سرخط خبرها

به وقت میهمانی!

  • کد خبر: ۲۸۳۱۷
  • ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ - ۰۸:۳۶
به وقت میهمانی!
محبوبه فرامرزی - دبیر شهرآرامحله منطقه ۲
اگر خاطرتان باشد چند شماره پیش ماجرای نوشتن فهرست میهمانان افطاری در منزل همسایه طبقه پایینمان را برایتان بازگو کردم. برای آن‌ها که حضور ذهن ندارند و خاطرشان نیست حتی شام دیشبشان چه بوده عارضم ماجرا از این قرار بود که اکرم خانم و آقا ایرج همسایه‌های ما دعوایشان سر این بود که کدام یک از اقوام را دعوت کنند و کدامشان را دعوت نکنند. جروبحث به آنجا رسید که اقوام کدام یک از آن‌ها این شایستگی را دارند که در میهمانی آن‌ها حضور داشته باشند. بالاخره بعد از کلی بحث و گفتگو به تفاهم رسیدند که به میزان مساوی از هر دو فامیل دعوت شود.
دو هفته‌ای از این ماجرا گذشت و فکر کردیم مشکلات اقتصادی و کرونا بر میهمانی همسایه‌مان هم اثرگذاشته و ماجرا کلا منتفی شده است، اما همین چند روز پیش حدود یک ربع ساعت آسانسور در طبقه دوم کلا قفل بود. همسایه‌ها فکر می‌کردند آسانسور باز خراب شده است و باید مدتی را با پله رفت و آمد کنند. دست بر قضا به طبقه دوم که رسیدند با صحنه‌ای که من دیدم، مواجه شدند. اکرم خانم مقابل در گوشه چادر را به دندان گرفته بود و خرید‌ها را از آقا ایرج تحویل می‎گرفت در خلال آن هم تاریخ انقصا و قیمتش را کنترل می‌کردند.
گاه صدای فریاد اکرم خانم در پله‎‌ها می‌پیچد که «ایرج این چیه خریدی؟ باز من همراهت نبودم و تو هرچه بنجل بازار را جمع کردی و آوردی؟» مدتی سکوت حکم‌فرما می‌شد و دوباره فریاد می‌زد:  «ایرج چرا این‌قدر گرون؟ مگه از کجا خریدی؟»
خلاصه بالاخره در آسانسور بسته شد و تا دو روزی خبری از سروصدا نبود. روز سوم که همین چند روز پیش بود باز با مسدود شدن آسانسور متوجه شدیم در طبقه دوم خبر‌هایی است.
 هنگام عصر رفت‌و‌آمد آدم‌های غریبه به ساختمان آغاز شد. از قد و مدل حرف زدن میهمانان می‌شد فهمید از اقوام آقا ایرج هستند. قد‌های بلند و لهجه خاص میهمانان کدام طرفی بودنشان را مشخص می‌کرد. نزدیک اذان صدای دویدن بچه‌های میهمانان در راه پله‌ها و مسدود شدن گاه و بیگاه آسانسور در طبقات نشان می‌داد قایم باشک به آسانسور کشیده شده است.
صدای همهمه و گاه شلیک خنده میهمانان فقط وقت اذان کمی آرام‌تر شد، اما پس از آن تا پاسی از نیمه شب این بساط در ساختمان برپا بود. تعداد کفش‌های مقابل در خانه همسایه‌مان هم آن‌قدر زیاد بود که تعدادی از آن‌ها به طبقات پایین‌تر پرت شده بود.  
ساعت یک نیمه شب آرام آرام میهمانان همسایه‌مان قصد رفتن کردند. اول صدای اکرم خانم می‌آمد که بلند بلند از اینکه قدم رنجه کرده بودند تشکر می‌کرد بعد آقا ایرج برای جفت کردن کفش میهمانان یکی دو طبقه را در راه پله می‌دوید تا لنگه کفشی که بچه‌ها وقت بازی در راه پله به پایین پرت کرده بودند، پیدا کند. از مرحله خداحافظی هم در شماره آینده مفصل برایتان تعریف می‎کنم، چون در این مجال نمی‌گنجد همین اندازه برایتان تعریف کنم که لااقل نیم ساعت اکرم خانم مقابل در آپارتمان سپس مقابل در حیاط بعد از آن مقابل در خودرو میهمانان ویژه که اقوام درجه یک خودش بودند از آن‌ها تشکر می‌کرد و چند جمله را مرتب و پشت هم تکرار می‌کرد، غافل از اینکه همسایه‌ها از این کارش اذیت می‌شوند.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->