نهجالبلاغه که مجموعهای است از خطبهها، نامهها و سخنان قصار امیرالمؤمنین علی(ع) یکی از مهمترین کتب ادب عربی و سمبل فصاحت و بلاغت در آن زبان شمرده میشود. این کتاب، از دیر باز، مورد توجه عالمان و ادیبان مسلمان واقع شده و سهم فراوانی از پژوهشهای خاورشناسان غربی را نیز به خود اختصاص داده است. شناخت پژوهشهای غربیان درباره آن را میتوان عاملی مهم در شناسایی جریان شیعهپژوهی و مطالعات عربشناسان غربی دانست. چنانکه میدانیم یکی از عناصر مهم شرکتکننده در جنگ صلیبی اول، شوالیههای (جوانمردان) مسیحی بودند که طبق آگاهیهایی که درباره علی(ع) و شخصیت وی کسب کرده بودند، میپنداشتند بهترین شوالیه و ارزندهترین خلفای راشد، علی(ع) است (27). این مسائل باعث شد شخصیت، آرا و احیانا آثار ایشان از همان ابتدا مورد توجه غربیان درگیر و مواجه با اسلام و مسلمانان قرار گیرد و زمینه ایجاد ادبیاتی گسترده را در باب حضرت و مسائل مربوط به ایشان فراهم آورد.
شاید بتوان گفت پژوهش جدی درباره نهجالبلاغه و توجه به این متن ادبی عربی در قرن بیستم و با تلاش خاورشناسان و عربشناسانی چون کلمان هوار، رژی بلاشر، عبدالجلیل و گیب که بیشتر به حوزه خاورشناسی فرانسه تعلق دارند پیریزی شده است. یکی از آغازگران این جریان قرن بیستمی کلمان هوار است. او برای نمونه در مقاله «نهجالبلاغه» دایرهالمعارف مختصر اسلام، سخنانی بیان کرد که تا حد زیادی با آرای خاورشناسان پیش از او تفاوت داشت.
برخی از مسلمانان در نیمه نخست قرن بیستم، زیر نظر خاورشناسان، تحصیل کردند و به شیوه ایشان در ادب عربی تحقیقاتی انجام دادند. بااینحال، علایق شرقی ایشان باعث شد دغدغهها و مسائل مورد توجه خاورشناسان به شرقیهای مسلمانِ در تماس با این نوع افراد نیز منتقل شود؛ از جمله مهمترین مسائل خاورشناسی درباره نهجالبلاغه، بحث اصالت آن بود. ازاینرو، بسیاری از محققان مسلمان ساکن غرب یا شرق، متوجه چنین بحثی شدند و باب تازهای را در پژوهشهای خویش گشودند. شاید تألیف آثاری چون استناد نهجالبلاغه، مصادر نهجالبلاغه و اسانیده و آثاری دیگر، حاصل این رویکرد محققان مسلمان باشد. برای نمونه، وداد القاضی، استاد کنونی دانشگاه شیکاگو، با نقد آرای محققانی چون گوستاو رشر و جرارد سالینگر، و پس از بررسی دقیق کتاب «الجهاد» دعائم الاسلام قاضی نعمان (نوشته در حدود ۳۴۷ق) نتیجه میگیرد که در مطاوی کتاب «الجهاد» عهدی بیستصفحهای وجود دارد که در سبک نگارش آن با دعائم الاسلام متفاوت است. وی در اثبات مدعای خویش مبنی بر انتساب این عهد به قاضی افلح بن هارون، و نه قاضی نعمان، به بررسی اسناد نهجالبلاغه میپردازد و پس از مقایسه عهد قاضی افلح با عهد امیرالمومنین به مالک اشتر، به این نتیجه میرسد که نهجالبلاغه، به ویژه عهدنامه مالک اشتر، اصیل بوده و در عهد قاضی افلح به تأثیر از آن نگاشته شده است.
