«کافه بازی»، «کافه علم» و «کافه کارآفرینی» ویژه دختران مشهدی احداث می‌شود شهردار مشهد: بوستان‌های «بهشت» و «آفتاب» ویژه بانوان به زودی به بهره‌برداری می‌رسد مبدا تعیین مسافت شهر مشهد از سایر شهر‌ها کجاست؟ چهارمین کنفرانس بین‌المللی برنامه‌ریزی و مدیریت شهری در مشهد مقدس برگزار می‌شود نشان مشهدالرضا(ع) باعث رونق فعالیت‌های مردمی و جهادی می‌شود لزوم معرفی مشهد به عنوان دومین کلانشهر مذهبی دنیا روزشماری وقایع انقلاب اسلامی در مشهد، از اول تا چهارم دی‌ماه ۱۳۵۷ (بخش اول) | بیمارستان شاه‌رضا، پایگاه انقلاب مشهد آغاز هفته ملی مشهد با اجرای برنامه‌های ویژه فرهنگی، هنری و گردشگری جذب ۲۱ بانوی آتش‌نشان در مشهد ابلاغ برنامه‌های استقبال از بهار ۱۴۰۴ در مشهد از نیمه دی‌ماه هوای کلانشهر مشهد، همچنان آلوده است (۲ دی ۱۴۰۳) ناصحی: رویداد نشان مشهد الرضا(ع) باید در سطح ملی و بین المللی دیده شود نشان مشهد الرضا(ع)؛ فرصتی برای آشنایی نسل آینده با چهره‌های تاثیرگذار اقتصادی مشهد برگزاری اولین نشست کارگروه زیارت شورای عالی استان‌های کشور اختصاص ۱۳۰ تاکسی ون به تاکسیرانی مشهد (۲۸ اذر ۱۴۰۳) یادگارهای کوهسنگی مشهد در دل سازه‌های شهر حل اختلاف میان وزارت کشور و ایران‌خودرو بر سر ۹۰ تاکسی ون شهرداری مشهد بررسی مشکلات ساخت‌وساز‌های غیرمجاز در محلات حاشیه شهر مشهد | لنگرانداختن بسازوبفروش‌ها در بولوار توس آغاز اولین روز زمستان در مشهد با آلودگی هوا سرپرست شرکت بهره‌برداری قطارشهری مشهد منصوب شد (یکم دی ۱۴۰۳) امضای تفاهم‌نامه ٢ هزار میلیارد تومانی برای سامان‌دهی محور‌های ورودی مشهد مقدس
سرخط خبرها

آمده‌ام تو به داد دلم برسی

  • کد خبر: ۲۴۹۰۷۶
  • ۱۴ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۲
آمده‌ام تو به داد دلم برسی
پا‌های خسته‌مان رمقی برای راه رفتن ندارند، اما به امید باب‌الحوائجی شما ایستاده‌اند و قدم در راهت می‌گذارند.

به گزارش شهرآرانیوز، حالا که غم در اعماق وجودمان رخنه کرده چه حرفی برای گفتن می‌ماند. وقتی که کشتی‌های زندگی‌مان اسیر طوفان‌های بلا شده‌اند، وقتی که بغض تنها همسایه گلو‌های بی‌صدای‌مان شده، وقتی که بی‌کسی در تک‌تک نفس‌های‌مان موج می‌زند مگر حرفی برای گفتن می‌ماند.

پا‌های خسته‌مان رمقی برای راه رفتن ندارند، اما به امید باب‌الحوائجی شما ایستاده‌اند و قدم در راهت می‌گذارند. خرامان خرامان خودم را به حریم حرمت می‌رسانم. اینجا نوای غم و صدای حزن در فضا پیچیده است. چشم‌های خسته ام‌را بازتر می‌کنم تا تورا ببینم، این چشم‌ها در حسرت دیدن گنبد و بارگاهت هستند. حسرت آرزوهایم، حسرت باز شدن گره‌هایم، حسرت دیدن روی مهدی فاطمه‌ات.

به بهانه‌ای خودم را به اینجا رساندم تا گوشه چشمی به من هم داشته باشی. رقص پرچم‌های عزایت در فضا، حتی آبنمای نوستالژی دور میدان هم رنگ خون گرفته تا دیگر هیچ چیزی نتواند جلوی اشک‌هایم را بگیرد. به پیراهن مشکی تنم نگاه می‌کنم که عزادارم. عزای معشوق برای عاشق بزرگ‌ترین غم‌هاست. حالا جگر من هم می‌سوزد و در ذهنم خودم دست و پا می‌زنم. حضرت آقا امروز آمدم به پابوسی‌ات، تا دل خسته‌ام را نجات بدهید. دل خسته منم که در انتظار نجاتم.

دیگر نای گلایه و نق زدن ندارم، از همین جا سلامی می‌دهم و ایمان دارم جواب سلامم را می‌دهی. می‌دانم همسایه خوبی نیستم و رسم همسایگان را خوب بجا نیاوردم، اما از بچگی به ما گفتند دل‌های خسته را بهتر می‌خرید.

دیگر قلمم یارای نوشتن ندارد و در میان روضه‌ها و سوگواره‌ها به سر و سینه میزنم، حال من حال مریضی است که در انتظار ملک‌الموت است تا بیایی و دستم را بگیری. فقط آقا جانم من می‌دانم نور خورشید تمام نمی‌شود، مگر شما شمس‌الضحی نیستید، نور عاشقی را از قلبم نگیرید.

 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->