کاظم کلانتری/ شهرآرانیوز؛ احتمالا شما هم از شباهتش به سهراب سپهری تعجب کردهاید؛ اما همین شباهت، صدایی بوده که او را فرامیخوانده برای ساخت فیلم «رؤیای سهراب». و حتما اشارههای دور و نزدیک به این شباهت باعث شده در کنار علاقهاش به شاعر کاشانی انگیزهای پیدا کند برای برداشتی هنری از زندگیاش، برای پیدا کردن خانه شاعرانگیهای او. خودش این فیلم را دینی میداند که باید به شاعر آب و آیینه ادا میکرده است. باید از خوشاقبالی علی قویتن باشد که یکی از سختیهایش برای پیداکردن بازیگر نقش سهراب از بین رفته ولی او هم کارگردان است و هم نقاش. قویتن بعد از ساخت هفت فیلم تجاری از سینمای عامهپسند فاصله گرفت و به سینمای فرهنگی با محوریت کودک و نوجوان روی آورد. «پرواز بادبادکها» و «آفتاب مهتاب زمین» که حاصل همین دوره فیلمسازی اوست جایزه بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم جشنوراه فجر را گرفته و با فیلمهای دیگرش در جشنوارههای بینالمللی زیادی شرکت کرده است. در این فیلم علاوه بر علی قویتن در نقش سهراب، مهدی سلطانی، لاله اسکندری، ترلان پروانه، مینا جعفرزاده و بهاره کیانافشار نقش آفرینی کرده اند.
قویتن متولد درگز خراسان شمالی است و انگار اولین فیلم سینمای ایران با محوریت سهراب سپهری پیوند بین کویر و طراوت دشت است؛ انگار سهراب با زبان شعر در گوش او خوانده است: «هر کجا برگی هست شور من میشکفد.» اول اردیبهشت سالگرد درگذشت سهراب سپهری بود و آنچه میخوانید دو گفتوگو است درباره این فیلم؛ بخش اول صحبتهای علی قویتن، کارگردان و نویسنده و تهیهکننده فیلم «رؤیای سهراب»، و بخش دوم، گفتوگو با فیلمبردار این فیلم، ساعد نیکذات. نیکذات مدتها در مشهد فعالیت هنری و فرهنگی کرده و پیشترها در شماره بیستم هفتهنامه «میلان» با او درباره سینمای کیارستمی صحبت کرده بودیم. همه میدانیم که فیلم «خانه دوست کجاست» کیارستمی برداشتی است از شعر «نشانی» سهراب سپهری. با تمام این پیوندها و تلاقی چند چهان هنری، نرم و آهسته سراغ سهراب رفتهایم «مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی» او.
بخش اول: عده زیادی از این فیلم به عنوان یکی از منابع سهرابشناسی استفاده خواهند کرد
آقای قویتن! گویا شباهت شما با سهراب سپهری شکلگیرنده ایده ساخت فیلم بوده است؛ اما گویا ابتدا میخواستید مستندی درباره سهراب بسازید؛ چه طور شد که آن مستند به فیلم سینمایی تبدیل شد؟
من در دورانی تصمیم داشتم مستندی هم درباره سهراب بسازم ولی آنزمان این مستند در مرحله تحقیق و پژوهش متوقف شد و بعد از گذشت ده سال دوباره به این فکر افتادم که فیلم سینمایی درباره ایشان بسازم. البته که شباهت من به سهراب سپهری تأثیر زیادی داشت و به هرحال در بین دوستان و آشنایان و اهل هنر به من میگفتند شما که کارگردان هستی و شعر سهراب را هم دوست داری چرا فیلمی دربارهاش نمیسازی؟ این باعث می شد که من دائم این فکر کنم که من دینی به سهراب دارم که باید ادا کنم.
شما متولد درگز هستید. میخواهم بدانم این علاقه به شعر سهراب از کجا آمد؟ آیا همین که به شما میگفتند شبیه سهراب هستید تمام ماجرا بود؟ البته سهراب نقاش بود و شما هم نقاشی میکنید.
بله. من از سال ۶۸ آمدم تهران و الان هم رفت و آمد دارم به درگز. درباره علاقه به سهراب من از همان نوجوانی شعرهای سهراب را دوست داشتم. در همان هفدههجدهسالگی جوانها جذب شعر سهراب میشوند. سهراب نسبت به تمام شعرای معاصر جوان پسندتر است. من هم این علاقه را داشتم اما نه آن طور که فکر کنم میخواهم درباره اش فیلم بسازم. ولی بههرحال نگاه به شعرهای او و علاقهام انگیزهای شد که سراغ ساخت فیلم درباره سهراب بروم.
