مرتضی اخوان - حالا یک دهه از سقوط ابومسلم به لیگ دستهیک فوتبال کشور میگذرد. داستان ابومسلم، مرثیه سقوط تیمی است که در طول ۹ فصل حضورش در لیگ برتر فوتبال خاطرات قشنگی را در ذهن نهتنها هوادارانش، بلکه فوتبالدوستان در سراسر ایران ثبت کرد. ابومسلم از صعودش به نخستین دوره لیگ برتر فوتبال تا سقوط تلخ به لیگ دستهیک، ۵ سال شیرین را در دوران مدیریت سردار ملاحی زیرنظر ناجا سپری کرد. سالهایی که مشکیها بعد از سالهای خوب جام تختجمشید زیرنظر مدیریت مقتدرانه سردار دوباره در فوتبال ایران اوج گرفته بودند و یقه تیمهای بزرگ ایران را میگرفتند، اما درست یک سال بعد از واگذاری تیم از ناجا به بخش خصوصی، روزگار سیاه مشکیها آغاز شد و تیم به قهقرای نابودی کشانده شد. سردار ملاحی، مدیرعامل موفق ابومسلم در دوران اوج این تیم در اوایل دهه ۸۰ در گفتوگو با ابومسلم از روزهای شیرین مشکیها و صدالبته پشتپردههای یک واگذاری شوم سخن میگوید.
* بگذارید از صعود ابومسلم به نخستین دوره لیگ برتر شروع کنیم؛ از جایی که ماجراجویی شما در لباس مدیرعامل این باشگاه شروع شد.
- سال ۸۰ ابومسلم تازه به لیگ برتر آمده بود و اولین کار این بود که ساختارسازی کردیم. یک چارت تشکیلاتی و یک سازمان مشخص ایجاد کردیم. به کمک نیروی انتظامی که از ما حمایت میکرد، بازیکنان نخبه سرباز را جذب کردیم. از همان ابتدا بحث درآمدزایی در دستورکار ما قرار گرفته بود و یکی از جدیترین مسائلمان فروش بازیکن بود تا بتوانیم این چرخه را ادامه بدهیم. این چرخه تا سال ۸۵ ادامه داشت. کارهای زیربنایی هم شکل گرفته بود و داشت به سرانجام میرسید.
* چه کارهایی؟
- یک زمین ۸ هکتاری را در بهترین جای قاسمآباد، نزدیکی نمایشگاه، گرفته بودیم تا کمپی را تأسیس کنیم، اما متأسفانه به سالهای آخر خورد و دیگر نفهمیدیم نفرات بعد از ما چهکار کردند!
* چه شد که این تیم موفق، بهیکباره روزگارش عوض شد؟ از خود ناجا بگویید. چرا چتر حمایتیاش را از سر تیم برداشت؟
- این یک سیاست کلی بود که تیمهای نظامی دیگر تیمداری نکنند. ابومسلم هم مثل پاس زیرنظر نیروی انتظامی بود و ادامهدادن کار مقدور نبود. بههمیندلیل یک سال ایرانخودرو اسپانسر شد و بعد از آن تیم به شفق داده شد و چون پشتوانه مالی نداشت و بدون برنامه تیم را گرفت، بهمرور فرسوده شد و ساختمان خوبی که بنا گذاشته شده و تشکیلات خوبی که ریخته شده بود، رو به زوال رفت. روز تودیع خودم گفتم ما اینجا پیریزیای کردیم که برای ازبینبردن آن باید ۲ سال وقت بگذارید! همان اتفاق هم افتاد.
* چرا ابومسلم بعد از ناجا چندپاره شد؟ هر کسی از راه میرسید، تیم را به دست میگرفت...
- بعد از ما افرادی آمدند و به طمع درآمدزایی و اینکه بتوانند سودی دریافت کنند، تیم را در اختیار گرفتند. وقتی میآمدند و میدیدند نمیتوانند منتفع شوند، تیم را رها میکردند. بیشتر هم همان زمین ۸هکتاری بود که طمع ایجاد کرده بود. فکر میکردند میآیند و صاحب زمین میشوند.
* اما آن زمین هیچگاه به فرجام نرسید...
- چون عملیات اجراییاش انجام نشد، مسکن و شهرسازی هم زمین را پس گرفت.
* پشتپرده واگذاری ابومسلم چه بود که بعد از آنکه ناجا حمایتش را از تیم برداشت و بهاینراحتی مدیران استان آن را واگذار کردند؟
- مدیران استان زمان ما اصلا نه حمایت میکردند و نه دخالت. زمانی که ناجا حمایتش را از ابومسلم برداشت، تیم تقریبا بیصاحب شد. افرادی هم که میآمدند، پشتوانه مالی نداشتند و یکییکی تیم را رها میکردند. دلسوزی هم دراینزمینه وجود نداشت.
* چطور میشود؟ تیم در شرایط خیلی خوبی بود...
- من هم همین را میگویم. ما تیم را به جایی رسانده بودیم که برای اولینبار مستقیم از مشهد بازیکن به تیم ملی دادیم. ترانسفرهای خوبی هم داشتیم، مثلا آندو را به انگلستان فرستادیم. واقعا باشگاه شکل حرفهای گرفته بود.
