در آن نبینند.
اگر یلدا بودم کاری میکردم که در تمام مدت دورهمی، موقع خوردن چای فقط به خود چای فکر کنند نه به اسم چای و ماجراهای چای.
اگر یلدا میشدم از آن یلداها بودم که فردایش آسمان کاملا آبی بود و هوا برای تمام گروههای سنی بی خطر اعلام میشد.
اگر یلدا میشدم به جای اینکه فقط آخرین شب پاییز باشم، آخرین شبی میشدم که کودک کار به کار فکر کند و اولین شبی میشدم که او به رؤیاهای کودکی خودش بپردازد.
اگر یلدا میشدم، تاریکی ام را برای خودم نگه میداشتم و روشنی را برای بقیه. سرما را برای خودم نگه میداشتم و گرما را برای وجود بقیه.
اگر یلدا بودم شبی بلند بودم، اما کوتاه میآمدم در مقابل مهربانی ها، بوسهها و لبخندها!