تحصیل معرفت بعد از عمل! تربیت به سبک رحمانی در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدمهدی واعظ‌موسوی پیش بینی برگزاری ۲۰ محفل قرآنی در حج تمتع ۱۴۰۴ زیارت حرم نبوی با نرم‌افزار «نُسُک» | برگزاری سالگرد شهید رئیسی در هتل‌های مکه و مدینه مادر شهید رئیسی: تواضع بارزترین ویژگی ابراهیم بود نماهنگ «از تبار آفتاب» منتشر شد + فیلم در دیدار آیت‌الله جوادی آملی با آیت‌الله سیستانی در نجف چه گذشت؟ چه روز‌هایی در اردیبهشت ۱۴۰۴ قمر در عقرب است؟ خیری که محبت می‌آورد | مانند پیامبران خیرخواه یکدیگر باشیم تولیت آستان قدس رضوی: پیام رهبر معظم انقلاب به همایش یکصدمین سالگشت بازتأسیس حوزه علمیه قم باید عملیاتی شود ارائه بیش از ۷ میلیون خدمت به مردم به‌مناسبت گرامیداشت شهدای خدمت راه اندازی «تریبون ابراهیم» به مناسبت بزرگداشت آیت الله شهید رئیسی هشدار کرونایی به جانبازان و ایثارگران آمادگی استان کردستان برای میزبانی از زائران اربعین از ابتدای مردادماه ۱۴۰۴ معرفی ۳۲ مسجد از ۱۴ استان برای ثبت جهانی تولد «کانون فرهنگی آیات» از دل یک خانه | روایت یک بانوی جوان مشهدی از وقف آپارتمان خود برای خدمت به اهل بیت (ع) چله خدمت، پویشی مردمی در امتداد راه رئیس‌جمهور شهید تمامی دستگاه‌ها ملزم به ترویج فرهنگ وقف هستند لزوم تحول در سبک زندگی روحانیت | ساده‌زیستی باید احیا شود مادر شهیدان خوراکیان درگذشت
سرخط خبرها

یک صلوات، کرایه راننده تاکسی بود

  • کد خبر: ۲۴۰۸۹۷
  • ۰۳ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۶:۲۹
یک صلوات، کرایه راننده تاکسی بود
مرد مسافر دستش را به دستگیره درِ ماشین گرفت و قبل از اینکه در را باز کند پرسید: - چِقد مِرِه کرایه ش؟ راننده درِ ماشینش را باز کرد و با لبخند پاسخ داد: «بفرمایِن بشینِن، زیاد نِمیگرُم اَزَتا.»
حمید سلطان آبادیان
عکاس و پادکستر

دانه‌های درشت عرق از پیشانی مرد راه خودش را پیدا می‌کرد و از میان چین و چروک‌ها به روی صورتش می‌چکید. گرمای تابستانی بیداد می‌کرد. بادی هم که می‌وزید داغ بود و از شدت گرمای هوا کم نمی‌کرد. مرد، دستمالی از جیبش درآورد و عرق را از صورتش پاک کرد، بعد به خیابانِ شلوغ نگاهی انداخت و دستش را دوباره تکان داد تا حواس راننده‌ها را به سمت خودش جلب کند. شیشه پنجره ماشین‌هایی که عبور می‌کردند بالا بود و صدای مرد که مدام مقصدش را می‌گفت، به گوش راننده‌ها نمی‌رسید.

- حرم، حــــــــــــرم ...
اولین ماشینی که نگه داشت فقط دربست می‌برد. دومی هم کرایه اش بالا بود. سومی فقط تا دورِ میدان فردوسی می‌رفت. چندتای بعدی هم مسیرشان نمی‌خورد. ماشین‌ها
یکی یکی می‌آمدند و می‌رفتند و مرد مقصدش را بلند تکرار می‌کرد: «سمتِ حرم مِرِن؟ مسیرتان حرم مُخُوره؟» ماشین‌ها نیش ترمزی می‌زدند و سری تکان می‌دادند و می‌رفتند.

یکی از راننده‌ها مردِ مسافر را راهنمایی کرد: «از اینجِه مستقیم حرم نُمُبرنتان! یا باید دربست بگیرن یا راهِ رِ تیکه تیکه بِرِن.»
مرد دوباره دستمال را از جیبش درآورد و عرق‌های صورت و دور گردنش را پاک کرد. از ایستادن کنارِ خیابانِ شلوغ، خسته شده بود. در فکر برگشتن بود که پیکانی سفید، جلو پایش ترمز کرد. مردِ مسافر ناامیدانه برای چندمین بار مقصدش را گفت: «حرم؟»
راننده با لبخند پاسخ داد: «بعله، بِفرمایِن. حرمَم مِرِم.»

مرد مسافر دستش را به دستگیره درِ ماشین گرفت و قبل از اینکه در را باز کند پرسید: - چِقد مِرِه کرایه ش؟ راننده درِ ماشینش را باز کرد و با لبخند پاسخ داد: «بفرمایِن بشینِن، زیاد نِمیگرُم اَزَتا.»

مرد مسافر در حین گفتنِ «خدا خیرت بده، هلاک رِفتم تو‌ای گرما» سوار ماشین شد.

مسیر طولانی بود. راننده با خوش رویی باب صحبت را باز کرد. گرمای هوا از یادِ مرد مسافر رفت و احساس آرامش کرد. مسافران دیگری هم در راه به مقصد حرم، سوار پیکانِ سفید شدند. گنبد و گلدسته که از دور نمایان شد، راننده پیچ رادیو را بست و سلام داد.

نزدیک حرم توقف کرد و رو به مسافران گفت: «بفرمایِن، التماس دعا، نایب الزیاره مایَم بشِن.» مرد مسافر تشکر کرد و مبلغ کرایه را پرسید.

راننده باز هم با همان لبخند دل نشین به مسافرانش گفت: «کرایه ش یک صلوات، رفتِن زیارت یک صلواتم از طرف مو هدیه کنن به آقا امام رضا (ع)، مُو مسیرم از همی ور بود. سعادت رفت که در خدمت شما زائرای آقا هم باشِم. التماس دعا.» مسافران با لبخند و حالی خوش از ماشین پیاده شدند. مرد مسافر، در حالی که صلوات می‌فرستاد به پیکان سفید که دور می‌شد نگاه کرد. پشت ماشین نوشته شده بود: بیمه امام رضا (ع)

عکس: حمید شعفی زاده

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->