طلبه جوان مدرسه نواب بود. نوجوان خوش استعدادی که هوش و ذکاوتش همه را متوجه خود کرده بود. پدرش بازرگان بود که به تجارت کالاهای داخلی اشتغال داشت. مادرش نیز از خانوادهای روحانی بود. پس از دوره دبستان و دبیرستان، در حدود بیست سالگی، با تمایلی که در خود نسبت به تحصیلات دینی دید، وارد حوزه علمیه مشهد شد.
برایش اهمیت داشت که محضر استادان شناخته شده مشهد را درک کند به همین دلیل زانوی ادب در مقابل ادیب بزرگ دوران، ادیب نیشابوری زد و از خوان پربرکتش بهره برد. در فقه و اصول هم از محضر بزرگانی استفاده کرد که هرکدامشان، چون خورشیدی در آسمان علم خراسان و ایران میدرخشیدند.
دوستان هم، چون او عاشق علم اندوزی بودند. در دورهای که طلاب کمتر به فکر نوشتن در مجلات آن هم با نثری پخته و امروزی بودند کاظم به همراه شیخ محمد که فرزند شیخ مهدی واعظ و مهدی که فرزند شیخ عباسعلی محقق بود جلساتی راه انداختند و خود را موظف کردند تا در موضوعات مختلف مقالاتی بنویسند و برای همدیگر بخوانند تا قلمی روان و جذاب داشته باشند.
مسیر علمی شیخ کاظم تا سال ۱۳۳۷ خورشیدی به همین منوال گذشت. در همان سال زمزمههای تأسیس دانشکده الهیات در مشهد به گوش میرسید. مسئولان دانشگاه مشهد به دنبال استادان باتجربه و فاضلی برای تدریس در دانشکده بودند. چون در رشته الهیات، استادی با درجه دکترا نداشتند، از او و یکی دو نفر از دوستانش تقاضا کردند که آنجا تدریس کنند. شیخ کاظم که جو حاکم بر حوزه مشهد را میدانست تصمیم گرفت تا با استادش شیخ هاشم قزوینی مشورت کند. آقای حاج شیخ هاشم که بسیار مرد خوش فکر و روشنی بود و امتیازات زیاد و دید وسیعی داشت، به او گفته بود که وظیفه شماست که بروید و تدریس کنید.
شیخ هاشم قزوینی ماجرای این جو حاکم بر حوزههای علمیه را برای شاگردش بیان کرد که سابقا در مدارس ایران، زمانی که معلم نداشتند، از کسانی که در حوزههای علمیه درس میگفتند، تقاضا میکردند در مدارس درس بدهند یا آنجا را اداره کنند. مخالفان دین، چون دیدند اگر این مدارس تحت اشراف حوزه و علما اداره شود، جایی برای تبلیغات آنها باقی نخواهد بود، چاره جویی کردند و به مرحوم آقا سید ابوالحسن که در آن زمان مرجعیت عامه را داشتند، گفتند که این مدارس از سوی دولت غاصب اداره میشود و رفتن اهل علم به آنجا، مناسب نیست. این بزرگوار هم از این جهت نهی کردند. آن کسانی که متدین بودند این مدارس را کنار گذاشتند و کسانی که توجهی نداشتند، ماندند. به این ترتیب، این سنگر خالی و بعد به وضوح عواقبی بر این کار مترتب شد.
شیخ هاشم رو به شاگردش کرد و گفت: «حالا که دانشکده الهیات در اینجا افتتاح شده، نگذارید که این سنگر خالی بماند.» این بود که او به این دانشکده رفت و بعدها هم از دوست قدیمی اش آیت ا... واعظ زاده که آن زمان در قم تحصیل میکرد دعوت کرد که در کنار او به تدریس در دانشکده بپردازد. این روش در تهران هم رواج پیدا کرد و عدهای از فضلای حوزه علمیه، از جمله شهید مطهری، به دانشکده الهیات تهران رفتند و این دو دانشکده، یعنی دانشکده الهیات تهران و دانشکده الهیات مشهد، توسط این آقایان حفظ شد.
شانه چی سالها در این دانشکده به تدریس دروس حدیث مشغول بود. اما او به این امر بسنده نکرد. آرزو داشت که حدیث را به درون جامعه ببرد. او سالها در بخش نسخ خطی کتابخانه آستان قدس مشغول بررسی نسخههای خطی حدیثی بود. در اثنای همین پژوهشها به «چهل حدیث»هایی که از سوی بعضی از بزرگان نوشته شده بود، برخورد کرد.
این دست نوشتهها با خط زیبای بعضی از خوش نویسان ایران نوشته شده و یکی دو تا از آنها از سوی شعرای نامی ایران، به نظم درآمده بود. فکر کرد که اینها حیف است در این گوشه غربت بماند. اولین کاری که شروع کرد، «چهل حدیث» جامی بود. نورالدین عبدالرحمان جامی، چهل حدیث را انتخاب کرد و معنای هر حدیث را در دو بیت شعر گنجاند. این نسخه با خط سلطانعلی مشهدی، خطاط نستعلیق ایرانی، نوشته شده بود.
شانه چی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وقتی بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی تأسیس شد از چهرههای تأثیرگذار این نهاد علمی بود و از همان روزهای نخست در ادامه همان آرزوی خود برای اینکه حدیث اهل بیت (ع) را به درون جامعه ببرد به دنبال آن بود تا آثار زیادی با تکیه بر روایات ائمه (ع) منتشر کند. تا سالهای آخر عمر با برکتش این دغدغه را داشت و توانست مسیر این بنیاد را به این سمت سوق دهد.
حالا اگر از هر دانشجویی که در رشته الهیات درس خوانده نام کاظم مدیر شانه چی را بپرسی او را با کتابهای «علم الحدیث» و «درایه الحدیث» میشناسد. او با آرزوی توسعه حدیث اهل بیت (ع) روز و شب گذراند و توانست این آرزوی خود را در دانشگاهها و حوزههای علمیه محقق کند.
از آنجایی که از کلمات امام رضا (ع) نسخهای با خط خوش و تزیینات نوشته نشده بود.
شانه چی که از همان سالهای نوجوانی خودش راجیره خوار خوان حضرت رضا (ع) میدانست، همت کرد تا کتابی در این زمینه به زیور طبع آراسته کند. او با بررسی کتابهای حدیثی، چهل سخن کوتاه از حضرت رضا (ع) انتخاب کرد و بعد آنها را به یکی از شعرای خراسان، استاد باقرزاده «بقا» عرضه کرد و او هم به همان کیفیت نسخ قبلی، هر بندی را در دو خط به شعر درآورد. استاد شانه چی مقدمهای هم بر این اثر نوشت.