ایرانی| دکتر علی شریعتی وقتی از مشهد دور میافتد «خداحافظ شهر شهادت» را مینویسد و بدیعالزمان فروزانفر در کلاسهایش صندلی خود را رو به حرم مطهر رضوی میگذارد، در نمونهای خارجی، امروز در خانهموزه لیو تالستوی در روسیه نوادگانش گردشگران را با سازههای هویتیای مبتنی بر میراث نویسنده بزرگ روس آشنا میکنند؛ آیا ما نیز چنین تعلق خاطری به هویت و شهر خود داریم؟ نشست «ضرورت پرداختن به سویههای هویتی مشهد» که بعدازظهر شنبه در پژوهشکده ثامن برگزار شد حول چنین مسائلی میگشت. سخنران ویژه این برنامه دکتر هادی خانیکی، استاد برجسته و خراسانی علوم ارتباطات، بود که گزارشی از سخنان او در ادامه میآید.
هویت هر لحظه دارد ساخته میشود
کاستلز، نظریهپرداز معروف ارتباطی، تأکید دارد که هویت به همان اندازه که طبقه در گذشته وجوه مختلف زندگی را روشن میکرد جنبههای مختلف زندگی مانند دین، قومیت، جنسیت، مسائل اقلیمی
و ... را معنا میدهد. در این میان ما با مسئله دوگانهای روبهرو هستیم؛ از یک سو میگوییم برای تقویت تعلق خاطر نیاز داریم به هویت بپردازیم و از سوی دیگر وقتی به هویتها میپردازیم رویاروییها تشدید و جنبههای اختلاف و تمایز برجسته میشود. من در نهایت گفتوگو را به مثابه راهحل میبینم، چراکه هر چه به مسئله هویت میپردازیم پیچیدگی و غموض بیشتری پیدا میکند، یعنی هم خود معلول عوامل مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و ارتباطی است و هم بر آنها اثر میگذارد.
امروز هویتهای سیال و شکننده شکل گرفته است و طبیعتا از نظر تحولات جهانی هم 2 روند متناقض که برجسته شده، یعنی جهانی شدن و محلی شدن، روی خود هویت تأثیر گذاشته است. پس میتوان روی این فصل مشترک مطالعهها و نظریهها توافق داشت: هویت دیگر امروز یک برساخته اجتماعی است، نه یک مقوله ذاتی که بهفرض اگر بخواهیم درباره هویت گمشده مشهد صحبت کنیم، برویم به دنبال کشف لایههای مختلفِ مثلا مدرن شدن یا تغییرات اجتماعی پنهان؛ نه، هویت هر لحظه دارد ساخته میشود.
در اهمیت هویتهای متکثر
ما برای حفظ استمرار تاریخی و از سویی برای داشتن سیاست حافظه و حافظه تاریخی که متأسفانه بهرغم اهمیت بسیارش از آن دور بودهایم و در سیاستهای فرهنگی کمتر به آن توجه داشتهایم، به هویت توجه داریم. سالهای 63 یا 64 در الجزایر دیداری داشتم با آقای دکتر مصطفی اشرف، متفکر برجسته و سخنگوی انقلاب الجزایر. او میگفت شباهتهای بسیاری بین انقلاب ما و شما میبینم ولی توصیه میکنم از انقلاب ما پند بگیرید؛ ما نتوانستیم واقعیت انقلابمان را به نسل بعد خودمان منتقل کنیم، چون زبان مشترکی با آن نسل پیدا نکردیم. به گفته او، زبان آنها عاطفی و حماسی و مبتنی بر تعلقخاطرهای نوستالژیک بود ولی نسل بعد عقلانی برخورد میکرد و نقد و پرسش داشت.
ضعف سیاست حافظه ایجاب میکند که ما هویت را مسئلهای مهم برای هر شهر و کشور و جامعهای بدانیم. در هر شکلی از توسعه -اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی- داشتن حافظه و تعلق خاطر مهم است.
اما آیا برجسته شدن هویت میتواند به منازعه و اختلاف و ستیز نینجامد؟ به نظر میرسد هویتهای باز و چندوجهی و متکثر که مبتنی بر گفتوگو هستند میتوانند باب تعلق خاطر داشتن به گذشته و نیز زیستن در وضعیت موجود را باز کنند، چون گفتوگو تفاوت را به جای تخاصم مینشاند و آن را به رسمیت میشناسد و در آن پذیرش دیگریِ متفاوت فرصتی برای معنا کردن هویت خود دانسته میشود.
بحثهایی که میتواند سودمند باشد
اما چطور بر سر هویتی که مورد توافق باشد گفتوگو کنیم؟ تحولات نسلی در ایران مهم است و باید آن را به رسمیت شناخت.
