مریم قاسمی/شهرآرانیوز-پرویز را هر روز میشد در خیابان راهآهن دید که زمزمهکنان به سمت دبیرستان کماللملک میرود. زمزمههایی که دقایقی بعد، پشت میز کلاس، نتهای منظمی بودند که روی میز نواخته میشدند. همه بچههای کلاس به آهنگهای پرویز عادت کرده بودند؛ میدانستند هر روز آهنگی جدید روی میز نواخته میشود. کافی بود یک آهنگ برایش پخش شود، چند ثانیه بیشتر طول نمیکشید که نتها را تکرار میکرد. بچهها همیشه دور پرویز را میگرفتند و شگفتزده به انگشتان او که روی میز ضرب میگرفت، نگاه میکردند. در دبیرستان خیام هم همین وضع بود. پرویز رشته ریاضی و فیزیک را انتخاب کرده بود، اما سنگینی درسها باعث نشده بود از رهبری گروه سرود مدرسه دست بردارد. روزهای تمرین، آکاردئون هدیه پدر را همراه خود میآورد. پرویز خیلی وقتها که آکاردئون میزد، حالوهوای مدرسه عوض میشد. آنقدر خوب میزد که اداره ناحیه، یک اکاردئون بزرگتر برای مدرسه خرید که وقتهای اجرای سرود در دست پرویز قرار میگرفت.
اجراهای گروه سرود دبیرستان خیام همیشه بهترین بود. او با آکاردوئونش هر آهنگی را میساخت و وقتهایی که سهتار در دست میگرفت و شروع به نواختن میکرد، مو بر تن آدم راست میشد. او یک سنتور هم داشت که برخی آهنگها را با یک مضراب مینواخت. یک استاد موسیقی به نام آقای پیوندی، عصرها در مدرسه کلاس سنتور گذاشته بود. پرویز به همراه یکی از دوستان صمیمیاش به نام سعید در کلاس شرکت میکرد. وقتی پرویز در کلاس شروع به نواختن میکرد، معلم درمانده میشد. میگفت: «پرویز من چیزی ندارم که به تو بیاموزم. خودت همهچیز را میدانی.»
«پرویز» ما استاد مشکاتیان است
«سعید بهراد»، دوست دوران دبیرستان استاد پرویز مشکاتیان در نیشابور، است. آنها دوران خوشی را با هم پشت سر گذاشتند. مدت کوتاهی با هم به کلاس سنتور میرفتند و پس از آن در سال 51 راهشان را از هم جدا کردند. بهراد که حالا از ورزشکاران بنام نیشابور است، خاطراتش از دوستی با استاد مشکاتیان هنوز زنده است. هنوز صدای آکاردوئون و بداههپردازیهای او را به خاطر دارد، هنوز از صدای سنتور پرویز، وقتی هر آهنگی میتوانست بنوازد، لذت میبرد. هنوز وقتی صدای سهتار او را به خاطر میآورد، حالش عوض میشود گرچه که از شیطنتها و بازیگوشیهایشان هم خندهاش میگیرد. در اول گفتوگویمان گفته بود: خانم شاید درست نباشد من درباره استاد حرف بزنم. ایشان آدم بسیار بزرگی هستند. درست است که دوران نوجوانی و دبیرستان را با هم گذراندیم و خیلی صمیمی بودیم، اما پرویز ما، استاد پرویز مشکاتیان، آدم بزرگی است.
استاد موسیقی درمانده!
هر آهنگی را با آکاردئون مینواخت
سعید بهراد حالا غرق خاطراتش شده است. میگوید: در مدرسه که بودیم پرویز هر آهنگی را که میشنید، روی میز مینواخت. استعداد عجیبی داشت. کافی بود ملودی جدید بشنود، بلافاصله آن را با سنتور میزد. پدرش که بازنشسته یکی از ادارت بود و خودش ساز میزد، یک آکاردئون برایش خریده بود. پرویز خیلی وقتها آن را همراه خود داشت.
گروه سرود مدرسه را هدایت میکرد و در مراسم مختلف مدرسه یا اداره از او میخواستند تا بنوازد. وقتی با هم به کلاس موسیقی مدرسه رفتیم، آنقدر آهنگها را سریع و بدون اشکال میزد که استادمان گفت، پرویز خودش همهچیز را میداند. یادم میآید استاد آهنگی را به ما آموزش داد. چندین هفته طول کشید تا من توانستم آن را با سنتور بنوازم، اما پرویز همانجا و با یک مضراب آهنگ را نواخت. خیلی وقتها هم برای خودش آهنگ اختراع میکرد. انگار آهنگسازی در خونش بود.
قصه شیطنتها در مدرسه
دوست بامعرفتی بود
بعد اینکه پرویز در دانشگاه قبول میشود و به تهران میرود، به سرعت پیشرفت میکند. آدم بزرگی میشود، اما دستیافتنی. بهراد میگوید: هنوز ازدواج نکرده بود که به خانهاش در تهران رفتم. مثل دوران دبیرستانمان با من گرم برخورد کرد، خاطراتمان را مرور کردیم و خیلی بهمان خوش گذشت. اما بعد آن استاد آنقدر بزرگ شد که چون اسطورهای خاطرش را در ذهنم نگه داشتم.