به گزارش شهرآرانیوز، عصر یک جمعه پاییزی، جمعی از اهل روایت و نوشتن گرد هم جمع شدند؛ جمعیتی بالغ بر نهصد نفر با حضور حامیان برنامه و مهمانان ویژه؛ رویدادی که در جهت حفظ فرهنگ و آدابورسوم شهرها، با کنار هم جمعکردن راویانی مانند «مسعود نبیدوست» پژوهشگر و روایتگر مشهدی، «اردشیر رستمی» راوی تبریزی و البته «احسان عبدیپور» راوی بوشهری و «نوید فلاحت» طراح محیطی، در کنار بازیگر جوان و توانمندی مثل «مونا فرجاد»، میتواند ترکیب برندهای باشد.
در ابتدا مسعود نبیدوست، روایتگر مشهدی، با موضوع «روایت و هویت» به پرداختن مفهوم رخداد و روایت پرداخت. از خاطره که هزاران رخداد پشتسرهم است گفت، از کشش و اصطلاحاً «دهان گرم» راویهای قدیمی، پدربزرگها و مادربزرگهایی که گنجینه قصه و افسانهاند و گاه ما با مرگ آنها، نهتنها تجربه تلخ ازدستدادن آنان را میچشیم، بلکه در سوگ راوی داستانگوی شبنشین خانواده و گنجینهای از افسانههای قدیمی نشستهایم و خود بیخبریم. بنابراین نبیدوست سعی در متقاعدکردن مخاطبان دارد تا از هر آدم قصهگوی کهنی که زبانش به شیرینی داستان مینشیند، برای نوشتن و ثبت روایت بهره ببرند.
او فواید روایت را با معرفی و بیان خاطراتی از حاجقربان سلیمانی، راوی داستان خراسان، به صحنه آورد.
ارائه بعدی نوبت رسید به نوید فلاحت، طراح گرافیکی که برای لوگو و طرحهایش به بندر تاریخی کنگ سفر میکند تا داستان طرحهایش را بنا به تصویرسازیهای شهری روایت کند.
فلاحت هم فایل تصویری ارائهاش پر و پیمان است. اگرچه مانیتور با او همراهی نمیکند. اما او به عنوان طراح حرفهای که حالا باید در قالب یک راوی کارهایش را روایت کند، کم نگذاشت. هویت بصری بر اساس فضا و معماری و گفتن داستان زنانی که در انتظار مرگ یا دیدار همسران، پدران و عزیزانشان لب ساحل میایستند، جمعیت را سراپا چشم و گوش کرد.
حالا تصویر زنان روی پرده افتاد، تصویر لنج و آن لوح چوبیاش که حکم جعبه سیاهی را دارد که اگر به ساحل بازگردد، معنیاش این است که حتمی لنج غرق شده است.
ارائه بعدی از اردشیر رستمی است. او که پیش از این در سریال شهریار و برنامه کتاب باز آقای سروش صحت خوش درخشیده و حالا برای ارائه مطلبش از جان مایه گذاشت. لحن صمیمی و خاضعانه اردشیر رستمی و لهجه ترکی تبریزیاش با خاطراتی از مادرش «نازلی» جمعیت را تمامقد چشم و گوش کرده است. اردشیر رستمی مردم را مثل همیشه «عزیزان» خطاب کرد و بعد به رنجهای بشری تاکید کرد. از احترام و توجه به زخمها گفت. او بر این باور است آنها آدمی را به جاهای بزرگتری میبرند. میخواهد مردم بنویسند. اصلا روزمرهنویسی کنند. هر چیز خوشحال یا آزاردهنده را، ارزشمند میداند. چرا که باور دارد بعدا با آنالیز مطالب میشود از آن استفاده کرد و بعد باز میگوید: «عزیزانم زندگی روتین نداشته باشید. کشف کنید. سفر بروید و هیچ روزتان مثل هر روز نباشد.»
ارائه بعدی مختص احسان عبدیپور بود؛ آن راوی بوشهری، با زبان و لهجهی شیرینش و کاغذهای توی دستش آمد روی صحنه. احسان عبدیپور یا «احسانو» ، اهمیت روایت را در زندگی شرح داد و از بینندگان خواست هر چه میتوانند بنویسند و روایت کنند چرا که به گفته او «با روایت بیشتر از زندگی، کار را برای دیگران آسانتر میکنیم. مثل این است که این تجارب را باید هر طور شده نوشت و آن را به عنوان یک وظیفه دانست. داستان، ناداستان و یا هر چیزی که نامش را میگذاریم، برای نجات از چالههای زندگی است.»
ارائه نهایی مختص خانم مونا فرجاد بود. او بنا به مشکلاتی به برنامه نرسیده، در نتیجه به صورت مجازی به جمعیت پیوست و از تجربه بازیگری و تبدیل روایت از زبان نویسنده تا دمیدن روح و هویت به اثر توسط کارگردان و در نهایت جان بخشیدن به آن توسط بازیگر اشاره کرد. خانم فرجاد بسیار باحلاوت و پرانرژی به نقل چند خاطره و تجربههای شخصی جهان بازیگریاش پرداخت.