اگر به دادگاههای خانواده، دوایر سرپرستی دادسراهای شهرها و مراکز نگهداری کودکان بدسرپرست، بیسرپرست و کودکان کار و خیابان سری بزنیم با تعداد در خورتوجهی کودک محروم از خانواده مؤثر روبهرو میشویم. کودکانی که به دلیل کودک آزاری از طرف خانواده، یا از هم پاشیدگی خانواده یا حضور نداشتن والدین بهدلیل زندانی شدن، بستری شدن در بیمارستان روانی، کمپ درمان اعتیاد و امثال آن خانواده خود را از دست دادهاند و در مراکز نگهداری بهزیستی ساماندهی میشوند. اکنون نزدیک به ۱۷۰۰ کودک که بیش از ۸۰ درصد آنان بدسرپرست هستند در مراکز بهزیستی استان خراسان رضوی بهسر میبرند و این در حالی است که تعدادی نیز از این کودکان خانوادههایی دارند که با تشخیص مددکاران و دستگاه قضایی فاقد صلاحیت تشخیص داده شده و به خانوادههای جایگزین منتقل شدهاند. مسئله مهمی که خطر روزافزون آن متوجه کودکان است، افزایش نسبت بدسرپرستان به کودکان بیسرپرست است. این افزایش گویای یک آسیب زمینهای در خانواده است؛ از هم گسیختگی خانواده، ناسازگاری و طلاق. اعتیاد پدر یا مادر، ازدواج دوباره، انحطاط اخلاقی. تنشهای مکرر و شدید والدین آن چنان اثراتی بر جسم و روان و سرنوشت کودک میگذارد که مقام قضایی را علیرغم سختگیری و دقت و تلاش برای حفظ خانواده مجاب به حکم صلاحیت نداشتن والدین برای نگهداری کودک میکند، پدیدهای که بسیار دردناک و در عین حال شایع است.
نگاهی عمیقتر به این پدیده دردناک نشان میدهد که مسائل ریشهایتری همچون نابرابری اجتماعی و فقر و شیوع اختلالات روانی و افسردگی نیز نقش اساسی بازی میکند. صرفنظر از همه تأثیر مخربی که دوران حضور کودک در چنین خانوادهای بر تربیت و شخصیت کودک میگذارد، حضور کودک در مراکز نگهداری نیز پیامدهای ناگواری برای کودکان دارد. روشن است که افراد خیر و دلسوز به کمک این کودکان آمده و در کنار سازمان بهزیستی همه امکانات فیزیکی و تجهیزات زندگی و تحصیلی و بهداشتی و ترمیم روانی را در اختیار کودکان میگذارند اما این مراکز هر چقدر مجهز و تخصصی و مرتب باشند جای خانواده را پر نمیکنند. پیامدهای زندگی دور از خانواده و خلأ جامعهپذیری آنان امری جایگزین پذیر و حل شدنی نیست، نقش خانواده در تربیت کودک نقشی بیبدیل و محوری است و ارتباطات داخل خانواده و آشنایی با ارزشها و هنجارها و اجتماعپذیری در خانواده سامان میگیرد، شخصیت کودک و اخلاقیات لازم و توان سازگار شدن با محیط برای زندگی بهتر در خانواده رشد میکند این کودکان از یک طرف تجربه تلخ فقدان سرپرست مؤثر و تنبیهات بدنی و روحی را دارند و در خانوادهای رشد کردهاند که بنیانهای اخلاقی آن درهم ریخته و رفتارهای ضد اجتماعی شیوع داشته است. سپردن به مراکز نگهداری دستهجمعی نمیتواند احساس ناامنی را برطرف و نیاز روانی کودک را تأمین کند، بیثباتی زندگی در مراکز نگهداری، تغییر مکرر کارکنان باعث کاهش اعتماد به نفس و خودباوری شده و خشونت را در فرد رشد میدهد. به نحوی که مطالعات نشان میدهد؛ میزان افسردگی این کودکان از دیگران بیشتر است . دلبستگی ناایمن کودکان، وابستگیهای آسیبزا و افت تحصیلی نیز بارز است.