* پس باید خیلی دلتان سوخته باشد؟
- خیلی دلم سوخت. باز تکرار میکنم روز تودیع هم گفتم بنایی که ما گذاشتیم، اگر با کلنگ هم به جانش بیفتید، ۲ سال طول میکشد تا خرابش کنید.
* ولی آقایان خیلی زود آن بنا را ویران کردند.
- باز هم ۲ سال طول کشید. تا بازیکنان را بیحساب جابهجا کردند و ساختار را خراب کردند، باز هم زمان برد.
* چه شد پای ابومسلم نماندید تا از بنایی که ساخته بودید، حفاظت کنید؟ دستکم نگذارید بهاینراحتی ابومسلم را به کسانی بدهند که شیرازهاش از هم بپاشد؟
- خب ما نظامی بودیم. بعد از اینکه تیم از ناجا به ایرانخودرو واگذار شد، من باز هم یک سال به درخواست مسئولان استانی از ناجا بالای سر تیم ماندم، ولی خودبهخود چون نظامی بودم و تیم هم از زیرنظر نیروی انتظامی بیرون آمده بود، مأموریت من تمام شده بود.
* ایرانخودرو با تیم چه کرد؟
- ایرانخودرو یکسال اسپانسر بود و انصافا کمک هم کرد. یک سال قبل از اینکه به فینال جام حذفی صعود کنیم، آمد و فکر میکنم همان سال پنجم هم شدیم. همین یک طمع شد برای برخیها که دیدند این تیم یک تیم سرحال است و صاحب تشکیلات و ساختمان است. فکر کردند میتوانند بیایند و با بودن این ساختار و امکانات، تیم را اداره کنند. نمیدانستند که فوتبال پیچیدگیهای خاص خودش را دارد.
* پس یکی از دلایل اصلی نابودی ابومسلم بهعقیده شما طمعی بود که به جان یک عده افتاد.
- دقیقا. یک سفره آمادهای بود که شما اگر دقت کنید، وقتی یک تیم چه ابومسلم و چه تیمی دیگر، شکل و رنگوبوی درستی نداشته باشد، مشتری هم ندارد، اما وقتی شما یک سفره رنگین پهن میکنید و تیم سروشکل دارد، هزارتا صاحب برایش پیدا میشود. آمدند و دیدند همهچیز سر جایش است، هم بازیکن به خارج ترانسفر میشود، هم امکانات و خوابگاه و مهمانسرا و.... یک زمین هم در استادیوم ثامن گرفته بودیم. زمین هفتهکتاری که الان فکر میکنم بیشاز دویستسیصدمیلیارد تومان قیمتش باشد، همه اینها یک طمع ایجاد کرد تا تیشه به ریشه این تیم بزنند. متأسفانه مسئولان استانی هم مراقبت و پیگیری نکردند.
* یک اتفاق بد هم چندتکهشدن سند مالکیت ابومسلم بود...
- سال ۷۹ این تیم زیرنظر ناجا آمد و قبل از آن یک عده خرجهای متفرقهای را برای این تیم کرده بودند و ادعای مالکیت داشتند. چون تیم بیصاحب رها شده بود، هر کسی اگر ۱۰ هزار تومان هم خرج کرده بود، ادعا داشت که باید مالک تیم باشد! همینطور دستبهدست میشد و چون تیم هم هزینه داشت و مسئولان استان هم حمایت نمیکردند، هر کسی میآمد و میگفت پول دارم، تیم را به او میدادند.
* شما تیم را با چه مبلغی واگذار کردید؟
- مبلغ را دقیق نمیدانم، اما سال ۷۹ که تیم از لیگیک به لیگ برتر آمد، شفق کمکهایی به تیم کرده بود.
* همانموقع میگفتند تیم را با ۱۰۰ هزار تومان به شفق دادند.
- از این مسئله من اطلاع ندارم، اما تاجاییکه خبر دارم، پروندهاش در دستگاه قضا در حال پیگیری بود و شفق مدعی بود که سال ۷۹ برای تیم هزینه کرده و با همان حربه آمد و تیم را در اختیار گرفت.
* بدون اینکه بخواهد پول دندانگیری برای انتقال مالکیت بدهد؟
- بله. گفتم یک سفرهای را دیدند و نمیدانستند اگر میخواهند از این سفره رنگین استفاده کنند، باید یک آشپزخانه خوب پشتش داشته باشند.
* حالا سالها گذشته و سفره رنگین ابومسلم هم جمع شده است. فکر میکنید ابومسلم میتواند دوباره در هوای فوتبال این شهر نفس بکشد؟
- فکر میکنم با شرایطی که کشور ما از نظر اقتصادی و مالی دارد، اصلا نمیتوان به مسئولان دولتی دل بست. مگر اینکه افراد خیّری پیدا شوند، پیشکسوتان بیایند و زیر بغل ابومسلم را بگیرند. من معتقدم ابومسلم هنوز نمرده است و میتوان آن را زنده کرد.
* چون هنوز مردم دوستش دارند.
- دقیقا. این تیم پایگاه مردمی دارد. کافی است بار دیگر ابومسلم به زمین بیاید. خودبهخود روی ریل خواهد افتاد.