آمنه مستقیمی| شهرآرانیوز، اینکه ما ایرانیها خود را مرهون فرزندان حضرت موسیبنجعفر (ع) میدانیم و در برخورداری از تشیع و اسلام ناب، وامدار آن حضرات و هجرتشان به ایران هستیم، بخش بزرگش مربوطبه وجود مضجع و بارگاه امامرضا (ع) و حضرت فاطمهمعصومه (س) است، اما نمیتوان از حضور شخصیتی مثل احمدبنموسی (ع) نیز چشم پوشید؛ شاهچراغی که چشموچراغ ما و همچون عباسبنعلی (ع) برای نهضت برادر، علمدار است. بهمناسبت دهه کرامت و روز بزرگداشت آن امین ولایت، در بررسی وجوه شخصیت و سیره ایشان با حجتالاسلاموالمسلمین قاسم خانجانی، عضو هیئتعلمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و استاد تاریخ اسلام، گفتگو کردهایم.
حضرت احمدبنموسی (ع) مشهور به شاهچراغ، برادر بزرگتر امامرضا (ع)، انسانی عالم و وارسته بودند که برای ایشان ویژگیهای ارزشمندی را برشمردهاند و با اوصافی مثل اهل کرم و اهل زهد و پارسایی از آن بزرگوار یاد کردهاند. شیخمفید و سایر بزرگان درباره حضرت احمدبنموسی (ع) نقل کردهاند که ایشان شخصیتی جلیلالقدر بودند و آثار عبادت، نورانیت و معنویت در چهرهشان هویدا بود. بنا بر آنچه از سیره رفتاری و شخصیتی حضرت برمیآید، کرامت، تعبد، ولایتمداری و نیز هجرت به قصد امام، از ویژگیهای برجسته جناب احمدبنموسی (ع) بهشمار میرود.
این رفتار حضرت احمدبنموسی (ع) ضمن علنی کردن بیعت، ابراز و اعلام وفاداری به امام زمانشان و پیروی از ایشان نیز بود و با این تدبیر به مردم فهماندند اگرچه سن من بیشتر است، در موضوع امامت و جانشینی امام معصوم، سنوسال مطرح نیست، بلکه این نصب الهی است. ما درباره برخی ائمه (ع) دیگر هم داریم که فرزند کوچکتر پس از یک امام معصوم (ع) به امامت رسیدهاند و برادر بزرگتر در بیعت برادر کوچکتر مانده است؛ چنانکه پس از امامهشتم (ع)، چنین موضوعی در زمان امام حسنعسکری (ع) رخ داد.
این اعلام بیعت از درخشانترین فرازهای حیات بابرکت حضرت احمدبنموسی (ع) در وفاداری به رأی و نظر پدر و زمینهسازی برای امامت امامهشتم (ع) است و همین موضوع هم باعث شد از ایشان به «امین ولایت» تعبیر شود؛ چون درحالیکه میتوانستند بیعت مردم را برای خود مصادره کنند و جانشین پدر شوند و شرایط هم برایشان بهدلیل اقبال مردم فراهم بود، در پاسداشت این بیعتها، امانت را در اوج آن رعایت کردند و حق را به حقدار و امام معصوم (ع) رساندند.
همانطور که امامرضا (ع) و حضرت فاطمهمعصومه (س) به کرامت و رأفت شهرت دارند، حضرت احمدبنموسی (ع) نیز به این وصف آراسته و مشهورند. اساسا کرامت، ویژگی این خاندان معظم است. شاید بتوان گفت در ولایتمداری و تبعیت از امام زمان و همراهی و حمایت از ولی زمان، حضرت احمدبنموسی (ع) برای امامرضا (ع)، کاری شبیه آنچه حضرت ابوالفضل عباس (ع) برای برادر و امام زمانشان کردند، انجام دادند و بهنوعی با بیعت نگهداشتن حضرت و هدایت مردم بهسمت ایشان، برادری را در حق آن امام تمام کردند.
در سالهای اخیر و بهویژه در فضای مجازی، از احمدبنموسی (ع) به «علمدار نهضت رضوی» تعبیر میشود. شاید مهمترین خصیصهای که میتواند به احمدبنموسی (ع) چنین جایگاهی ببخشد، همان وجه پررنگ در خدمتِ امام بودن و تبعیت تاموتمام ایشان از امام زمانشان باشد؛ مثل حضرت عباسبنعلی (ع) که تابع تاموتمامی برای امامحسین (ع) و در خدمت آن حضرت بودند. بهعبارت دیگر، اینکه احمدبنموسی (ع) وارد درگیری و نزاع با دستگاه حاکمیت جور شدند و در دفاع از برادر و ولی زمانشان برآمدند، شبیه اقدام و حمایت حضرت ابوالفضل (ع) از برادرشان است.
علاوهبر این، شاید بتوان حرکت ایشان از مدینه بهسمت ایران و درگیری با حکام عباسی را نیز در این شهرت به «علمداری نهضت رضوی» تأثیرگذار دانست؛ چنانکه حضرت عباس (ع) برای یاری حضرت سیدالشهدا (ع)، از مدینه راهی کربلا و با سپاه یزید وارد جنگ شدند و بدینگونه از امام زمان خود حمایت کردند و در این یاری و حمایت تا پای جان ایستادند و به شهادت رسیدند؛ البته حرکت احمدبنموسی (ع) بهسمت ایران، بعد از شهادت امامرضا (ع) و بنا بر برخی قولها، به نیت خونخواهی بود و ایشان در فارس با عباسیان درگیر شدند و به مقام شهادت رسیدند.
