حوزه علمیه مشهد واقعیتی کمتردیده شده است؛ سرمایهای که با تجربه و تاریخی درخور، آنچنان که باید به کار گرفته نشده و قدرت و تأثیرش به کار نیامده است تا بتواند نقشی اثربخش را در منظومه حوزههای علمیه تشیع ایفا کند.
آنچه بیش از همه میتواند این جایگاه را بازسازی کند، توصیفی واقعبینانه از حوزه علمیه مشهد و شناخت حوزههای تشیع و قرار گرفتن این حوزه در نقطه کانونی تحولآفرینی و راهگشایی است.
حوزه علمیه مشهد از یک سو تاریخچهای دارد که خود شده پشتوانه رهبران کنونی قم و نجف (آیات عظام سیستانی و وحید خراسانی) و از دیگر سو بزرگان کنونی مشهد رشدیافتگان نجف و قم هستند که شاخصهایی هستند، اما این 2مؤلفه بهکار نیامده که مشهد حلقهای شود تقویتگر برای پیوند و غنای عمیق قم و نجف و بالتبع قدرت گرفتن مشهد.
دلیل راهنیافتن مشهد به این جایگاه راهبردی در منظومه حوزههای علمیه تشیع از آن جهت است که 2 اردوگاه در مشهد بنا شده است که هر دو از این جایگاه غافل شدند یا تغافل کردند:
اردوگاه اول نگاهی استقلالی و حداکثری به حوزه علمیه مشهد دارد و احساس میکند این حوزه باید بر پای خویش مستقل از دیگران بایستد و فقط خود را ارتقا دهد و در رقابت با دیگران تعریف شود تا بتواند سخنی متفاوت، اثربخش و تحولآفرین بیافریند، رشد دهد و برابر دیگران به رخ بکشد، اما این نگاه از اساس ناممکن است؛ چراکه دوره استقلال فکری گذشته است و تمامی مکاتب و مدارس و حوزهها به یکدیگر نیازمندند؛ حتی حوزههای بزرگ به حوزههای بسیار کوچک یا شاید گاهی اشخاص. از دیگر سو مشهد با چنین کارکردی، امکان نقشآفرینی ندارد؛ نقش مشهد در تعامل با قم و نجف است که دیده میشود و رخ مینمایاند.
اردوگاه دوم از فربه شدن اردوگاه اول، روزبهروز در خود بیشتر فرو میرود و جایگاه حوزه علمیه مشهد را فراموش کرده است و فقط با نگاه فردی به ارتقای شخصیتها و تکمدارس میاندیشد که در منظومه حوزههای تشیع به چشم نمیآیند، چه رسد به اثربخشی. اینان اعتمادبهنفس خود را کناری گذاشتهاند و تنها به مدرسه و مدرَس توجه دارند و از نگاه کلاننگرانه غفلت ورزیدهاند.
اکنون و در آتیه نجف و قم، مشهد همچون حلقه سرعتآفرین به تحولات فکری، فقهی، فلسفی و... منظومه حوزههای علمیه تشیع میتواند نقش ایفا کند و آنچنان جایگاهی بیابد که همچون پیشینهاش باشد و تاریخش دوباره بهروز شود و دیگران را شگفتزده کند. آن روز، دور نیست...