اعتقاد به وجود کرامت از اولیای دین، مخصوص تشیع نیست. درمیان اشاعره این اعتقاد شایع بوده است و در تصوف خراسان هم همانطور که میدانیم، موضوع کرامت صوفیه، زمینه بسیاری از داستانسراییها بوده است. در تشیع از دیرباز درباره امکان جاری شدن معجزات و کرامات از ائمه شیعه (ع)، میان متکلمان اختلافنظر بوده که بخشی از آن به تعریفی بازمیگشته که از معجزه بهدست میآمده است و تفاوت آن با کرامت.
هرچه هست، در تشیع امامی، وجود کرامات و معاجز برای امامان شیعه، اعتقادی مسلط بوده و درباره آن کتابها نوشته شده است، بنابراین اصل آن کموبیش محل اتفاق عالمان شیعی بوده است؛ گرچه روایاتی را که مصادیق را تعیین میکرد، بیشتر طیفهای اخباری نقل میکردند و در این میان، کتابهایی غیرمعتبر در این زمینه تدوین شد.
با این وصف، از سده ششم قمری به بعد و با عمومی شدن جریان وعظ از یکسو و شیوع منقبتخوانیهای صوفیه برای اولیای خود و داستانسراییهایی که درباره کرامات مشایخ وجود داشت و شایع شد، از دیگرسو، و همچنین بهدلیل شکلگیری متقابل جریانات منقبتخوانی و فضایلخوانی میان سنیان و شیعیان بهعنوان فرهنگی عمومی و عامهپسند، شیعیان هم در تقابل اهتمام بیشتری به نقل معجزات و تدوین آثاری در این زمینه پیدا کردند که از مهمترین نمونههای آن، خرائج راوندی و ثاقبفیالمناقب ابنحمزه طبری و اعلامالورای طبرسی و مناقب ابن شهرآشوب و نزههالکرام رازی و کتابهای متعددی از عماد طبری بود.
بعدها در عصر صفوی، کسی، چون سیدهاشم بحرانی به این نوع ادبیات، بیشترین اهتمام را نشان داد و آثاری پربرگ تدوین کرد. شیخحرعاملی هم کتابی مشابه درباره همین موضوع نوشت و علامهمجلسی نیز در بحار به گردآوری احادیث معاجز و دلائل همت کرد.
در آن دوره، شماری کتاب مجهولالمؤلف و غیرمعتبر مانند عیونالمعجزات و مناقب عتیق و آثاری مشابه نیز اینجا و آنجا پیدا شد و بر حجم کتابهای جامع معجزات افزود. خود راوندی و ابنحمزه هم در سده ششم قمری، بیشتر منابعشان آثار معتبر شیعی امامی نبود و احادیث آنان بیشتر متکی بود بر کتابهای مجهول مانند دلائلالامامه، منسوب به ابنرستم طبری و اثباتالوصیه منسوب به مسعودی و از این قبیل کتابها.
طبعا فقهیان شیعی، کمتر به این نوع کتابها اعتماد میکردند و در دوره غلبه کلام و فلسفه در عصر آلبویه و بعد در دوران مکتب خواجهطوسی و علامهحلی در حله، این قبیل نوشتهها کمتر محل عنایت بود. با این وصف حتی شماری از متکلمان هم گاه در بحث معجزات به این نوع احادیث استناد میکردند.
در آثار معتبر شیعی مانند کافی کلینی و آثار شیخصدوق، تعداد این نقلها کمتر است و جنبههای داستانی در آنها در مقایسه با دوران بعد کمتر وجود دارد. گاهی در این میان، برخی نقلهای اولیه در روایتها و نسخههای بعدی تحریرهایی با روایات و پردازشهای داستانی متفاوتی پیدا میشود که طبعا بهدلیل غلبه همان فرهنگ معجزهخوانی و فضیلتخوانی بود. این نقلها و اهتمام به آنها البته پاسخی به مشکلات تئولوژیک و مسئله غیبت امام در جامعه و بحرانهای اجتماعی و سیاسی جوامع کوچک شیعی در محیطهای بزرگتر سنیمذهب با هدف تأکید بر هویت شیعی و اعتمادبخشی به شیعیان هم بود.
با این وصف، در همین محیط میدانیم که میان طیفهای مختلف علمای شیعه در قبال مسائل امامت، دو گرایش مهم و متقابل وجود داشت: عدهای به گرایشهای غالیانه قدیم شیعه کموبیش بیعلاقه نبودند یا دستکم نقل مأثورات آنها را در شرایطی، بیفایده نمیدیدند. عدهای در مقابل، سرسختانه دربرابر این نوع تمایلات غالیانه، مقاومت نشان میدادند.
با ظهور دولت صفوی و ضرورت تأکید بر هویت شعائری شیعه، اهتمام به این روایات بیشتر شد و گروه نخست، دست برتر را یافت. ظهور مکتب اخباری هم تأثیر خود را در حدیثگرایی عالمان شیعی حتی در مسائل اعتقادی گذاشت و چنین شد که آثاری غیرمعتبر مانند کتابهای «رجب برسی» که بیتردید به مکتب غلات شیعی و سنت آنان وابسته بود و حتی برخی آثار نصیریه مانند هدایه خصیبی، مورد اهتمام نویسندگان کتابهای معاجز و دلائل قرار گرفت. در دوره دوم عصر صفوی و تمام دوران قاجار این قبیل کتابها یا منقولات آنها به فارسی ترجمه شد و اسباب نقل و مجلسخوانی را در مجالس وعظ و روضهخوانی و مدیحهسرایی فراهم کرد.
اندکی پیش و همچنین اندکی بعد از انقلاب اسلامی، از توجه به ادبیات معاجزی کاسته شد که دلایل خاص خود را داشت.
با این وصف، با گسترش شبکههای تلویزیونی ماهوارهای و رشد روزافزون مجالس و دهههای مذهبی و مجالس روضهخوانی و مدیحهسرایی و تعداد مداحان و مدیحهسرایان و روضهخوانان و بر صدر نشستن شماری از آنان، دستکم یک دهه است که اینگونه نقلها در منابر، ظهور بیسابقهای پیدا کرده و طبعا به فراخور مخاطبان، نسخههای جدیدی از روایات قدیم بههمراه نقل خوابها و کرامات جدید به فربگی این ادبیات کمک کرده است.
خب، مشکل اصلی باز برمیگردد به نبود فرهنگ نقد دینی و بهویژه بهدلیل سیطره روحیه اخباری و حدیثگرایی غیرنقادانه. تعدادی از عالمان شیعی هم با آگاهی به اینکه این نوع نقلها زمینهای برای نقل و بحث مطالب مفید و اخلاقی در مجالس دینی و موجبات جذب مخاطب را فراهم میکند، درمجموع دربرابر این دست مطالب، واکنشی نشان نمیدهند.
اما خب روشن است که نهتنها این نوع گرایشها به شکل ناموزونی دیانت را به جنبههای عاطفی و احساسی و شعائری آن فرومیکاهد، بلکه مانعی فراهم میکند برای زمینه تفاهم و گفتگو درباره جنبههای اصلی و معنوی تفکر دینی و تأملات نظری درباره حقوق و تکالیف اصلی از دیدگاه دینی؛ بهویژه برای مخاطبی که دیگر به هر نقل و ذکر روایتی، اعتماد نمیکند.