شما یک دوره فیلمهای تجاری میساختید و بعد متمایل شدید به فیلمهای هنری و شاعرانه و سینمای کودک و نوجوان. تصمیم ساخت فیلم درباره سهراب در همان اوایل دوران کاریتان هم بود؟ و اینکه فیلم «رویای سهراب» مسیر دیگری است در کار هنری شما یا میتوانیم نشانههایی از فیلمهای دوره دوم سینمای شما را هم در آن ببینیم؟
نمیشود درباره فیلم «رؤیای سهراب» به این شکل قضاوت کرد. من در دورانی فیلمهای تجاری و پربازیگر و عامهپسند میساختم ولی وقتی در سینما میآیی سراغ یک شاعر باید نگاهت هم شاعرانگی داشته باشد. باید دید در زوایای زندگی آن شاعر چه چیزی هست و چه میتواند برای مردم تازگی داشته باشد. البته تجربه در ساخت چنین فیلمی بیتأثیر نبوده است.
«رویای سهراب» فیلم بیوگرافی نیست و برداشت شخصی شماست از زندگی هنری و شخصی سهراب. آیا اصلا میشود خلاصهای از برداشت شخصی شما و آنچه که در فیلم میگذرد داد؟ سهراب هم نگاه شاعرانه داشت، هم نگاه فلسفی و انسانشناختی و طبیعتگرا و عارفانه. رویکرد شما در فیلم چهطور بود؟
همه اینها در فیلم وجود دارد. علاوهبراین، سهراب خداشناس و طبیعتگرا هم بوده است، و همچنین شاعری لطیف. تمایل من بیشتر به عاشقانگیهای زندگی سهراب بوده است.
در ترجمه این عاشقانهها چه مقدار چالش داشتهاید؟ سخت است برگرداندن نگاه خیالی و شاعرانه سهراب به تصویر.
پرداختن به سهراب چالش زیاد دارد. بزرگترین چالش من در این فیلم این بوده است که به آن نگاهی نزدیک شوم که برخاسته از نوستالژیهای او بوده است؛ علاقهاش به کاشان، خطهای که در آن زندگی کرده و علاقهاش به کشورش. اینها در نوستالژیهای سهراب آمده است.
تصویر کردن این نوستالژیها در فیلم شما خیلی اهمیت دارد و باید تعامل نزدیکی با فیلمبردار، ساعد نیک ذات، میداشتید.
خبرهایی بود که فیلم قرار است در جشنواره فیلم فجر حضور داشته باشد.
با توجه به تعطیلی اکران سینماها به خاطر ویروس کرونا و کلا وضعیت فعلی سینمای ایران که فیلمهای عامهپسند و کمدیهای بیمایه نمایش داده میشود، پیشبینی شما از اکران فیلم «رؤیای سهراب» چیست؟
اول این که من از شرایط کنونی سینمای ایران آگاهم و با این شرایط ناجوانمردانه فیلم را ساختهام. فیلم هنری و شاعرانهای ساخته شده است. اگر موانعی گذاشته نشود و در وضعیتی عادلانه فیلم نمایش داده شود مردم فیلم را دوست خواهند داشت و استقبال بینظیری از آن میشود. حتی اگر فرض را بر این بگیریم که در این چرخه ناجوانمردانه له شویم، فیلم بههرصورت در دسترس قرار خواهد گرفت یا در اینترنت یا در دنیای مجازی. عده زیادی از این فیلم به عنوان یکی از منابع سهرابشناسی استفاده خواهند کرد. دانشگاهها و اساتیدی که بخواهند نگاهی به سهراب و شعرش داشته باشد این فیلم هم کتابی تصویری خواهد بود در کنار کتابهای مکتوب درباره سهراب.
بخش دوم: سهراب، مولوی معاصر
آقای نیکذات! فیلم گویا در چند فصل سال فیلمبرداری شده. آیا این بهدلیل اهمیت رنگ و جغرافیا در زندگی سهراب بوده است؟ چون مقداری ساخت فیلم طولانی شد.
فصل بهار در شعرهای سهراب نقش پررنگی دارند و از نظر احساسی میخواستیم نشان دهیم که این شاعر میل به زندگی داشته است. به همین دلیل بخشهایی از فیلم در لوکیشنهایی اتفاق میافتد که فصل و زمان باید بهار میبود. رنگ در این فیلم به معنای رئال و واقعی نیست. رنگ به معنای نگاه ذهنی یک نقاش و شاعر استفاده شده است. چالشهایی هم داشتیم که نصب نور داخل خانه سخت بود و با ترفندی که به کار بردم -بدون آن که به خانه آسیبی برسد- نورها را نصب کردیم. سپیدارها و فضای کویری هم خیلی در نقاشی و شعر سهراب نقش دارند. سهراب سالها در تهران، ژاپن، هندوستان و ... زندگی کرده ولی همه اینها با نگاه انتزاعی کارگردان در کاشان فیلمبرداری شده است.
