به گزارش شهرآرانیوز، به قول خودش این یک انقلاب علیه خانواده بود! فرنگ رفتنش نه، گرایشش به سینما. پدرش از آن فرنگ رفته، تحصیل کردههایی بود که عقیده داشت بچه هایش باید همه دکتر و مهندس شوند. همان اوایلی هم که چمدانش را بست برود ایتالیا، هنوز پسر سر به راه خانواده بود که میخواست معماری بخواند و برگردد و بشود یک مهندس درست و حسابی، اما ایتالیاست دیگر!
تا چشم کار میکند هنر و هنرمند و هزار جور المان که یکی مثل کامران شیردل را از دل اعداد بیرون میکشد و یک دل نه صد دل دل باخته سینما میکند. فقط کمی جسارت و شجاعت نیاز بود تا تصمیم بگیرد بماند ایتالیا و باقی سالهای اقامتش را در مدرسه سینمایی رم سپری کند. مدرسه سینمایی رم هم درگاه سخاوتمندانهای نداشت.
دشواری آزمون ورودی اش، عین کابوسی بود که اگر به سلامت از آن عبور میکردی، بی واسطه به بهشتی میرسیدی که رؤیای دوردست شیفتگان سینما بود. جوری که وقتی خبر رسید کامران شیردل یکی از ۹ پذیرفته شده این آزمون بوده و حالا میتواند به عنوان اولین ایرانی در این مدرسه حاضر شود، کارش به بیمارستان کشید. سال آخر مدرسه سینما بود. یک روز تیم تولیدی از «چینه چیتا» آمدند مدرسه. چینه چیتا یک استودیوی وسیع فیلم سازی در ایتالیا بود. یک شهر فیلم مجهز شبیه به شهرک سینمایی.
قرار بود برای ساخت یک پروژه سینمایی، دو نفر هنرجوی سینمای مسلط به زبان انگلیسی را با خود همراه کنند. آن سال ها، قاعده بر این بود در هر پروژه باید از چند دانشجوی فیلم سازی هم استفاده شود تا بتوانند فضای حرفهای را تجربه کنند. در این بین، کامران شیردل، یکی از دو دانشجوی منتخبی بود که قرار شد به تیم تولید ملحق شود. روزی که به شهرسینما رفت، همه چیز مثل خواب بود. شانس، بعد از قبولی در مدرسه سینمایی رم، چمباتمه زده بود پشت در خانه اش.
حالا او، دانشجوی خوش اقبالی بود که برابرش «جان هیوستون» با دومتر قد و هیبتی عجیب ایستاده بود و کامران شیردل قرار بود به عنوان یکی از اعضای تیم تولید در مقام دستیار چندم، رخ به رخ از دانش فیلم سازی اش بیاموزد، اما چهره فیلم سازی در سطح حرفهای سینمای ایتالیا اصلا شبیه به تصورات زیبایش نبود. جدلهای تمام نشدنی تیم بازیگران با تیم کارگردانی، هرج و مرج در پشت صحنه، فحاشیها و شرب خمر ...، تحمل فضا را روز به روز برای شیردل دشوارتر میکرد و در ادامه تنها به انگیزه دستمزد حاصل از کار در مجموعه باقی ماند تا بتواند کتابهای مورد علاقه اش را بخرد، چند فیلم تازه تماشا کند و بخشی از هزینه هایش را تأمین کند.
از جایی به بعد هم پادویی در آن تیم آشفته را ترک کرد و با اتمام تحصیلاتش در یک زمستان سخت و سنگین در سال ۱۳۴۴، به ایران برگشت تا خانواده اش را ملاقات کند، اما هنوز دو روز از آمدنش نگذشته بود که از انجمن فرهنگی سفارت ایتالیا در ایران با او تماس گرفتند و گفتند برناردو برتولوچی دارد میآید ایران مستند بسازد! کامران شیردل، وقتی رم زندگی میکرد، با برتولوچی هم بازی و هم محلهای و همکار بود. وقتی رسیــد ایران، این کامـــران شیــردل بود که رفـــت فرودگاه به استقبالش!
شاگردان دیـروز پازولـینی حالا همکاران امروز در پایتخت ایران بودند. شیردل، هنوز از معاشرت با برتولوچی فارغ نشده بود که دعوت شد برود وزارت فرهنگ و هنر. همان تابستان سال ۱۳۴۴ بود که با رؤیت امکانات حیرت انگیز وزارت خانه، پای بازگشتنش به ایتالیا برای همیشه سست شد. تجهیزات فیلم سازی در ایران گاهی از امکاناتی که در شهر سینمای رم دیده بود، به روزتر بود. در روزگاری که اروپاییها همچنان با تعمیر داشته هایشان، فیلم میساختند، در ایران دوربینها و ابزارآلاتی فراهم بود که هر فیلم سازی را به تولید کار تازه ترغیب میکرد طوری که پس از آن زمستان سخت که به قصد اقامتی کوتاه به ایران آمده بود، در تابستانی گرم و پرحرارت تصمیم گرفت در ایران بماند و کار کند.
تا آن زمان او نخستین فیلم ساز فرنگ رفته ایرانی بود که علاوه بر فیلم سازی داستانی، خیلی خوب از پس مستندسازی اجتماعی برمی آمد. با تجهیزات فنی و لابراتوار آشنایی داشت و در عین حال با عالم سیاست و ساز و کارهای سازمانی غریبه نبود. به این ترتیب به پیشنهاد وزارت خانه، چندین طرح مستند برای ساخت ارائه کرد.
دغدغه شیردل در آن روزگار، پس از انعکاس واقعیتهای پنهان جامعه، جلب نظر استادان روز جهان بود. آن روزها خبری از جشنوارههای پرهیاهو نبود و برنده شدن در جشنواره ها، آخرین چیزی بود که کامران شیردل را به خود مشغول میکرد. به این ترتیب نخستین مستند خود پس از بازگشت به ایران را با عنوان «بوم سیمین» کلید زد. اثری درباره نقره کاری که در اصفهان و تهران و شیراز ضبط شد و برآیندی از نگاه آشنای او با صنایع دستی بود.
شیردل در سالهای پیش از انقلاب اسلامی نخستین فیلم صنعتی خود را با عنوان «پیکان» به سفارش کارخانجات ایران ناسیونال ساخت. فیلمی که بعدتر در شمار یکی از شاخصترین فیلمهای صنعتی ایران مطرح شد. او درباره حواشی ساخت این مستند میگوید:
«صاحبان کارخانجات ایران ناسیونال از من خواستند که به روی این فیلم شعارهای میهنی و آریامهری بگذارم و من رد کردم، گفتم این کار را انجام نمیدهم، اما آنها دوباره دنبالم آمدند و من برای آنکه حرف آنها را گوش نکنم، گفتم فیلم را بدون کلام میسازم. آنها بعد از مشورت کوتاهی به من گفتند تو فیلم خودت را بساز ما نمیدانیم فیلم بی کلام یعنی چه و بعد از آن اگر فیلم خوب بود ما پول آن را دوبرابر به تو میدهیم. «پیکان» یکی از پرمونتاژترین فیلم هایم بود.»