به گزارش شهرآرانیوز، آنها از همان روزی که بر قدرت سوار شده اند، تمام توان خود را گذاشته اند که زهر کینه خود را به فرهنگی غنی و کهن بریزند، آن را سم کوب و خار کرده تا قرائت خودشان را از فرهنگ غالب کنند، اما وقتی چنته و دستت از فرهنگ خالی است، یا آنچه داری هماوردی نمیکند با آنچه بوده و در جان مردمان ریشه کرده و خواست آن هاست، کار را با چماق و شلاق و تفنگ پیش میبری؛ نمونه اش بازداشت و ضرب وشتم مسئول یک جلسه ادبی به دلیل حضور دو دختر در آن جلسه. این نمونه را ضیا قاسمی، نویسنده افغانستانی مقیم سوئد، در گفتگو با روزنامه آرمان ملی به عنوان مثالی آورده از دشمنی طالبان با زبان و ادبیات فارسی. آنچه در ادامه میآید بخشی از گفت وگوی نویسنده آثاری مانند «وقتی موسی کشته شد»، «زمستان» و «پادشاهی اندوه» است درباره حال و روز زبان و ادبیات فارسی پس از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان.
ابتدا کمی درباره گستره جغرافیایی و فرهنگی زبان فارسی در افغانستان کنونی توضیح دهید.
گستره فهم و کاربرد زبان فارسی تقریبا تمام جغرافیای افغانستان امروزی است. فارسی علاوه بر اینکه زبان مادری بیشتر از نیمی از مردم افغانستان است، زبان ارتباطی بین اقوام است و تقریبا تمام مردمی که زبان مادری شان فارسی نیست، مثل پشتون ها، ازبکها و بلوچها و… فارسی را میفهمند و به واسطه آن با دیگر اقوام گفتگو میکنند. غیر از ارتباطات اجتماعی، زبان مسلط علمی و فرهنگی در افغانستان نیز فارسی است. علاوه بر فارسی زبانان، آن عده از شاعران، نویسندگان و اهالی علم و فرهنگ که متعلق به اقوامی هستند که زبان مادری شان فارسی نیست، وقتی میخواهند مخاطب ملی داشته باشند، آثارشان را به فارسی پدید میآورند. عدهای از شاخصترین آثار ادبی فارسی افغانستان متعلق به شاعران و نویسندگان پشتون و ازبک است که زبان مادری شان فارسی نیست. البته این روال معمول و صورت طبیعی قضیه است، اما در بعضی دورههای تاریخی بوده که بر اثر اعمال سیاستهای متعصبانهای از سوی حاکمان، زبان فارسی در ادارات و رسانهها و جامعه در معرض تحدید و تهدید قرار گرفته و متأسفانه زیان نیز دیده است. نوبت اول و فعلی حاکمیت گروه طالبان از جمله همین دورهها بوده است.
آیا [مخاطبان عمومی]میتوانند به تازههای نشر ایران دسترسی آسانی داشته باشند؟
خیلی نه. تا قبل از سقوط جمهوریت، باز مجراهای باریکی بود. مثلا چند کتاب فروشی در چهارراه معروف پل سرخ کابل بود که از ایران کتاب وارد میکرد. کتابهای دانشگاهی، کتابهای ادبی و فلسفی و جامعه شناسی محدودتر. اما بعد از سقوط بازار کتاب در افغانستان به شدت آسیب دیده است. محروم شدن دختران و زنان از تحصیل و حضور در محافل فرهنگی، ادبی، علمی، مهاجرت و آواره شدن فلهای یک طبقه اجتماعی که اهل فکر و فرهنگ و مطالعه بودند، وخامت اوضاع اقتصادی و پایین آمدن قدرت خرید مردم و قیودات و محدودیتهایی که طالبان بر عرضه کتابها وضع کرده اند، بازار کتاب را در عمل خشک کرده است. راستش را بخواهید دیگر نه به آن صورت مخاطبی مانده و نه دسترسی ای.
با توجه به تحولات ادبی در عصر حاضر ایران، جریانهای ادبی در افغانستان چطور پیش میرود؟
تا پیش از سقوط، فضای ادبی در افغانستان رونق خوبی داشت. من خودم به شخصه بسیار امیدوار بودم. انجمنها و حلقههای ادبی زایندهای در شهرهایی مثل کابل، هرات، مزارشریف، بدخشان و چند جای دیگر فعال بودند. شاعران و داستان نویسان جوانی هر روز معرفی و چهره میشدند و تجربههای جدید و شجاعانهای در آفرینشهای ادبی دیده میشد. فضای مجازی هم باعث سهولت ارتباطات این حلقهها و چهرهها با همدیگر و با شاعران و نویسندگان مهاجر و همچنین فضای ادبی ایران شده بود. اما صد افسوس که با سقوط همه اینها از هم پاشید. بسیاری از شاعران و نویسندگان چه با تجربه و چه جوان آواره شدند و تا هنوز درگیر کمپهای پناهندگی، ادارات مهاجرت و آموختن زبان کشورهای میزبان و پیدا کردن کار هستند و از خلقت ادبی فاصله گرفته اند. تعداد کمی که هنوز در داخل مانده اند هم دچار محدودیت هستند. چه در فضای مجازی که نمیتوانند آزادانه و بدون هراس از عواقب آثار اعتراضی شان را منتشر کنند و چه در جلسات. مثلا چند وقت پیش مسئول یکی از جلسات ادبی را به خاطر اینکه دو دختر شاعر در جلسه اش شرکت کرده بودند، بازداشت و ضرب و شتم کرده بودند و… این خلاصهای از وضع جریانهای ادبی افغانستان بود. فکر میکنم تا زمانی که اوضاع به نحوی به ثبات برسد، ما بعد از آن رواج و رونق، یک دوره غم انگیز خلا را تجربه خواهیم کرد.