فرار مغزها، مهاجرت نخبگان، کوچِ جوانان، هجرت متخصصان و. کلی عنوان دارد این مقوله واحد. هرکس هم درست از زاویه نگاه خود به تحلیل و حتی تأیید و تقبیح ماجرا میپردازد. جز این هم نمیتوان انتظار داشت، اما وقتی نظرات با هم سنجیده و نگاهها به چالش کشیده میشود میتوان به مفاهمه امید داشت. من، اما با گزارهای چنین به موضوع نگاه میکنم. فرار یا مهاجرت، مسئله این است! واقعا هم مسئله این است. مهاجرت را آموزههای دینی هم تأکید کرده است.
اگر واقعا، نه بر اساس پنداشتههای توهمی، فرد میبیند که در این سرزمین، استعداد هایش شکوفا نمیشود، باید برای شکفتنِ استعداد خداداد، جای خود را عوض کند. طبیعت هم چنین حالی دارد. این آیت گسترده الهی، یک جغرافیایش به گرما، پدید آورنده میوههای گرمسیری است و دیگری سردسیری، جا به جا کردن درخت ها، بدون در نظر گرفتنِ ساختار، نتیجهای جز ناکامی ندارد. بذر و زمین و آب باید هم راستا باشند تا داستان شکوفایی رقم بخورد. این شرح مهاجرتِ سازنده و هدفمند است نه حکایت قهر و غلبه و فرار. آنچه ما شاهدیم، بیش و پیش از آنکه مهاجرت نخبگانی و هدفمند باشد، یک نوع فرار است.
فرار از خود، فرار از خانه خود، فرار از هویت و تاریخ خویش. این مسیر نه تنها به کعبه مقصود نمیرساند که در ترکستانِ عادت، فرد را گرفتار مرداب میکند. کم نخوانده ایم ماجرای گرفتاران سرابِ غربت و غرب را که از عطش مرده اند. این رفتنها مهاجرت نیست، گریز است، فرار است که آدم را از چاله پنداشته به چاهِ حقیقی میاندازد. خیلی از صداهایی که به اعتراض بلند است برای نیفتادن فرزندان وطن به این چاهِ ویل است. برخی رفتن ها، اما نه مهاجرت است و نه فرار به نوعی، بازکردن سفره خویش پیش بیگانه است تا با حاضری خوری به ریش ما بخندند.
کسانی که گوشت و پوست و استخوانشان سر سفره ملت، قوام یافته است و با هزینه سلامت مردم، استاد کار شده اند، در خدمتِ قوام گرفتنِ دیگر جوامع قرار میگیرند. این مسئلهای است که حتما باید به آن پرداخت. تمام زوایای موضوع را هم سنجید. اولین زاویه و نگاه هم این است که باید بستر رشد، به شکل تمام ساحتی فراهم باشد. استعدادهای ناب به عنوان ثروت ملی، باید ویژه در نظر گرفته شود تا به سرمایهای زایا تبدیل شود.
صاحبان استعداد هم پرورش یابند و هم در پرورش جامعه نقش شایسته ایفا کنند. قاعده حقوقی، اجتماعی الاقرب، یمنع الابعد، ما را به ماندن در خانه و آباد کردن آن تکلیف میکند. تا میشود در خانه خویش ماند و شکوفا شد، نگاه به خانه بیگانه خلاف عقل است. اینکه از سفره توان آدمی، هم وطنانش برخوردار شوند به صواب نزدیکتر است تا بیگانگان. فقط عذرخواهی حداکثری میتواند راه را در افکار عمومی باز کند تا حق را به رفتن بدهند.
آن هم جایی است که واقعا امکانِ به فعلیت رسیدن استعدادها وجود نداشته باشد. آیا امروز وضعیت کشور چنین است؟ به این هم توجه داشته باشیم که ما به هم ربط داریم. از سفره همدیگر بهره برده ایم. نان و نمک خورده ایم. حرمت نمک اقتضا میکند میوه رسته بر سرشاخههای توانمان، کام هم وطنان ما را شیرین کند.