با این همه به نظر میرسد مشکل خودِ متفاوت، یک طرفش فرهنگ است، یک طرفش اقتصاد. خیلی از حرفهایی که درباره هویت میزنیم اگر از جانب اقتصاد به آن نگاه کنند ممکن است بگویند این حرفهای لوکس مناسب زمان بیکاری و بیدردی است و الان هویت و گفتوگو مسئله مردم نیست.
باید دید که این بحثهای هویتی چقدر میتواند از منظر توسعه فراتر از ارتباطات و هنر و شهرسازی و ... حتی برای حل مسائل روزمره و اقتصادی و معیشتی مفید یا لازم باشد. برای پرداختن به سویههای هویتی گوناگون مشهد باید دید چگونه از بنا، مفاخر، آیینها و رویدادها میشود تعریفی داشت که مثلا وضعیت مشهد را بهتر بیان کند و این آشفتگیهایش را سامان بهتری بدهد.
امروزه در جهان، چه جهان سرمایهداری و چه سوسیالیستی، به امر هویت توجه شده است. بالاخره دانشجویی که به وطن و دین و فرهنگش احساس تعلق کند با کسی که چنین تعلقاتی ندارد، خیلی فرق میکند. این در حالی است که من دیده بودم خانه استاد محمدتقی شریعتی که بخشی از خاطرههای مشهد بود در بازار بلور قرار گرفت و تمام شد و رفت. زمانی در شهر تولای روسیه به دیدن خانهموزه تالستوی رفتم. در باغ بزرگی که تالستوی در آن دفن بود، این مؤلفهها را درنظر گرفته بودند: یکی اینکه رئیس موزه از نوادگان او بود، دوم اینکه تمام راهنماها دانشجویان دوره دکتریای بودند که تزشان درباره تالستوی بود، مانند دانشجویی ایرانی که موضوع تزش تالستوی و ایران بود، سوم اینکه امر آموزش رخ میداد و در آن چند ساعت یک دوره تالستویشناسی گذراندیم؛ مثلا به بازدیدکنندهها میگفتند تالستوی در این اتاق «جنگ و صلح» را نوشتهاست و به توضیح و تبیین این رمان میپرداختند.
نگاه نوستالژیک بهجای انتقال داشتهها به امروز!
یکی از مشکلات بحث هویت این است که ما به آن نوستالژیک نگاه میکنیم، یعنی مثلا حسرت یک بنا را بخوریم به جای اینکه چیزی به امروز منتقل کنیم. همچنین هویت فقط این نیست که شهرداری یا میراث فرهنگی یا هر نهاد دیگری کارهایی بکند، بلکه در میان شهروندان و مخاطبان باید اتفاقاتی بیفتد. وقتی میخواهیم از هویت مشهد بگوییم که دال مرکزیاش بودنِ امام رضا(ع) در اینجاست باید ببینیم چگونه درمورد ایشان بازاندیشی میشود.
گفته میشود که آقای دکتر مهدوی دامغانی در آمریکا با وجود سالها دوری از وطن هر وقت از منزلش بیرون میآید، سلامی به امامرضا(ع) میدهد و بعد به سر کارش میرود. آیا منِ مشهدی چنین تعلق خاطری به مشهد دارم؟ یا آقای بدیعالزمان فروزانفر که میدانید آدمی به معنای امروزی ایدئولوژیک نبود، در کلاسهای درسش صندلی خود را رو به حرم امام رضا(ع) میگذاشت. دکتر شریعتی هم چنان تعلق خاطری به مشهد داشت که وقتی در مشهد نبود «خداحافظ شهر شهادت» را نوشت و با این همه معلوم نیست ما چنین اهمیتی برای شهرمان قائل باشیم. مسئله ما فقط سیاستگذاری فرهنگی هم نیست، بلکه درباره مخاطبان نیز مسئله داریم. باید به این پرداخت که این سویههای هویتی که از آن حرف میزنیم چگونه برای جامعه کنونی، جامعه مشهدی و غیر مشهدی که 2 مشخصه بارز فردگرایی و منفعت گرایی را بر اساس شناخت تغییرات اجتماعی دارد، سودمند است و از آن استقبال شود. دیگر اینکه کسانی که از هویت حرف میزنند فقط کسانی نباشند که در حوزه علوم اجتماعی و ارتباطات و هنر و ادبیات و از این دست قدم میزنند بلکه از اقتصاد و صنعت و مدیریت نیز حرف بزنند و بفهمند این قابلیت هست که با هویتهای مهمی که در مشهد وجود داشته است، میتوان اقتصاد و مدیریت و مناسبات و ارتباطات شهر را بهبود بخشید؛ امری که برمیگردد به امنیت سرمایههای نمادین.