کدام هویت؟
هویت مفهوم قریب و غریبی است. هر کس از زاویه دید خودش به آن مینگرد و بر آن اساس الفبایی میچیند!
ساختمانهای قدیمی یک شهر جزیی از هویت آن هستند یا نه؟
اسامی کوچهها و خیابانها و محلهها هویت یک شهر هستند یا نه؟
آدمهای یک شهر چطور؟
فرهنگ و آداب و رسوم آن چطور؟
ایمان و اعتقادات مردم آن شهر هم جزو هویت است یا نه؟
آیا صرف قدیمی بودن؛ ملاک هویتی بودن یک ساختمان است؟ آجر و آهن و کاشی آن ساختمان هر چه قدیمیتر؛ هویتاش بیشتر است؟ قدیمی بودن آداب و رسوم هم همچنین؟
قدیمی بودندیعنی دقیقا از کدام دوره تاریخی؟ ساختمانهای پنجاه سال قدیمی حساب میشوند یا ساختمانهای صد ساله یا دویست و سیصد ساله؟
و دهها سوال مختلف؟
این همه را نوشتم که بگویم هویت یک امر تک ساحتی نیست.
مهدیه حاجی عابدزاده بخاطر قدیمی بودن جزو هویت شهر مشهد حساب میشد یا بخاطر حاجی عابدزاده یا بخاطر فعالیت دینی و تبلیغی حاجی؟
نگران ساختمان مهدیه باشیم، ولی نگران فرهنگ و تربیت دینی که حاجی عابدزاده برای آن مجاهدت کرد نباشیم؟
به این لیست خانههای قدیمی و ساختمانهای قدیمی و بسیاری از ساختمانهای حرم را اضافه کنید؟
اگر مسجد گوهرشاد هویت این شهر است؛ گنبد و کاشیهای آن هویت مشهدند یا مسجد بودن آن و نمازها و اعتکافهای آن؟ شهدایی که در آن به خاک و خون کشیده شدند هم جزیی از هویت این شهر هستند یا نه؟
تغییر نام خیابانها و محلهها هم همین است.
تصمیمهای احساسی و لحظهای در امر خطیری، چون هویت شهری اشتباه است چه در موافقت و چه در مخالفت!
تصمیمها حتما باید پشتوانهی فکری و مبنایی داشته باشد!
هویت یک بحث فانتزی و نوستالژیگری نیست! هویت بر پیکر اعتقادات و فرهنگ مردم بنا شده است!
برای همین است که یلدا جزو هویت ماست و درخت کریسمس پشت ویترین مغازهها خلاف هویت! برای همین عید فطر و قربان و غدیر جزیی از هویت ماست و
هالویین و ولنتاین نه!
برای همین است که اسامی بیگانه بر تابلوهای مجتمعهای مسکونی و تجاری بر ضد هویت این شهر است!
نمیشود به فردوسی بنازیم، ولی نسبت به اعتقادات توحیدی و شیعی او بی تفاوت باشیم؛ نسبت به زبان فارسی که احیا کرد بی تفاوت باشیم.
شهری که بر مبنای حرم رضوی متولد شده و جان گرفته؛ هویتی اگر دارد که دارد بر مبنای محبت اهل بیت و امام رضاست.
برجهای بی قواره با معماریهای رومی و یونانی و پریشان؛ خاری در چشم هویت این شهر شدهاند.
هویت بصری که به مدد سرمایهداری در شهر رخنمایی میکند با هویت زیارتی مشهد چه همخوانی دارد؟
شهری که نامش برگرفته از شهید و شهادت است؛ چه مقدار در صورت و سیرتش فرهنگ شهادت جاری است؟
اگر ساختمان هلال احمر دوره پهلوی هویت این شهر است؛ مردمی که توسط همان پهلوی در چند متری آن ساختمان به خاک و خون کشیده شدند جزو هویت این شهر نیستند؟ آن سنگ و آجر هویت شهر است یا شهیدی که آنجا خفته یا به خاک و خون کشیده شده؟
اگر قدیمی بودن هویت میآورد از زنان نوغانی که مهریهی خود را بخشیدند تا در تشییع حضرت رضا شرکت کنند؛ در تاریخ این شهر قدیمیتر داریم؟ اگر هویتی برای زن مشهدی قائلیم همان زنان مومئنه نوغان است.
از سنگ و آجر مهمتر در هویت این شهر فرهنگ دینی و معرفتی اهل بیت است و حجاب یکی از همان مظاهر است.
نمیشود برای هویت مشهد یقه درید، ولی برای حجاب یقه ندرید؟ چطور ساختمان پهلوی را هویت میدانیم و چادری که همان پهلوی با زور سلاح از سر مردم میکشید را هویت نمیدانیم؟
هویت بیش از هر چیز به ریشههای اعتقادی و فکری یک جامعه برمیگردد و اگر آن حفظ شود؛ مظاهر ظاهری آن، چون ساختمانها و نامها و رنگها هم حفظ میشود.
بهانه این نوشتار رونمایی رمان رفیق اثر مرحوم سعید تشکری است که در سالن شهدای امدادگر هلال احمر برگزار شد.
رمان رفیق در مورد شهید مهدی میرزایی فرمانده بینظیر تخریب است که صفحات آغازین آن در باب اتفاقات همان سالن است. تشکری به واسطهی تلاشها و پژوهشها بر هویت تاریخی مشهد، چون ساختمانها و خیابانها اشراف داشت، ولی از این سطح نازل عبور کرده بود و برای امام رضا و شهدای مسجد گوهرشاد و انقلاب و دفاع مقدس قلم زد. خدایش رحمت کند.
پ.ن: رمان رفیق، برگرفته از زندگی و زمانه سردار شهید مهدی میرزایی کاری از نشر ستاره ها، روزپنجشنبه ۲۶بهمن ماه در سالن شهدای هلال احمر مشهدمقدی رونمایی شد.