به گزارش شهرآرانیوز گویند در چنین روزی در سال ۱۹۵۲ دانشجویان دانشگاههای مختلف شهر داکا که در آن زمان پاکستان شرقی نامیده میشد، برای ملی کردن زبان بنگالی به عنوان دومین زبان پاکستان (در کنار زبان اردو) تظاهرات مسالمت آمیزی برپا کردند؛ اما پلیس به آنها تیراندازی کرد و عدهای از آنها را کشت.
این بود که یونسکو در سال ۱۹۹۹ این روز را روز جهانی «زبان مادری» نامید تا فرصتی باشد برای پاسداشت این گونههای زبانی. میدانیم که سخن گفتن از هویت و فرهنگ و تاریخ و دانش، بدون توجه به زبان ممکن نیست؛ چون زبان پایه و مایه هر هویت و فرهنگ و تاریخ و دانش است. برای دانستن این نکته کافی است در یک جست وجوی ساده در اینترنت دریابیم که تاکنون کتابهای فراوانی با موضوع نسبت زبان با اندیشه، با هویت، با تاریخ و با فرهنگ نوشته شده است.
بنابراین، اساساً هیچ تاریخ و هیچ هویتی شکل نمیگیرد، مگر اینکه باور داشته باشیم، آن قوم و مردم زبانی مایه ور داشته و دارند. زبانها گاه در یک هویت یک پارچه خودنمایی میکنند و گاه هویتهای چهل تکهای را شکل میدهند که هرکدام به نوعی آفریننده فرهنگهای خرد و اثرگذاری بوده اند.
البته این زبانهای خرد گاه خود گستره جغرافیایی وسیعی را شامل میشوند و برخی از آنها از دیرینگی قابل اعتنایی هم برخوردارند ازاین رو، وقتی از مفهوم «هویت» سخن میگوییم، ابتدا به هویت قومی نظر داریم، بعد به هویت ملی و تأثیرپذیری آنها از زبان قومی و سپس زبان ملی. به تعبیری دیگر احترام گذاشتن به زبانهای مادری متنوع قومیتی، همان توجه به زبان ملی به منزله ریسمان اتحاد و انسجام ملی است. پس، پاسداشت «زبانهای مادری» درواقع پاسداشت هویت و فرهنگ و تاریخ یک ملت است.
زنده نگهداشتن زبانهای مادری هم برای مبارزه با یکدست سازی زبانی، تحمیل زبانی، حذف و تضعیف زبانهای مادری، بومی و منطقهای است و هم تقویت و حفظ زبانهای مختلف در دایره جغرافیایی گویشوران آن. از طرفی با حفظ زبانهای مادری تنوع فرهنگی را به رسمیت میشناسیم و احترام به خرده فرهنگها راه را برای تثبیت فرهنگ ملی فراهم میآورد. مرگ یک زبان به معنای مرگ قسمتی از فرهنگ جامعه بشری خواهد بود و حفظ آن، در حکم محکم کردن پایههای تمدنی بشر است.
در کشوری مانند ایران با همه تنوع زبانهای مادری به خوبی میبینیم که گویشوران زبانهای مادری هرکجا باشند بیش وکم، به همان زبان مادری خویش وفادارند و با هم زبانان خود به زبان مادری حرف میزنند، اما با دیگر هم وطنان به زبان ملی و رسمی کشور یعنی زبان فارسی سخن میگویند. به تعبیر زیبای دکتر کزازی ما «زبان مادری- بومی» و «زبان مادری فراگیر و میهنی» داریم که زبان مادری- بومی زبانی است که در یک شهر یا استان به کار گرفته میشود و زبان مادری فراگیر و میهنی، زبانی است که در سراسر کشور به آن سخن میگویند.
اگر بخواهیم سخن دکتر کزازی را در تشبیهی به کار ببریم به این ماند که زبان فارسی در گستره میهنی هماند تابلویی است که قطعههای آن را زبانها و گویشها و لهجهها شکل داده است. جالبتر اینکه زبانهای قومی در ایران در نسبت با زبان فارسی بده بستانهای فراوان واژگانی داشته و دارند و این خود امتیازی برای زبانهای مادری بومی متنوع و زبان مادری فراگیر و میهنی یعنی فارسی است.
با این نگاه زبان مادری را باید یک سرمایه فرهنگی به شمار آورد که خود این زبانها آفریننده آثار فراوان ادبی و علمی بوده و هستند و در سپهر فرهنگی و تاریخی ایران میدرخشند و وقتی از حفظ، توسعه و تقویت فرهنگ یک جامعه میگوییم، تنها چیزی که گذشته، حال و آینده آن جامعه را به هم پیوند میدهد؛ چیزی به جز زبان نیست.
در مقابل تنها خطری هم که این هویت فرهنگی را نشانه میرود، فراموشی و نابودی زبان است و به تعبیر میلان کوندرا «نخستین گام برای از میان برداشتن یک ملت، پاک کردن حافظه آن است. باید کتاب هایش را، فرهنگش را، زبانش را از میان برد. باید کسی را واداشت که کتابهای تازهای برای او بنویسد، فرهنگ جدیدی را جعل کند و بسازد، تاریخ و زبان جدیدی را اختراع کند، کوتاه زمانی بعد ملت آنچه هست و آنچه بوده را فراموش میکند.»