ابهامات حذف دهک‌بندی ایثارگران رفع شد آیت‌الله عبدالله جوادی آملی: رضایت به فعل باطل، هم‌تراز انجام آن است فراخوان ثبت‌نام در «طرح ملی انسان مسئول» ویژه ماه مبارک رمضان، منتشر شد ریزش کاشی‌کاری‌های مسجد تاریخی سید اصفهان چهره سال همایش ملی سلامت معنوی اسلامی شناخته شد علی غلام آزاد، راهی مسابقات بین‌المللی قرآن الجزایر شد وزیر آموزش و پرورش: آسیب‌های دانش‌آموزان و دانشجویان از باورهای اعتقادی متناقض نشئت می‌گیرد درس‌نامه زندگی با آیه‌ها ویژه ماه مبارک رمضان روانه بازار شد رویداد ملی طبا، بستری برای درآمدزایی طلاب آیت‌الله علم‌الهدی: حوزه‌های علمیه خواهران، مولود انقلاب است | ضرورت تقویت رویش‌ها در جریان طلبگی خواهران ۷۲ زندانی حافظ کل قرآن شدند فراخوان انتخاب شعار نمایشگاه قرآن منتشر شد معاون سیاسی سپاه در مشهد: وضعیت سوریه به‌زودی تغییر می‌کند | شگفتانه‌های جدید از قدرت مقاومت در راه است مشهدالرضا (ع)، میزبان گردهمایی اساتید بسیجی حوزه‌های علمیه خواهران | فرهنگ، علم و تبلیغ، سنگر اصلی بسیج تأخیر طولانی پروازهای عمره و مشکلات جدی برای زائران خانه خدا کرونای ترک نماز! بررسی آثار حسادت بر سبک زندگی انسان بر اساس باورهای دینی | آتشی که خرمن زندگی را می‌سوزاند ویدئو | روایتی از طبخ غذا برای آوارگان سوری و لبنانی توسط مشهدی‌ها در آن سوی مرزها فرمانده سپاه امام رضا (ع)، درگذشت همسر شهید برونسی را تسلیت گفت «هُنر گمنامی»؛ رویدادی هنری برای تجلیل از مدافعان امنیت
سرخط خبرها

اولین تجربه عاشقی

  • کد خبر: ۲۳۸۰۷۰
  • ۱۸ تير ۱۴۰۳ - ۱۷:۳۰
اولین تجربه عاشقی
منصفانه که نگاه کنیم، بیشتر ما اولین‌بار این عشق را در روضه‌های خانگی مادربزرگ تجربه کرده‌ایم.

اینکه اولین‌ها در یاد می‌مانند، جمله‌ای نیست که از سر تفنن و تجربه‌های معدود، شکل ضرب‌المثل به خود گرفته باشد؛ چون بسیارند تجربه‌هایی که اولین مزه آنها به قدری اثرگذار و شیرین است و زیر زبان ماندگار شده که هیچ طعم دیگری نتوانسته است به قول معروف آن شیرینی را بشوید و ببرد و جایش را بگیرد. اما اینکه این عشق دقیقا برای اولین‌بار کجا حس شد و شعله کشید و دل ما را لرزاند که پس‌لرزه‌هایش هرگز ما را ر‌ها نکرد، هم مهم است.

منصفانه که نگاه کنیم، بیشتر ما اولین‌بار این عشق را در روضه‌های خانگی مادربزرگ تجربه کرده‌ایم؛ وقتی که کتیبه سیاه روی سردر آجری خانه می‌نشست یا همان زمان که دور شمعدانی‌های سرخی که دورتادور حوض نشسته بودند، روبان‌های مشکی بسته می‌شد. شاید هم وقتی که استکان‌های کمرباریک و قندان‌های پرقند روی میز برپاشده چای کنار حیاط جاخوش می‌کردند و به ما بیشتر اجازه خاله‌بازی و مامان‌بازی را می‌دادند.

