مرزبان شمال‌غرب | یادی از شهید شیخ محمد خیابانی، مشروطه‌خواهی که در راه آزادی ایران جان‌فشانی کرد کلید اخلاق، تبسم است ضامن حیات اسلام، باطل‌السحر توطئه‌ها | بررسی امتیازات و ملزومات دوری از تفرقه در گفت‌‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین نظافت قرار گرفتن بیش از ۶۰۰ خانه در اختیار زائران، در طرح هم‌محله‌ای امام‌رضا(ع) آیت‌الله علم‌الهدی: مسئولان و رسانه‌ها راوی قدرت نظام باشند | قدرت کشور در خداباوری و ایستادگی مردم است مشهد و ظرفیت طلایی موقوفات برای توسعه اقتصادی چرا آرامش واقعی در یاد خداست؟ برنامه‌ریزی برای برگزاری نمایشگاه با محوریت آثار گنجینه رضوی در ترکیه آیت‌الله سید اسدالله مدنی، دومین شهید محراب و مجاهدی در سنگر علم و عمل مساجد، پایگاه‌های وحدت و گفت‌وگوی بین‌مذهبی | تأکید بر نقش رسانه، جوانان و همکاری‌های بین‌المللی تأکید معاون استانداری خراسان رضوی بر لزوم توسعه وقف با مشارکت دانشگاهیان و وقف‌یاران بررسی تاریخی نقش وقف در توسعه علمی، فرهنگی و اقتصادی جوامع اسلامی نقاشی زائران خردسال غیرایرانی بر دیوار مهربانی | جشنی برای وحدت در حرم امام رضا (ع) ریشه‌های قرآنی و تاریخی وحدت مسلمانان | نقش راهبردی رهبر معظم انقلاب در همگرایی امت اسلامی امام صادق(ع)، احیاگر دین، اخلاق، غدیر و عاشورا ۳۰۰ اثر از بانوان هنرمند دارالقرآن کریم، در حرم امام‌رضا(ع) به نمایش درآمد وقت دعوتم کی می‌رسد؟ تو پیشگام هر سلامی، در نمازم سلام کردی و سِحر جهود باطل شد او برای همدلی‌ها آمده
سرخط خبرها

خانه‌ای با در‌های باز رو به آسمان

  • کد خبر: ۲۳۸۶۵۸
  • ۲۱ تير ۱۴۰۳ - ۱۹:۴۰
خانه‌ای با در‌های باز رو به آسمان
هر سال اول ماه محرم که می‌رسید، حال و هوای باباحاجی عوض می‌شد. انگار همیشه منتظر همین روز‌ها بود. پرچمِ سیاهی که خودش از کربلا آورده بود را بر سردرِ خانه نصب می‌کرد.

باباحاجی که مرد، بچه هایش به صرافت افتادند که خانه قدیمی پدری را بفروشند. تا وقتی که او زنده بود این خانه برو بیایی داشت. درِ این خانه هیچ وقت بسته نمی‌شد، به روی همه باز بود. هرکسی توی محله مشکلی برایش پیش می‌آمد، کلون درِ این خانه را می‌کوبید. پنجشنبه‌های هر هفته، همه بچه‌ها و نوه، نتیجه‌ها برای ناهار خانه باباحاجی دعوت بودند. فواره حوض توی حیاط باز می‌شد و ماهی‌های قرمز، توی آبِ زلالِ حوض برای خودشان جولان می‌دادند.

باباحاجی توی حیاط می‌ایستاد و قد و بالای بچه هایش را تماشا می‌کرد. به پسر‌ها و تنها دخترش می‌گفت: «هر روز بیاین اینجا، از هم جدا نباشین باباجان، در این خانه همیشه بازه. برکتی که توی این خانه هست تمومی نداره، این برکت از روضه‌های سیدالشهداست.» باباحاجی نوحه خوان بود، آن هم چه نوحه خوانی. صدایش که بلند می‌شد بغض همه می‌شکست. سوزی که در صدای او بود، از عمق دلش بلند می‌شد.

هر سال اول ماه محرم که می‌رسید، حال و هوای باباحاجی عوض می‌شد. انگار همیشه منتظر همین روز‌ها بود. پرچمِ سیاهی که خودش از کربلا آورده بود را بر سردرِ خانه نصب می‌کرد. هر روز توی خانه مراسم روضه برگزار می‌شد. بچه هایش هم هر روز می‌آمدند. خودش دست به سینه دمِ در می‌ایستاد و با آن صدای گرم و مهربانش همه را به داخل دعوت می‌کرد. «– بفرمایید آقاجان، خوش آمدید، روضه سید الشهداست، بفرمایید.» مهمان‌ها که داخل خانه می‌شدند خودش یکی یکی کفش‌ها را جفت می‌کرد و می‌رفت داخل. چند لحظه بعد صدای سوزناکش بلند می‌شد و زیارت عاشورا می‌خواند.

***

وصیت نامه باباحاجی را که باز کردند نوشته بود: «برکت این خانه فراموشتان نشود، تا هستید برای روضه‌های ماه محرم درِ این خانه را باز نگه دارید. خودتان دور هم جمع شوید و یادی هم از من و مادرتان بکنید. یادتان باشد، هرچه داریم از لطف سیدالشهداست.» بچه‌ها وصیت پدر را بر دیده گذاشتند. درِ خانه باز ماند. اولین محرم که رسید، همه خانواده دور هم جمع شدند. خانه پدری دوباره شلوغ شد.

 بچه‌ها همان پرچم همیشگی را بر سردرِ خانه نصب کردند. مهمان‌ها یکی یکی آمدند، هر کسی از راه می‌رسید صدایش بلند می‌شد که: «خداوند پدر و مادرتان را بیامرزد، خدا رحمت کند باباحاجی را، عجب صدایی داشت، عجب نوحه‌ای می‌خواند ...» هرکسی یادی از او می‌کرد و خاطره‌ای از او می‌گفت. انگار دوباره باباحاجی زنده شده بود و دم در ایستاده بود. انگار هنوز صدای گرم باباحاجی توی کوچه و محله می‌پیچید که: «– بفرمایید آقاجان، خوش آمدید، روضه سید الشهداست، بفرمایید.»

عکس: مریم عبدالرحمانی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->