آنها که دستی در حوزه کتاب و فرهنگ و هنر و ادبیات دارند، کمابیش از نوع نگاه و دیدگاه رهبر معظم انقلاب به این حوزهها آگاهی دارند. در این سالها و در بسیاری از نشستها و دیدارهایی که با اهالی ادبیات و هنر و فرهنگ انجام شده است، سخنانی از ایشان شنیده اند که گاه تعجب حاضران را به همراه داشته است.
نگاه از سر آگاهی به یک کتاب یا یک فیلم یا یک شخصیت علمی و فرهنگی، ازجمله اتفاقات دیگری است که بیش وکم در این گونه دیدارها بیان شده و نشان دهنده توجه ایشان به مقوله فرهنگ است. برخی از این دیدگاهها به صراحت در نمایشگاههای کتاب بیان شده و دیدارهایی که ایشان از این نمایشگاهها داشته اند.
در مستند «غیررسمی» که پخش شد، پارهای از این دست سخنان در دیدار چهره به چهره با ناشران و نویسندگان را شنیدیم که برخی از آنها میتواند راهبرد فرهنگی تلقی شود و نشانی باشد برای مسیر پرالتهاب، ولی حساس و ظریف عرصه فرهنگ.
در این سالها عادت مدیران فرهنگی بالادستی و میانی -به جز آنهایی که از آگاهی و سواد خوب فرهنگی برخوردار بوده اند- این بوده است که گاه سخنانی بر زبان میرانده اند و میرانند که نشان دهنده اشراف نداشتن به مقوله فرهنگ و حساسیتهای آن بوده و هست. مهمترین نمود آن را باید در «کمسوادی و بی سوادی» نشان گرفت که به ویژه در موضوع نشر بارها دیده شده است.
اینکه در این مستند، ناشر از سر درد مینالد که در ممیزی گفته اند فنیقیها خوک میخوردند و از ما خواستند این قسمت را حذف کنیم، پاسخ کوبنده رهبر معظم انقلاب یک کلام بود: «کج سلیقگی.» و چه بسیار از این «کج سلیقگی ها» که به حوزه فرهنگ و هنر آسیبهای فراوانی زده است. هم معنا با همین نهیب از وجود «تحجر» گلایه کردند که متأسفانه در برابر مرزشکنیها سربرآورد و زیانهای فراوانی به حوزه فرهنگ وارد کرده است.
افسوس که گاه این دیدگاههای درواقع «رسمی»، پشت دیدگاههای «غیرسمی» و ناشیانه حوزه فرهنگ پنهان میشود و سخت گیرهای غیرکارشناسی و غیرعلمی دست اندرکاران فرهنگی را به دنبال داشته است؛ کسانی که به تعبیر یکی از مدیران فرهنگی در این سالها -در همان مستند- پشت تعابیری مانند «حضرت آقا» گفتن ها، کارهایی میکنند که تصور عموم ممکن است این باشد که اینها سیاست رسمی جمهوری اسلامی است.
در همین مستند نکته مهم و جدی دیگری آشکار شد و آن این بود که اگر ایشان درباره کتابی نظری مطرح و نقدی بیان میکنند، نه به اعتبار شنیدن از این و آن است و احتمالا گزارشهایی آمیخته به درست و نادرستی است که داده شده است، بلکه ایشان آن کتاب را خوانده اند -و گاه چندبار و اگر ترجمه بوده است از قلم چند مترجم- که این خودش ارزش آن نقد را افزایش میدهد.
به راستی چند مدیر فرهنگی در این سالها داشته ایم که با چنین اشرافی در حوزه فرهنگ نظر بدهند و چشم وگوششان فقط به گزارشها و نگاه دوروبریها نباشد؟ در همین مستند دیدیم که چهرههای فرهنگی نصب شده بر دیوار یک غرفه برای ایشان کاملا شناخته شده بود. در یک آزمون ساده میتوان همان عکسها را دوباره به برخی مدیران فرهنگی نشان داد تا میزان شناخت آنها را هم سنجید!
از نکتههای برجسته دیگر مستند «غیر رسمی ۶» این بود که وقتی کسی اهل کتاب و کتاب خوانی باشد، نویسنده، مترجم یا هرکسی که در این حوزه سالها کوششهای بی دریغ کرده است، باید محترم شمرده شود، هرچند ممکن است از لحاظ دیدگاههای سیاسی هماهنگ و هم داستان نباشد.
خبرگیری و پیگیری حال بزرگانی، چون زنده یاد ایرج افشار -که من مطمئنم فراوان اند مدیران فرهنگی که حتی نام این بزرگ مرد را نشنید ه اند- خودش راهبردی است برای دستگاههای فرهنگی که حرمت اهل قلم را بدارند و بدانند که آنهایی که سالها برای این آب و خاک و تاریخ و ادبیات و فرهنگ و هنر ایران زحمت کشیده اند، شایسته حرمت اند و بزرگداشت.