امام علیبنالحسین (ع) که با لقب سجاد و زینالعابدین شهرت یافتهاند، به نقل بیشتر دانشمندان شیعی در سال ۳۸ هجری متولد شدند و در سال ۹۵ هجری درحالیکه از مدت عمر آن حضرت ۵۷ سال گذشته بود، بعد از ۳۴ سال امامت، به شهادت رسیدند. امامسجاد (ع) در دورانی زندگی میکردند که اختناق شدیدی ازسوی حاکمان بنیامیه بر مردم حاکم بود.
بدیهی است که امام باید رهبری امت جدش، رسول خدا (ص)، را بهعهده بگیرد و در ضمن حفظ مال و جان و ناموسشان، آنان را از ظلم حاکمان آگاه سازد و انسانی مطیع نباشد، بنابراین نوع مبارزه هر امام در امور سیاسی باید متناسب با آن عصر باشد که هم آگاهی دهد و هم حافظ مسلمانان و بهویژه شیعیانشان باشد؛ بدینسان راه مبارزه را بهطور صریح با خطبهخوانی درپیش گیرد یا درقالب دعا و نیایش، حقایق را به مردم بازگو کند.
بدین دلیل راوی میگوید: «وقتی بعد از واقعه عاشورا آن حضرت و خاندان پیامبر (ص) را اسیر و به کوفه وارد کردند، دیدم بههمراه آن حضرت، بانوانى هستند درحالىکه سپاهیان یزید اطراف ایشان را گرفتهاند و مردم کوفه براى تماشاى آنها از خانهها بیرون آمدهاند و آنان بر شتران بىجهاز سوارند.
زنان کوفه از مشاهده آن منظره به گریه درآمدند و ناله و شیون سردادند. علىبنالحسین (ع) را دیدم که از رنج بیمارى لاغر شده بود، درحالىکه غل و زنجیر به گردن داشت و دستهاى مبارکش را به گردنش بسته بودند. با صداى ضعیفى فرمود: اگر این مردم به حال ما گریه و بهخاطر ما نوحهسرایى مىکنند، پس چه کسى ما را کشته است؟» (تحلیلى از زندگانى امامسجاد (ع)، ج یک، ص۲۴۶).
بدینسان پس از مدتی تودههاى مردم، اطراف امام زینالعابدین (ع) حلقه زدند و آن حضرت تصمیم گرفتند از این فرصت استفاده کنند و با خواندن خطبهای، آنها را به جرم بزرگى که مرتکب شده بودند و جنایتى که بر خود و تمام امت اسلامى روا داشته بودند، متوجه کنند؛ به همین دلیل خطبهای در شهر کوفه خواندند و عبیدا..، آن حضرت و دیگر اسیران را به شام، دربار یزید، فرستاد و آن حضرت در هیچ مکانی وارد نشدند؛ الا اینکه دست به بصیرت و آگاهی زدند تا اینکه وارد پایتخت خلافت امویان شدند و سپس اهلبیت امامحسین (ع) را در مجلس یزید حاضر کردند.
در آنجا نیز زنان اهلبیت و امامسجاد (ع) براساس وظیفه ذاتی که برای رهبری امت اسلامی داشتند، به دفاع از اسلام و قیام کربلا پرداختند. سپس امام زینالعابدین (ع) در مسجد جامع اموی با خواندن خطبهای غرّا در میان مردم شام، یزید و امویان را رسوا کردند. پس از این رسوایی، یزید رویکرد رفتاری خویش با اهلبیت پیامبر (ص) را تغییر داد و تصمیم به دلجویی از آنان گرفت و پس از مدتی با عزت و احترام تمام، آنان را به مدینه بازگرداند.
دوران امامت امامسجاد (ع) واقعا در شرایط سختى سپری شد و جز تقیه راه دیگرى وجود نداشت، بهطوریکه در روایتى آمده است فردی بر امام وارد شد و پرسید: «چگونه روزگار را مىگذرانید؟». امام در پاسخ فرمودند: «روزگار را بهگونهاى میگذرانیم که در میان قوم خویش همچون بنىاسرائیل درمیان آلفرعون هستیم. فرزندان ما را میکشند و زنان را به کنیزى میبرند. مردم با دشنام دادن به بزرگ و سید ما، به دشمنان ما تقرب میجویند.
اگر قریش با داشتن محمد (ص) بر سایر اعراب فخر میکند و اگر عربها بهدلیل داشتن محمد (ص) بر عجم فخر میکنند و آنها نیز چنین فضیلتى را براى عربها و قریش پذیرفتهاند، ما اهلبیت میباید بر قریش برترى داشته باشیم و فخر کنیم؛ زیرا محمد (ص) از ما اهلبیت است، اما آنان حق ما را گرفتهاند و هیچ حقى براى ما نمیشناسند. اگر نمیدانى روزگار چگونه میگذرد، اینگونه میگذرد که گفتیم». حضرت این حقیقت را برای بصیرتزایی مردم آن روزگار در قالب دعا نیز بیان کردهاند.
در دعای روز عید و جمعه چنین فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا الْمَقَامَ لِخُلَفَائِکَ وَ أَصْفِیَائِکَ وَ مَوَاضِعَ أُمَنَائِکَ فِی الدَّرَجَه الرَّفِیعَه الَّتِی اخْتَصَصْتَهُمْ بِهَا قَدِ ابْتَزُّوهَا: پروردگارا! این مقام جمعه و نماز عید، مخصوص خلفا و اصفیای توست و این مقام، محل امنای تو که در درجه رفیع قرار دارند که تو آنان را به این مقام اختصاص دادهای و البته آن را دشمنان از ایشان ربودند» (صحیفهسجادیه). از اینجا معلوم میشود که مقام نماز جمعه و عید فطر در زمان حضور امام معصوم، مخصوص امام معصوم است که این مقام را ربودند تا معلوم نشود اینان امام هستند و خداوند، ایشان را به امامت عید و جمعه اختصاص داده است.
برای اینکه بدانیم صحیفهسجادیه تنها یک کتاب دعا نیست، بلکه کتابی است اخلاقی، اعتقادی، سیاسی و اجتماعی که در قالب دعا بیان شده است، باید به مقدمه آن رجوع کنیم. متوکل به هارون که از یاران و اصحاب امامصادق (ع) بود، جریان ملاقات خود را با یحیی، فرزند زید، فرزند امامسجاد (ع)، چنین نقل میکند که یحیی در جریان این ملاقات بعد از آنکه میشنود امامصادق (ع) خبر داده است او را به شهادت میرسانند، نسخههایی از صحیفهسجادیه را که نگهداری میکرده، به متوکل داده است تا به دست پسرعمویش امامصادق (ع) برساند و میگوید من تلاش کردم این کتاب به دست بنیامیه نیفتد تا از آن علومی را استخراج نکنند. (صحیفهسجادیه، ترجمه فیضالاسلام، ص ۱۴). پس روزگار امام زینالعابدین (ع) بهگونهای بود که شرایط را برای مبارزه با دشمنان خدا آنگونه رقم زده بود.