خیلی وقت خوبی را برای آمدن انتخاب کردی، چون کفگیرم به ته دیگ خورده است و به جای پول، تارهای عنکبوت، جیبم را پر کرده است. تو آمدی و قرار است موجود ظریفی مثل تو، به جنگ بدهیهای سنگین من و غول تورمی که دارد ما را له میکند برود.
شاید رؤیایی به نظر برسد ولی خیلی از ثروتمندها با همین رؤیاها شروع کردهاند. تو آمدی و اکنون هر بار کلیک روی تو ممد حیات است و، چون انگشت برمیدارم و سکهها را میبینم مفرح ذات.
آدمهایی که هیچگونه دانش مالی ندارند به من میگویند از کجا معلوم که این همه کلیککردنها منجر به درآمد شوند ولی وقتی میبینم حتی مغازهدارانی که دهها میلیارد جنس در مغازه خود دارند نیز همین کار را انجام میدهند دلم گرم میشود و مطمئن میشوم که در مسیر درستی قرار گرفتهام.
همستر عزیز من تو را باور دارم و میدانم میتوانی کاری کنی که آنقدر پولدار شوم که نرخ تورم نقطهبهنقطه و ماهانه و سالانه هیچ کدام برایم مهم نباشد. دغدغه هم نخواهم داشت که آیا سیاستهای تنظیم بازار موفق خواهند بود یا خیر، چون اکنون تو را دارم.
میدانم روزهای پیش رو، روزهای روشنتری خواهد بود. روزهای زیبایی که به جای ساندویچ دونونه ساندویچ سهنونه خواهم خورد و اگر صاحب مغازه ساندویچی پرسید: سس یا نوشابه؟ بگویم هر دو. تو نویدبخش روزهایی خواهی بود که به کسانی که گدایی میکنند با آرامش خاطر و بدون نگرانی از اینکه ممکن است دهک اقتصادیام به رده پایینتری نزول کند هزارتومانی بدهم.
رسانهها با ارتوپدها مصاحبه میکنند تا مردم را از سندرم تونل کارپال و انگشت ماشهای بترسانند، اما من ناامید نمیشوم، چون با تو آنقدر پولدار میشوم که این بیماریها را با هر هزینه سنگینی در لاکچریترین بیمارستانها درمان میکنم. با تو پولدار خواهم شد و یک عده را استخدام میکنم که برایم فرت و فرت کلیک کنند و همینطور موجودی من را بالا ببرند. بالا و بالاتر.