شاید هم جرقه این عشق، اول‌بار کنار دیگ آش نذری روضه زده شد؛ وقتی مادرجون با گوشه روسری، اشکش را پاک می‌کرد و با چنان شوقی آش را هم می‌زد که انگار همه دنیا را در آن دیگ جای داده‌اند یا همان زمان که بوی خوش حلوا بلند می‌شد و با همه سرگرمی‌مان به بازی، هوش‌وحواس از سرمان می‌برد و باعث می‌شد ناخنک به بشقاب‌های تزیین‌شده بزنیم. 

شاید هم این عشق را اولین‌بار وقتی تجربه کردیم که بزرگ‌تر‌ها برای ساکت کردنمان حین روضه‌خوانی، قندان و جعبه دستمال‌کاغذی را دستمان می‌دادند تا سرگرم پذیرایی شویم و حس بزرگ شدن و اثرگذار بودن را هم اولین‌بار در فضای روضه تجربه کنیم و چه مسابقه‌ای بود بین ما بچه‌ها برای اینکه کداممان کاسه قند بچرخانیم و کداممان کتابچه‌های زیارت عاشورا را توزیع کنیم. 

صدای روضه که بلند می‌شد، ما بچه‌ها که هر زمان دیگری از دیدن اشک بزرگ‌تر‌ها ساکت می‌شدیم، نه‌تن‌ها از دیدن این گریه نمی‌ترسیدیم، بلکه در دنیای کودکانه خود دنبال راهی بودیم که اشک ما هم مثل مادر‌ها جاری شود. روضه‌خوان، روضه ورود کاروان به کربلا را می‌خواند و ما هم با او دم می‌گرفتیم:

هر دم به گوشم می‌رسد آوای زنگ قافله
ایــن قافله تــــا کربلا دیگــر نـــدارد فاصله

از کعبه گِـــل آمده تـــا کعبه دل می‌رود
این کاروان غم‌فزا، منزل به منزل می‌رود

یک زن میان محملی، بر ناقه در تاب‌وتب است
عبـاس و اکبــر دور او، ایـن زن خدایا زینب است

هر دم به گوشم می‌رسد آوای زنگ قافله
ایــن قافله تــــا کربلا دیگــر نـــدارد فاصله

لحظه به لحظه می‌شود درد و غمش در دل فزون
گویـد حسینش زیــر لـب انا الیه راجعون

نجمه نمی‌گیـــرد نگــاه از روی ماه قاسمش
با اشک حسرت می‌زند شانه به موی قاسمش

هر دم به گوشم می‌رسد آوای زنگ قافله
ایــن قافله تــــا کربلا دیگــر نـــدارد فاصله

در مهد آغوش رباب، رفته علی‌اصغر به خواب
بوسد گلـــوی نــاز او، امـا دلــش در اضطراب

وقتی رقیه پــرده محمل بـه بالا می‌برد
دل می‌برد از قافله، چون نام بابا می‌برد‌

نمی‌دانم چه سِری در این قسمت روضه بود که ما بازیگوش‌های همیشگی که به قول معروف یک لحظه آرام‌وقرار نداشتیم، اینجا می‌نشستیم، دلمان هوای بازی و سروصدا نمی‌کرد، محو تماشای گهواره خالی علی‌اصغر (ع) بودیم که با احترام بالای مجلس جا گرفته بود و از شنیدن غصه‌های رقیه (س) که هم‌سن‌وسال ما بود، چقدر غصه‌دار می‌شدیم.

معنای عاشورا را درک نمی‌کردیم و چیزی از مقام امام جز اینکه انسان بزرگ و محترمی است، نمی‌دانستیم، اما دوستش داشتیم. هنوز هم دوستش داریم و آن رفاقتی که بین ما و امام‌حسین (ع) در همان بچگی شکل گرفت، آن‌قدر ریشه‌دار شد که حالا این ماییم که نذر روضه مادربزرگ را ادامه می‌دهیم.

شاعر نوحه: استاد غلامرضا سازگار

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->