احتمالا چالشی هم داشتهاید برای تبدیل خیال شاعرانه و تصویر ذهنی سهراب به عینیت تصویری. من همیشه مثالی که در ذهنم هست بخشی از داستان بیژن نجدی است: «برف و صبح به هم چسبیده بود» یا «پاییز خودش را به آبی چتر میزد» یا «صدایی نرم، مثل علف» یا مثل یك مشت ابر سوار اسب شد». تبدیل اینها به تصویر کار سختی است؛ اینکه چطور شاعرانگی را در تصویر نشان دهیم.
وقتی درباره هنرمند معاصر شناختهشدهای مثل سهراب میخواهید چیزی بسازید کار بسیار سخت است. در مواجهه با این آدم باید اطلاعاتی داشت. من سهراب را مولوی معاصر میدانم و اشعار او برای من تصویر است. زمانی که در مشهد بودم میخواستم فیلمی مستند-فانتزی-داستانی درباره سهراب بسازم. برای ساختن چنین فیلمی باید تحقیقات کتابخانهای و میدانی انجام شود و متن نویسنده، واقعیتهای موجود و برداشتهای شخصی جمع شود. این یک چالش است. ما سر اینها گفتوگو میکردیم تا به نتیجهای برسیم.
اگر بخواهید مثلا واژهای را تصویر کنید سادهترین راه این است که عینبهعین واژه را نشان دهیم؛ مثل مستندهایی که تلویزیون ایران نشان میدهد. مثلا برای نشاندادن آب باید دید معنای پنهانی پشت این واژه چیست. ممکن است برداشت هرکس به جمله «شیراز شهر قشنگی است» متفاوت باشد. ما با ابزار و نور و حرکت سعی میکنیم که معانی مدنظر را نشان دهیم. مثلا در تیزر فیلم، سهراب روی آب خوابیده است و ماهیها اطرافش شنا میکنند. این معادل حقیقت و واقعیت نیست. سوررئالکارکردن این فیلمها کمک میکند که به فضای ذهنی آن آدم نزدیکتر شوید. بخشی هم میشود برداشت آدمها از آن فضای ذهنی.
ببینید: تیزر فیلم «رؤیای سهراب»/ منبع: پیج اینستاگرام علی قویتن
آب و خاک و باد و گیاه در شعر سهراب خیلی پررنگ هستند. احتمالا اینها هم راهنماهایی بودهاند برای ساخت این فضای ذهنی.
صد در صد. نقاشیهای سهراب بیشتر از طبیعت است و بهندرت نقاشیای از او میبینید که سوژه اش انسان باشد. اَشکال نقاشیهای او هم براساس قوسهای معماری در کاشان است. البته که سهراب اگر الان زنده میبود غیرممکن بود شاعر شود. کاشانی که الان می بینیم کاشانی چینی، ایتالیایی، یزدی، تهرانی است. احتمالا ذوق او کور میشده. ولی برداشت شاعرانه و هنرمندانه او، از کاشان آن زمان بوده است. سعی کردیم فضای فیلم هم به گونهای باشد که این شاعرانگی را نشان دهد.
شما از سینمای کیارستمی هم شناخت خوبی دارید. الان هم که فیلمبردار فیلمی درباره سهراب سپهری بودهاید. همه میدانیم که فیلم «خانه دوست کجاست» برداشت کیارستمی است از شعر «نشانی» سهراب. آیا در «رؤیای سهراب» هم نزدیکیای بین نگاه کارگردان یا شما و کیارستمی وجود دارد یا تلاقی و ارتباطاتی بین آنها هست؟
نه! هیچ ارتباطی وجود ندارد. کیارستمی قصهها را رئال میدید و براساس برداشت خودش عمل میکرد. این فیلم برداشت نویسندهای است از یک شاعر، و فرمی که برای پلان های آن انتخاب شده چیزی بین واقعیت و فراواقعیت است. کیارستمی حتی خیلی جاها با حرکت دوربین مخالف است. او خلاصهگویی و ایجاز را دوست داشت و حتی گزینش او از اشعار سعدی و حافظ بر همین اساس بود. او میخواست خودش را از پیچیدگی خلاص کند و به سادگی برسد. این سادگی با سادهانگاری خیلی متفاوت است. بر همین اساس کیارستمی از شعر سهراب یک برداشت دارد که شاعرانگی پنهانی در آن است. و یک نفر هم مثل آقای قویتن براساس تشابه خودش به سهراب سپهری و چیزی که در اجتماع برایش اتفاق افتاده نگاه متفاوتی را برمیگزیند و فیلم را کاملا شاعرانه میسازد. آقای قویتن خودش نقاشی میکشد، انسان لطیف و آرامی است و کار او حاصل ده سال تمرکز روی شعر و نگاه و زندگی سهراب بوده است.