از جلوههای مهم وفاداری احمدبنموسی (ع) به حضرت ثامنالحجج (ع)، بیعت با ایشان است. برپایه گزارشهای تاریخی، بعد از شهادت حضرت موسیبنجعفر (ع) عدهای از مردم (شاید به اعتبار سنوسال بیشتر احمدبنموسی (ع)) ابتدا با ایشان بیعت کردند، ولی مهم آن است که آن امامزاده عظیمالشأن در ابتدا مانع بیعت مردم نشدند و نگفتند سراغ برادرم علیبنموسی (ع) بروید، بلکه بیعت مردم را پذیرفتند و پس از آن بود که فرمودند:
«مردم! همانطور که اکنون همه شما با من بیعت کردید و بیعت من بهعهده شماست، من نیز با برادرم علیبنموسیالرضا (ع) بیعت کردهام. بدانید او امام و خلیفه پیغمبر (ص) است و بعد از پدرم، او ولىا... است که اطاعتش بر من و شما از جانب خدا و پیغمبر (ص) واجب است هر دستورى به ما بدهد».
تمام حاضران، این سخنان را با جانودل پذیرفتند و از مسجد خارج شدند و درحالیکه جلودار آنها احمدبنموسی (ع) بود، به در خانه امامرضا (ع) رفتند و با ایشان بیعت کردند. نقل است پس از این اقدام و رفتار، حضرت ثامنالحجج (ع) برای برادر خود دعا کردند.
بیتردید نقش تربیتی مادر آن حضرت در پرورش چنین شخصیت ولایتمدار و وفادار به امامت، مؤثر بوده است. مادر حضرت شاهچراغ که به اماحمد شهرت داشتند، از بانوان کریمه و صاحبمقام بودند. شاید مهمترین مقامی که برای آن بانوی جلیلالقدر بتوان برشمرد، آن است که حضرت موسیبنجعفر (ع) وصایا و ودایع امامت را با این رویکرد که بعد از شهادتشان آنها را به امام بعدی بدهند، به این همسر خود دادند. امامکاظم (ع) به آن بانو فرمودند: «اینها را به فردی که بعد از شهادت من میآید و طلب وصایای ائمه (ع) از زمان رسول خدا (ص) تا اهلبیت را میکند، تحویل بده و بدان که او امام بعد از من است».
مهم آن است که اماحمد در اینباره امانت را به بهترین وجه، رعایت و به وصیت حضرت موسیبنجعفر (ع) عمل کردند. این بسیار مهم است که یک بانو، واسطه انتقال ودایع امامت باشد و امامت حضرت رضا (ع) را تأیید کند. بیعت حضرت احمدبنموسی (ع)، این اقدام مادرشان را تکمیل و به انتقال ایمن و مطمئن امامت به امامرضا (ع)، کمکی شایسته و اثرگذار کرد.
مهمترین نقش تمدنی حضور آن امامزاده در ایران به مرقد و بارگاه مطهرشان بازمیگردد. بقعه و بارگاه فرزند امام معصوم (ع)، آنهم کیلومترها دورتر از بارگاه امامهشتم (ع) و در جایی مثل شیراز، عملا تبدیل به محور و کانون توجه شیعیان شد، تاجاییکه حتی اگر مردم اطراف این مرقد، شیعهمذهب نبودند، بهدلیل آنکه حضرت شاهچراغ (ع) فرزند امام شیعه و اهل علم و حکمت بودند، باعث شدند آن خطه، مرکزیت شیعی و ترویج فرهنگ و معارف شیعه را به خود بگیرد.
مهم آنکه توجه به بارگاه ایشان از قرنها قبل وجود داشته است و مربوطبه دوران انقلاب اسلامی یا دهههای نزدیک به ما نمیشود و آخرین تعمیرات آن مربوطبه شصت، هفتاد سال گذشته است. این مرقد مطهر در انتقال مفاهیم تمدنی شیعه و جلب توجهات شیعی و حتی غیرشیعه، بسیار موفق عمل کرده است.
درباره چرایی شهرت حضرت احمدبنموسی (ع) به شاهچراغ، باید این نکته را یادآوری کنیم که در منابع قدیمی، اثری در اینباره دیده نمیشود و بیشتر باید در منابع متأخر در این زمینه جستوجو کرد.
یکی از داستانهای معروف درباره دلیل این شهرت این است: در زمان عضدالدوله که این مدفن هنوز کشف نشده بود، پیرزنی در پایین تلی که بعدها مزار آن جناب در آنجا کشف شد، خانهای داشت و در هر شب جمعه، در یکسوم انتهایی شب، درخشش چراغی را بالای تل میدید.
این حادثه برای او تکرار شد و بالاخره با این گمان که شاید آنجا مزار یکی از اولیای الهی باشد، به نزد عضدالدوله رفت و آنچه دیده بود، تعریف کرد. در ابتدا درباریان عضدالدوله به آنچه پیرزن تعریف کرده بود، توجه نکردند، اما موضوع برای خود عضدالدوله به قدری جدی شد که برای کشف اسرار آن، شب جمعه به خانه آن پیرزن رفت. آن زن نیکوکار به محض آنکه نور را دید، بر بالین شاه حضور یافت و سهبار گفت: «شاه! چراغ!».