ترجمههای نهجالبلاغه
در فهرستی که دکتر رکسانا مارکوت از ترجمههای غربی نهجالبلاغه، موجود در کتابخانه ملی استرالیا تهیه کرده و برای ما ارسال داشته است، حدود 50 ترجمه کامل یا بخشهایی از نهجالبلاغه، تنها به انگلیسی و گاه فرانسوی، به چشم میخورد. این در حالی است که اکنون نهجالبلاغه به 30 زبان زنده جهان ترجمه شده است. در نگاه نخست، به فعالیتهای پژوهشی روزافزون محققان مسلمان شاغل در غرب در باب نهجالبلاغه، این گمان پیش میآید که با 30 ترجمه گوناگون از سوی مترجمان مواجهیم، اما تنها با بررسی ترجمههای انگلیسی و فرانسوی آن خواهیم دید بیشتر این ترجمهها افست و تکرار یکیدو ترجمه آغازین است و موارد انگشت شماری از آنها مستقیما ترجمه متن عربی آن است. بااینهمه، به نظر میرسد قهرمان میدان ترجمههای غربی نهجالبلاغه، مسلمانان و نه خاورشناسان باشند. در این میان، مسلمانان شبهقاره هند، شاید به واسطه آشنایی بیشتر با زبان انگلیسی، در این زمینه گوی سبقت را از دیگران ربودهاند. یکی از نخستین ترجمههای انگلیسی نهجالبلاغه، ترجمه کامل سید محمد عسکری جعفری است که در سال۱۹۶۰م. و با هزینه کمیته صراطالزهرای حیدرآباد دکن، در پاکستان به چاپ رسید. پس از آن، کمیته مذکور که برخی تاجران مشهور مسلمان هندی آن را اداره میکردند اقدامات دیگری را برای ترجمه انگلیسی نهجالبلاغه به انجام رساند.
در زبان فرانسه نیز ابوالنجاء و دیگران، ترجمهای دوزبانه (عربی ـ فرانسه) اما ناقص را به سال۱۹۸۶م. در بیروت منتشر کردند. جالب آن است که ترجمه مذکور نیز بدون ذکر نام مترجم در ۱۰۴ صفحه، در کتابخانه مدرسه چهلستون و به صورت افست چاپ شده است. با نگاهی به برخی ترجمههای نهجالبلاغه به زبانهای غربی میتوان اینگونه نتیجه گرفت که تمامی اقدامات در ترجمههای غربی این کتاب از سوی مسلمانان و انجمنهای دینی ایشان صورت پذیرفته است؛ اما آنان به جای روزآمد کردن، حک و اصلاح ترجمهها تنها به افست چاپهای قبلی پرداختهاند و در ارائه ترجمههایی بهروزتر به دنیای غرب، چندان که باید، موفق نبودهاند.
بیشتر توجه غربیان به نهجالبلاغه تنها به دلیل اهمیت ادبی این کتاب شریف بوده است؛ همانگونه که طرح و تکرار مناقشات افرادی چون ابنخلکان در باب اصالت آن تا مدتها راه را برای ارائه پژوهشهای درون و برونمتنی و تحلیل آن مسدود کرد؛ اما از سویی پژوهشهای برخی خاورشناسان چون واگلیری و تلاش برخی محققان مسلمان شاغلِ در غرب چون م. عبدالجلیل و مختار جبلی باعث از میان رفتن بسیاری از قضاوتهای سطحی و نادرست درباره نهجالبلاغه شد. در این میان مسلمانانِ آشنا با سنت اسلامی، زبان عربی و نیز روشهای نوین پژوهشی غربیان، در مسیر معرفی و پژوهشِ در نهجالبلاغه بسیار کوشیدند؛ اما به رغم توفیق محدود آنها، هنوز ترجمههایی روزآمد و منقح، چندان که باید ارائه نشده است. البته باید متذکر شد که پژوهشها و تحقیقات خاورشناسان درباره کتاب شریف نهجالبلاغه بیش از آن چیزی است که در این نوشتار آورده شده است، اما به دلیل دسترسی نداشتن به تمامی آنها به همین مقدار بسنده شد. گرچه در این مقاله به رئوس پژوهشهای غربیان در این خصوص اشاره شد، اما امید آن داریم در آینده، دیگر پژوهشهای خاورشناسان را در این باب مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم.