حادثه در تنکابن | یادی از مرحوم منوچهر حامدی خراسانی، بازیگر سینما و تلویزیون تمدید مهلت ارسال اثر به نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر به نام مادر | مروری بر مشهورترین مادر‌های سینمای پس از انقلاب اسلامی بومیان جزیره سی پی یو آموزش داستان نویسی | شکل مولکول‌های جهان (بخش اول) همه چیز درباره فیلم گلادیاتور ۲ + بازیگران و خلاصه داستان نقش‌آفرینی کیانو ریوز و جیم کری در یک فیلم کارگردان فیلم ۱۰۰ ثانیه‌ای ردپا: پیام انسانی، رمز موفقیت در جشنواره‌های جهانی است اسکار سینمای اسپانیا نامزدهای خود را معرفی کرد برج میلاد، کاخ چهل و سومین جشنواره فیلم فجر شد آمار فروش سینمای ایران در هفته گذشته (٢ دی ١۴٠٣) استوری رضا کیانیان در واکنش به بستری‌شدن محمدعلی موحد و آلودگی هوا + عکس صوت | دانلود آهنگ جدید بهرام پاییز با نام مادر + متن صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳ استوری تهمینه میلانی برای بستری شدن اسدالله یکتا + عکس بازگشت ترلان پروانه به شبکه خانگی با سریال بامداد خمار
سرخط خبرها

هرگز به تماشای فیلمی درباره نویسندگان نمی‌روم

  • کد خبر: ۲۳۴۶۲۷
  • ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۲:۵۷
هرگز به تماشای فیلمی درباره نویسندگان نمی‌روم
گزینشی از گفت وگوی مفصل «پاریس ریویو» را با توبیاس ولف بخوانید.

به گزارش شهرآرانیوز، توبیاس ولف (ت. ۱۹ ژوئن ۱۹۴۵) از نویسندگان جنگ دیده آمریکایی است که آبشخور بخش مهمی از آثارش ــ چه داستان و چه ناداستان ــ جنگ ویتنام است، جنگی که بار‌ها در مذمت آن حرف زده است. «در باغ شهدای آمریکای شمالی» نخستین مجموعه داستان او بود که در سال ۱۹۸۱ منتشر شد.

«در ارتش فرعون»، «مدرسه قدیم» و رمان «دزد پادگان» (که همگی به فارسی ترجمه شده اند) از دیگر آثار او هستند. او برای «دزد پادگان» در سال ۱۹۸۵ جایزه معتبر پن فاکنر را گرفت. ولف همچنین سه بار در سال‌های ۱۹۸۱، ۱۹۸۲ و ۱۹۸۵ جایزه اُ. هنری را گرفته است. سال ۲۰۱۵ هم مدال ملی هنر را به او اهداکردند.

آنچه در ادامه می‌آید گزینشی از گفت وگوی مفصل «پاریس ریویو» با این نویسنده است که مریم زارعی، پیش از این، آن را به فارسی برگردانده است.

یک روز کاری شما چگونه است؟

اول به پیاده روی یا شنا می‌روم، بعد می‌روم سر کار، ناهار می‌خورم، بعد باز پیاده روی، بعد نوشتن، و بعد می‌روم خانه. هرگز به تماشای فیلمی درباره نویسندگان نمی‌روم، چون، اگر نویسنده واقعا مشغول کار باشد، آن فیلم خیلی کسل کننده می‌شود. بچه که بودم، وقتی عکس‌هایی از همینگوی در حال ماهی گیری و فیتزجرالد در پاریس را می‌دیدم با خودم فکر می‌کردم نویسندگان چه زندگی جالبی دارند.

چیزی که نمی‌دانستم این بود که این عکس‌ها مربوط به زمان‌هایی است که آن‌ها مشغول نوشتن نیستند. نوشتن کار بسیار سختی است و نیازمند شرایطی که آن را کسل کننده می‌کند. بیشتر اوقات باید تنها باشی، نشسته و بی تحرک باشی، باید به تنهایی خو بگیری و در مورد زمان خودخواه باشی و فقط برای خودت نگهش داری.

روند نوشتن داستان کوتاه و رمان و خاطرات تا چه اندازه با هم فرق دارند؟ آیا اصلا هیچ تفاوتی می‌کند وقتی شروع به نوشتن می‌کنید؟

نه واقعا. نکته مهم در مورد نوشتن داستان کوتاه این است که شما می‌دانید پایان نزدیک است، می‌توانید افق را ببینید، اما با خود فکر می‌کنید وقتی به آنچه روند دلخواهم بود رسیدم باید به دنبال خلق دنیای دیگری باشم. زیبایی نوشتن در فرمی بلندتر این است که، اگرچه شما اغلب نمی‌توانید افق را ببینید و معمولا هم نمی‌بینید، هر روز به همان دنیای آشنا برمی گردید و هربار آن را غنی‌تر و عمیق‌تر می‌کنید.

 اینجا هم شما همیشه دچار تشویش و نگرانی هستید و با خود می‌گویید سال‌ها هم نمی‌توانم تمامش کنم. در هر صورت، من کارم را انجام می‌دهم. من احترام و ارزش زیادی برای افرادی قائلم که مدت زمان ده، پانزده و یا بیست سال را وقف یک کار می‌کنند، به خاطر جسارت و بردباری‌ای که به  خرج می‌دهند.

شما با این ایده موافقید که تجربه‌ای دشوار می‌تواند تا اندازه‌ای به یک داستان یا شعر خوب بینجامد؟

من اخیرا به آن فکر می‌کردم؛ بله البته در سطح تفکر، چون چنین چیزی آموختنی نیست. تجربه‌های من از من فردی تا حدی متفاوت می‌سازند و این مسئله در نوشتن من که متفاوت و بهتر می‌شود خودش را نشان می‌دهد. من به دنبال خودم هستم. تجربه بعد از زمان مشخصی به این شیوه عمل می‌کند. وقتی جوان بودم، نویسندگانی مثل همینگوی، جک لندن، جرج اورول، نویسندگانی که در جهان فعال و پویا بودند، ایدئال‌های من محسوب می‌شدند. 

همه آن چیزی که من به آن فکر می‌کردم این بود که آن‌ها توانستند رمان‌های بزرگی بنویسند، چون خودشان را در معرض خطر قرار می‌دادند و به جا‌هایی سفر می‌کردند که برای هیچ کس اهمیتی نداشت. منظورم این است که اشتیاق و جذبه تجربه برای نویسندگان جوان طبیعی است. من اغلب این را می‌دیدم و خودم هم بدون شک داشتمش. تجربه خوب و دقیق دیدن محیط اطرافتان است. این لازمه اش آگاه و هوشیاربودن است.

در مورد نوشتن چه چیز‌هایی را می‌توان یاد داد؟

چیزی که من به آن امیدوارم این است که می‌توان به افراد کمک کرد که به خوانندگان و ویراستار‌هایی خوب تبدیل شوند، هم در مورد کار‌های خودشان و هم در مورد کار‌های دیگران. من نمی‌دانم کسی می‌تواند آن قدر احمق باشد که ادعا کند می‌توان داستان نویس شدن را به کسی یاد داد. شما می‌توانید به آن‌ها کمک کنید چیزی را که در ذهن دارند درک کنند و خودشان تفاوت بین آنچه در ذهن دارند و آنچه را روی صفحه کاغذ می‌آید قضاوت کنند، چون این همیشه برای ما واضح و آشکار نیست که آیا همه آن‌ها را روی کاغذ پیاده کرده ایم یا نه. درواقع نویسندگان همیشه در رفت وآمد به عقب و جلو هستند. 

نویسندگان مسن‌تر همیشه به جوان تر‌ها کمک کرده اند: تورگنیف به موپاسان، آستین به همینگوی، ازرا پاوند به تقریبا هرکسی. در نسخه دستنویس اولیه «سرزمین هرز» الیوت، شما می‌توانید تصحیح‌های پاوند را ببینید. آن‌ها خوب اند، واقعا خوب اند. او ویراستاری عالی بود. حالا آیا او به الیوت نوشتن را یاد داد؟ نه، اما او به الیوت کمک کرد به توصیه هایش توجه کند. چنین کمک‌هایی را من هم امیدوارم انجام دهم، و همچنین توصیه به صبوری، چیزی که از جوان انتظار نمی‌رود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->